share 1886 بازدید
بررسي رويکرد مستشرقان درباره «سبعة احراف»

محمدجواد اسکندرلو*
مصطفي احمدي فر**


چکيده

يكي از مهم ترين مباحث تاريخ قرآن، موضوع روايت سبعة احرف است و دیدگاه هاي گوناگوني از سوي دانشمندان اسلامي در اين باره سامان يافته است و خاورشناسان نيز ديد گاه هايي را مطرح كرده اند. ايگناس گلدزيهر (1921م)، رژی بلاشر (1973م) و نولدکه (1930م) از خاورشناسان مشهور و برجسته ای اند که درباره روايت سبعة احرف اظهارنظر كرده اند و در اين نوشتار آراي آن ها را بررسي مي كنيم. از جمله مباحث ياد شده در اين باره مي توان به «رابطه روايت سبعة احرف و اضطراب نص در زمان پيامبر(ص)»، «اختلاف قرائت ها و روايت سبعة احرف»، «روایت سبعة احرف، رمز رهایی مسلمانان از دشواری ها» و... اشاره كرد. در پاسخ روشن مي شود كه روايات سبعه احرف از نظر سند غيرمعتبر و از نطر دلالت اختلافي است و نمي تواند متن آيات را اثبات كند تا مستلزم اضطراب در متن باشد.

واژه هاي اصلي:

قرآن، حديث، سبعة احرف، قرائت ها، مستشرقان.

مقدمه

بررسي تاريخ قرآن يكي از مهم ترين زمينه هاي پژوهش مستشرقان بوده و کتاب های فراوانی در اين موضوع نگاشته شده است.در این بین برخی مستشرقان، بد بینانه وارد بحث شده و مقام قرآن وپیامبر را به سخره گرفته اند و با توهین و نشر اکاذیب، شبهاتی وارد كرده اند. (ر.ک.به: 17/ Bells Introduction to the Quran،William montgomary Watt؛The Encyclopaedia of Islam, 7/363 The؛ William montgomary Watt,Companion to the/136)
بحث روایت سبعة احرف از مهم ترین موضوع هاي تاریخ قرآن می باشد که منشأ شبهه هاي مستشرقان درباره نص قرآن شده است. در این بین گلد زيهر، رژی بلاشر ، نولدکه و... از خاورشناسانی اند كه به يكي از بحث هاي تاريخ قرآن؛ يعني « روايت سبعة احرف» (نزول قرآن بر هفت حرف) دامن زده و آرايي مطرح كرده اند (نک؛ ويرژيل، محمد پيامبري كه بايد از نو شناخت، ص29ـ 10؛ بغال، ردود علي شبهات حول الرسول، 30ـ1). ما اين آراء را در اين مقاله بررسي و نقد مي كنيم.

الف) معنا شناسی روایت سبعة احرف

روايات سبعة احرف به صورت هاي گوناگون نقل شده است كه به نمونه ای از آن ها اشاره می نماییم:
«حدثنا سعيد بن عفير، قال: حدثنى الليث، قال: حدثنى عقيل عن ابن‏شهاب، قال: حدثني عروة بن الزبير، إن المسور بن مخرمة وعبدالرحمن بن عبدالقارى حدثاه إنهما سمعا عمربن الخطاب يقول: سمعت هشام بن حكيم يقرأ سورة الفرقان فى حياة رسول‏اللَّه(ص) فاستمعت لقراءته فإذا هو يقرأ على حروف كثيرة لم يقرئنيها رسول‏اللَّه(ص) فكدت أساوره في الصلاة فتصبرت حتى سلم، فلبّبته بردائه فقلت: من قرأك هذه السورة التي سمعتك تقرأ؟ قال: أقرأئنيها رسول‏اللَّه(ص) فقلت: كذبت؛ فان رسول‏اللَّه(ص) قد أقرأنيها على غير ماقرأت، فانطلقت به أقوده إلى رسول‏اللَّه(ص) فقلت: إني سمعتُ هذا يقرأ بسورة الفرقان على حروفٍ لم ‏تقرئنيها. فقال رسول‏اللَّه(ص): أرسله. اقرء يا هشام، فقرأ عليه القراءة التى سمعته يقرأ. فقال رسول‏اللَّه(ص): كذلك أنزلت ثم قال: إقرأ يا عمر فقرأت القراءة التّي أقراني، فقال رسول‏اللَّه(ص): كذلك أنزلت. إن هذا القرآن أنزل على سبعة أحرف. فاقرؤوا ما تيسر منه»؛ «سعيد بن عفير، روايت كرده است: ليث از عقيل از ابن‏شهاب و او نيز از عروة بن زبير نقل مى‏كند كه مسور بن مخرمه و عبدالرحمن بن عبدالقارى به وى گفته‏اند كه آن دو شنيدند كه عمربن خطاب مى‏گويد: هشام بن حكيم سوره فرقان را در زمان حيات رسول‏خدا در نماز قرائت مى‏كرد. به قرائت وى گوش دادم، متوجه شدم كه سوره فرقان را با وجوه متعددى قرائت مى‏نمايد كه با وجهى كه رسول‏خدا(ص) به من ياد داده بود، تفاوت داشت. نزديك بود كه در حال نماز با وى درآويزم؛ ولى منتظر شدم تا نمازش را به پايان رساند؛ عبايش را بر او پيچيدم و او را در هم فشردم و گفتم: چه كسى قرائت اين سوره را به تو ياد داده است؟ گفت: رسول‏خدا(ص). گفتم: دروغ مى‏گويى. به خدا سوگند رسول‏خدا(ص) همين سوره‏اى را كه مى‏خوانى، به گونه اي ديگر به من آموخته است.
او را به نزد رسول‏خدا(ص) بردم و گفتم: يا رسول‏اللَّه(ص) من شنيدم كه اين مرد سوره فرقان را با وجوه متعددى مى‏خواند كه با ترتيبى كه شما به من ياد داده اي، تفاوت دارد.رسول‏خدا(ص) فرمود: عمر! رهايش كن تا بخواند. هشام همان قرائتى را كه از او شنيده بودم، دوباره خواند. آن‏گاه رسول‏خدا(ص) فرمود: هكذا أنزلت؛ سوره همين‏گونه كه هشام مى‏خواند، از سوي خداوند نازل شده است. سپس فرمود: عمر تو بخوان و من همان‏گونه كه آن حضرت به من ياد داده بود خواندم. باز هم رسول‏خدا(ص) فرمود: هكذا أنزلت؛ سوره همين‏گونه كه تو خواندى، نازل شده است. آن‏گاه رسول‏خدا(ص) فرمود: إن هذا القرآن أنزل على سبعة احرف؛ يعنى قرآن بر هفت حرف نازل شده، به هريك از آن ها كه برايتان ميسر است، قرائت نماييد (بخاري، صحيح بخارى، ج‏6، ص‏228؛ مسلم، صحيح مسلم، ج‏2، ص ‏202).
كثرت و تعارض نظريات در معاني سبعة احرف، امر تحقيق را براي پژوهشگران دشوار ساخته است. علت اين كثرت و پراكندگي آراء، روايات متعدد در معاني «سبعة احرف» مي باشد (بخاري، صحيح البخاري، ج6، ص228 و ج7، ص46؛ مسلم، صحيح المسلم، ج2، ص202 و 233 و ج1، ص562؛ طبري، جامع البيان عن تاويل آي القرآن (تفسير طبري)، ج1، ص35، 39، 42 و38؛ ترمذي، سنن ترمذي، ج5، ص 194؛ ابوداوود، سنن ابي داوود، ج2، ص 102)؛ زيرا هردسته از روايات معناي ويژه اي را نشان مي دهند.
بعد از كنكاش در روايات مختلف عمده ترين دیدگاه ها را بررسي مي كنيم.
1) برخي مراد از «سبعة احرف» را هفت وجه از الفاظ مترادف شمرده اند (زنجاني، تاريخ قرآن، ص45) و استدلال آنان به رواياتي است كه مفاد آن ها جواز قرائت قرآن به الفاظ مختلف قريب المعني است (قسطاني، ارشادالساري لشرح صحيح بخاري، ج7، ص 452).
بررسي: افزون بر اطلاق روايات، پذيرفتن اين نظريه، مستلزم تحريف قرآن است؛ در حالي كه اين كتاب آسماني از آغاز تاكنون از تحريف مصون مانده است و قرآن فعلي بدون كاستي و زيادتي، همان است كه بر پيامبر نازل شده است؛ چرا كه پاسدار قرآن، همان خداي توانا است:
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»؛ (حجر/ 9) «ما قرآن را نازل كرديم و خود نگهدار آن خواهيم بود». گذشته از آن، گواهي تاريخ، وجود كاتبان وحي، دعوت همه پيشوايان اسلام به قرآن موجود و خاتميت، از ادله تحريف نشدن قرآن هستند و بيش تر دانشمندان دو فرقه با قاطعيت تمام، تحريف قرآن را رد كردند و معتقدند كه قرآن كريم به هيچ وجه تحريف نشده است و نخواهد شد (ر.ك. به: معرفت، صيانة القرآن من التحريف، ص 156ـ125؛ علوم القرآن عند المفسرين، ج2، ص130؛ و ر.ك. به: در همين نوشتار، ذيل عنوان روايت سبعة احرف و اضطراب نص در زمان پيامبر اكرم(ص)). در ضمن با پذيرفتن اين نظريه، در فصاحت وبلاغت قرآن كريم خلل وارد مي شود؛ زيرا اگر تغيير در واژگان قرآن مجاز باشد، قرآن قابل تحدي و خالي از اعجاز خواهد شد.
2) گروه ديگري از انديشمندان اسلامي، مراد از نزول قرآن بر هفت حرف را، نزول قرآن به لهجه هاي فصيح قريش، هذيل، تميم، ازد، ربيعه، هوازن و سعد بن بكر مي دانند (مختارعمر ـ سالم مكرم، معجم القرائات القرآنيه، ج1، ص70).
بررسي: افزون بر پاسخ هاي پيشين مي توان به تعارض با روايت پيامبر اكرم(ص) كه نزول قرآن را به خصوص با لسان قريش مي داند، اشاره نمود (مختارعمر ـ سالم مكرم، معجم القرائات القرآنيه، ج 1، ص 70).
3) برخي معتقدند روايت سبعة احرف به بطون و تأويلات اشاره دارد (فيض كاشاني، الصافي، ج1، ص 59).
بررسي: قائلان اين نظريه به رواياتي تمسك جسته اند (طبري، جامع البيان عن تاويل آي القرآن، ج1، ص12) كه حمل آن ها بر «روايت سبعة احرف» امكان پذير نيست و برخي از اين روايات بر اختلاف قرائت و تنوع بيانات قرآني، دلالت دارند.
4) عده اي از دانشمندان اسلامي به علت كثرت و دشوار بودن معاني سبعة احرف، متوقف شده و روايات اين باب را دور افكنده اند (قسطاني، ارشادالساري لشرح صحيح بخاري، ج 7، ص 452؛ خوئي، البيان في تفسير القرآن، ص 193).
بررسي: تعدد معاني سبعة احرف باعث دور افكندن روايات نمي شود؛ زيرا با توجه به قرائن و شواهد گوناگون، مي توان به معاني مقصود دست يافت.
با توجه به دسته بندي مختلف روايات سبعة احرف و معاني متعددي كه از اين روايات برداشت مي شود، مي توان گفت كه روايات سبعة احرف به يك موضوع ناظر نيست؛ بلكه در موضوعات مختلفي، معنا و مفهوم دارد. به اين سان تعارضي كه برخي مدعي شده اند، متصور نيست و دقت در مفاد، آن ها اجمال را رفع مي كند.

ب) تاریخچه و پیشینه بحث

تا کنون محققان بسیاری، به ویژه از اهل سنت، در مباحث قرآنی به روایت سبعة احرف توجه كرده اند. دکتر ضیاءالدین عتر، کتاب مستقلی با عنوان «الاحرف السبعة ومنزلة القراآت منها» تدوین كرده است؛ ولی اين كارها با نگاه نقد و بررسی دیدگاه های مستشرقان انجام نگرفته است.
در جمع دانشمندان شیعه، دکتر سید رضا مودب، کتاب «نزول قرآن و رویای هفت حرف» را نگاشته است که در آن دیدگاه های مستشرقان را به اختصار بررسي كرده است. علماي اهل سنت مدعي تواتر معنوي[1] روايت سبعة احرف در جوامع حديثي خود شده اند، چون معتقدند بيست و يك صحابي اين حديث را از پيامبر(ص) نقل كرده اند ( سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص78)؛ اما علماي شيعه نه تنها اين حديث را متواتر نمي دانند؛ حتي در رتبه استفاضه هم قرار نمي دهند.[2] حتي برخي در اصل صدور آن از پيامبراكرم(ص)، ترديد دارند (خوئي، البيان في تفسير القرآن، ص 193).
مهم ترين و گوياترين روايت نبوي در مورد روايت سبعة احرف در كتب اهل سنت با تعبير «نزول قرآن به هفت حرف » ( بخاري، صحيح البخاري، ج6، ص 228؛ مسلم، صحيح المسلم، ج2، ص 202؛ ترمذي، سنن ترمذي ، ج5، ص194؛ طبري، جامع البيان عن تاويل آي القرآن، ج1، ص 35 و 39ـ28 و42 و 38) «قرائت بر هفت حرف» (بخاري، صحيح البخاري، ج7، ص 46؛ مسلم، صحيح المسلم ، ج2، ص 233 و ج1، ص562؛ ابوداوود، سنن ابي داوود ، ص102/ 1262) ذكر شده است. از دانشمندان و محققان گذشته و متاخر شيعه كه به خبر واحد بودن اين روايت قائل شده اند مي توان اين افراد را نام برد:
شيخ طوسي (م460)؛ طبرسي (م 548) (مجمع البيان في تفسير القرآن، ص 38)؛ محمدباقر مجلسي (م1111) (بحارالانوار الجامعة لدرراخبار الائمة الاطهار، ج 82، ص65)؛ محقق بحراني (م1121) (الحدائق الناضره في احكام العتره الطاهره، ج8، ص99)؛ شيخ محمد حسن نجفي (م 1266) (جواهر الكلام في شرح شرائع الاسلام، ج9، ص294)؛ محدث نوري (1320ق) (فصل الخطاب في تحريف كتاب رب الارباب، ص191ـ 186) ؛ شيخ محمد جواد بلاغي (م1352ق) (آلاءالرحمان في تفسير االقرآن، ص31)؛ ميرزا ابوالحسن شعراني(م1352ش) (ر.ك. به: كاشاني، منهج الصادقين، ص13)، آيت الله خوئي (م1413) (البيان في تفسير القرآن، ص211) و... .
حاصل سخن اين كه روايت سبعة احرف، خبر واحد يا ضعيفي است كه نمي تواند قرآن بودن الفاظ را اثبات كند؛ چون قرآن با تواتر اثبات مي شود، پس حتي اگر روايت سبعة احرف را به معناي قرائات قرآن بدانيم، باز هم نمي تواند مستلزم تعدد قرائت ها و اضطراب متن باشد.

ج) رویکرد گلدزيهر درباره روايت سبعة احرف

«ايگناس گلدزيهر» (Ignaz Goldziher) خاورشناس نامدار اتريشي در سال 1850م در شهراستولونيسبورگ زاده شد. خانواده اش يهودي بود و تحصيلاتش را در پايتخت مجارستان و تحصيلات دانشگاهي را درلايپ زيك گذراند. رشته تحصيلي او در دانشگاه «مطالعات مشرق شناسي» بود. گلدزيهر، در سال 1870 رساله دكتراي خود را زير نظرفلاشير با موضوع «پژوهش درباره تنخوم اورشليمي» ازمفسران يهودي تورات در قرون وسطي، به نگارش در آورد و پس از دريافت درجه دكترا، به بودا پست بازگشت و در سال 1872 به سمت دانشيار دانشگاه آن شهر برگزيده شد. پس از يك سال در وين و ليدن به شرق رو كرد. ابتدا به سوريه و سپس به فلسطين و مصر رفت. در سوريه با شيخ طاهرجزائري، عضو مجمع ملّي دمشق و مدير كتابخانه ظاهريه، طرح دوستي ريخت و از او بهره ها برد. در مصر گاهي به دانشگاه الازهر رفت و آمد مي كرد و از درس هاي استادان و علماي مصر بهره مند مي شد. پس از يك سال و نيم اقامت در مشرق اسلامي (سپتامبر1873 تا آوريل سال بعد)، به مجارستان بازگشت و به فعاليت علمي و تدريس در دانشگاه ها پرداخت و سرانجام در سال 1921 م درگذشت.
اين خاور شناس يهودي، در تطبيق و مطالعه متون، ازخاورشناسان سرآمد به شمار مي رفت (حسيني طباطبايي، نقد آثار خاورشناسان/ 99ـ100؛ بدوي، فرهنگ كامل خاور شناسان، ص 328ـ 336).
گلدزيهر از لحاظ علمي، شخصيتي برجسته، مورد ستايش برخي دانشمندان بود (ر.ك. به: بدوي، فرهنگ كامل خاور شناسان، ص328) و از نويسندگان مقالات و دايرة المعارف اسلامي بود و همين بر شهرت علمي اش افزود.
وی درباره موضوع مورد بحث ما ، نظریاتی دارد که اینک آن ها را بيان و بررسي مي كنيم.
1ـ روايت سبعة احرف واضطراب نص قرآن كريم در زمان پيامبراكرم(ص)
گلدزیهر تأکید دارد كه نص قرآن به جهت اختلاف در قرائات و تأیید آن ها از سوی پیامبر، به استناد حدیث سبعة احرف، اضطراب دارد.
او در نخستين صفحات كتاب خود که دکتر عبد الحلیم نجار آن را با عنوان مذاهب التفسیر الاسلامی، ترجمه و نقد كرده، اشاره مي نمايد كه قرآن كريم به جهت تعدد قرائات، نص واحدي ندارد و هيچ كتابي از جهت اضطراب نص، مانند قرآن نيست.
«هيچ كتاب قانون گذاري يافت نمي شود كه جمعي معتقد باشند كه آن نص، وحي الهي و از قديمي ترين نصوص است و حال آن كه نص آن مضطرب و نا پايدار باشد؛ آن چنان كه اين اضطراب و ناپايداري در مورد قرآن يافت مي شود» (گلدزيهر، گرايش هاي تفسيري در ميان مسلمانان، ص 29).
وي در ادامه بر اين نكته مهم اشاره مي كند كه اضطراب نص قرآن به جهت اختلاف در قرائات و تأييد آن از سوي پيامبر اكرم(ص) به استناد روايت سبعة احرف مي باشد و معتقد است وجود وجوه هفتگانه حروف، موجب اختلاف قرائات شده است (همو، ص60 و 61). وي در بخشي ديگر، مي گويد:
«اكنون نص واحدي براي قرآن موجود نيست... و نصي هم كه تلقي به قبول شده است، در بیان جزییات ، یکسان نیست و مربوط به کتابت قرآن در عهد عثمان می شود، که به اهتمام او شكل گرفت و او با هدف دفع خطر مجسمی که از نقل متفاوت کلام خدا در صورت های مختلف در بین مردم حکایت داشت، چنین اقدامی را انجام داد» (همو، ص 30).
وي بر این باور است كه قرآن كريم نص واحدي ندارد و در زمان رسول خدا همواره مورد هجوم اختلاف ها و تعارض ها بود و حضرت(ص)، نتوانسته متني به دور از هر اضطراب ارائه دهد، تا آن جا که روایت سبعة احرف را فرمود و عثمان در دوره هاي بعد توانست كار نا تمام پيامبر(ص) را تكميل كند و نص واحدي را بر همگان ارزاني دارد؛ با اين حال باز هم قرآن كريم دچار تغيير و تعارض شد (ر.ك. به: همو، ص30). این کلام، تبعات سنگینی به بار می آورد؛ زيرا اگر در قرآن اختلاف، تعارض و اضطراب باشد، اعجاز بیانی آن مخدوش مي شود و با قبول آن زمینه پذيرش تحریف فراهم می شود.
بررسي: گلدزيهر به خطا رفته است؛ چرا كه نص قرآن كريم نه تنها در عصر رسول خدا9 دچار اضطراب و تعارض نبود كه امروزه هم معتبر ترين كتاب ميان كتب اديان الهي است كه دچار اضطراب و تعارض نشده و همواره از هرگونه اختلاف نص، مصون مانده است.
شيخ عبد الفتاح عبد الغني القاضي، در نقد كلام گلدزيهر مي گويد:
«بر نص قرآن كريم، هرگز اضطراب عارض نمي شود، هم چنان كه محال است دوگانگي و بي ثباتي بر آن چیره گردد، زیرا معنای اضطراب و نبود ثبات در نص قرآن، آن است که نص قرآن بر وجوه مختلف و صورت هاي متعددی خوانده شود؛ به شکلی که بین آن ها در معنا، مراد و هدف، سازگاری نباشد و وحی از غیر وحی و ثابت از غیر ثابت، مجزا نشود. چنین اضطرابی در قرآن منتفی است» (عبدالغنى قاضى، القراءات فى نظر المستشرقين و الملحدين، 11 و 12).
بررسي اضطراب و عدم اضطراب نص قرآن كريم، به نوعي به چگونگی جمع و تدوين قرآن در عصر رسول خدا(ص) و نظارت حضرت(ص) بر این امر منوط است؛ چراكه اگر قرآن در زمان حضرت(ص)،به عنوان كتاب الهي به صورت واحد و با يك نص در نيامده باشد، راي برخي از مستشرقان از جمله گلدزيهر، درست خواهد بود و اضطراب نص قرآن كريم، نظريه اي پذيرفتني خواهد بود؛ در حالي كه شواهد و قراين تاريخي متعددي از بزرگان و انديشمندان اسلامي، مبني بر تدوين كامل قرآن در زمان پيامبر اكرم(ص) و نظارت کامل حضرت(ص) در جمع آوری، حفظ و صیانت از قرآن کریم، در منابع و کتب گوناگون به چشم مي خورد ( زركشي، البرهان في علوم القرآن، ج1، ص462؛ ابن حجر العسقلاني، فتح الباري بشرح صحيح البخاري، ج9، ص49؛ عاملي، حقائق هامة حول القرآن الكريم، ص82؛ كليني، الاصول في الكافي، ج1، ص601؛ عسكري، القرآن الكريم و روايات المدرستين، ج1، ص213؛ الصغير، المستشرقون والدراسات القرآنيه، ص 85؛ حكيم، علوم القرآن، ص 7 و22؛ راميار، تاريخ قرآن، ص 249ـ240؛ عتر، علوم القرآن الكريم، ص42؛ و ر.ك. به: حيدري، اكبر، نقد و بررسي ديدگاه هاي مستشرقان در جمع قرآن ، پايان نامه، دانشگاه فردوسي، تابستان 1387ش).
پيامبر اكرم(ص) نيز بر تعلّم وحفظ قرآن (با يك نص) حريص بود (سالم الحاج، نقد الخطاب الاستشراقي الظاهره الاستشراقيه واثرها في الدراسات الاسلاميه، ج1، ص312؛ زرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج1، ص240) و همواره اصحاب را به نوشتن و حفظ قرآن تشويق مي نمود و اصحاب حضرت(ص) نيز در اغلب اوقات، مصحف خود را به صورت كتبي و لفظي به حضرت(ص) عرضه مي داشتند و حضرت(ص) بر كتابت و محفوظات آن ها صحه مي گذاشت (ر.ك. به: زرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج1، ص 242ـ240). اصحاب حضرت(ص) نيز به كتابت قرآن كريم عنايت ويژه داشتند و در حفظ، ضبط و فهم و معاني آن بر يك ديگر پيشي مي گرفتند (همو، ج1، ص 241). در نتیجه، قرائات و نصوص متعدد، نتوانست جایی برای خود باز کند. لذا نص قرآن کریم همواره واحد بود و هست. و با تواتر به ما رسيده است و قرائات، اخبار واحدي اند كه متن قرآن را اثبات نمي كند.
اشكال ديگري بر كلام گلد زيهر اين است كه وي دليل اضطراب نص را وجود اختلاف قرائات بيان نمود، در حالي كه قرائات مختلف، به اختلاف در صورت و شكل مي انجامد؛ نه در ماده و لفظ (سالم الحاج، نقدالخطاب الاستشراقي الظاهرة الاستشراقية واثرها في الدراسات الاسلامية، ج1، ص340).
گلدزيهر، پس از بيان اضطراب نص در زمان رسول خدا(ص) عنوان مي كند كه عثمان، قرآن را از حالت اضطراب خارج و آن را بر نص واحدي جمع آوري كرد و از وجوه مختلف، يك وجه را برگزيد و قرآن را به صورتي واحد بر همگان ارزاني داشت! در حالي كه با اندك تأمل و دقت مي توان گفت كه گلدزيهر بين قرائات سبع و احرف سبع خَلط كرده است، چرا كه عثمان، مصاحف اصحاب را كه بر قرائات مختلف بود، يكسان سازي كرد و پديده توحيد مصاحف را از خود بر جاي گذاشت؛ نه اينكه از احرف سبعه يك وجه را اختيار كرد.
2. ارتباطي بین اختلاف قرائت ها و روايت سبعة احرف نيست.
با سرعت گرفتن اختلاف قرائت ها تا آغاز قرن چهارم، شخصي به نام «ابن مجاهد» كه در زمينه قرائت ها تبحر فوق العاده اي داشت، از ميان قرائات متعدد، هفت قرائت را بر اساس معيارهايي كه خود اعلام كرده بود، برگزيد و اين قرائت هاي هفت گانه به خاطر دو عامل اساسي مورد پذيرش عمومي قرار گرفت و ساير قرائت ها فراموش شدند:
1ـ دقت و تبحر ابن مجاهد در بازشناسي قرائت ها
2ـ انطباق حصر قرائات از سوي ابن مجاهد در هفت قرائات با حديث مشهور «انزل القرآن علي سبعة احرف» كه در منابع حديثي، به پيامبر(ص) نسبت داده شده است. به اين جهت برخي، به اشتباه گمان كرده اند كه مقصود از سبعة احرف در اين روايت، همان قرائت هاي هفت گانه ابن مجاهد است و برخي ابن مجاهد را كه باعث چنين اشتباهي شده، مورد نكوهش قرار داده اند؛ حتي برخي از صاحب نظران، حديث سبعة احرف را به معناي توسعه رحمت الهي نسبت به بندگان ارزيابي و آن را بر اختلاف لهجه ها كه امري طبيعي است، حمل كرده اند و اين چنين بين قرائات هفت گانه و سبعة احرف خلط نموده اند (ر.ك. به: معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج2، ص 98ـ81).
بسياري از انديشمندان و خاورشناسان نيز در اين دو مقوله اشتباه كرده اند؛ ولی گلدزيهر معتقد است هیچ رابطه ای بین روایت سبعة احرف با قرائت ها نیست؛ بلکه با شروع اختلاف قرائات ها، پیامبر برای تایید آن ها روایت سبعه احرف را بیان داشت.
«مقتضای این حدیث که خداوند قرآن را بر هفت حرف نازل نموده، این است که هر کدام از هفت حرف، از سوي خدا نازل شده اند. این حدیث گرچه شباهت بسیاری به رأی تلمود دارد که بر اساس آن تورات هم به لغات فراوانی در زمان واحد نازل شده است، لیکن روشن است که هیچ ربطی به رأی مذکور ندارد و حدیث سبعة احرف به معنای صحیح آن، که علمای اسلامی هم بر معنای واقعی و روشنی از آن آگاه نشده اند، اساساً ربطی به اختلاف قرائت ندارد» (گلدزیهر، مذاهب التفسیر الاسلامی، ص 53).
گفتار وی در این بخش، متین به نظر می رسد؛ چرا که ارتباطی بین اختلاف قرائت ها و روایت سبعة احرف نیست و نباید این دو مقوله را با یک دیگر خلط كرد؛ ولی این موضوع که با شروع اختلاف قرائت ها، پیامبر برای تایید آن ها، روایت سبعة احرف را بیان داشت، جاي تأمل است و علمای شیعه آن را قبول نکرده و صدور چنین روایتی را از حضرت(ص) نفی نموده اند.
3ـ شباهت روايت سبعة احرف به راي تلمود
گلدزيهر در بخش اوّل كتاب «گرايش هاي تفسيري در ميان مسلمانان» ادعا مي كند كه كتاب هاي اديان گذشته مانند قرآن داراي وجوه و قرائت گوناگون نيستند (گلدزيهر، گرايش هاي تفسيري در ميان مسلمانان، ص 29 و 30)؛ ولي در جاي ديگر سخن خود را نقض مي كند و روايت سبعة احرف را شبيه به رأي تلمود در مورد فرستادن تورات مي داند و ادعا مي كند كه تورات به زبان هاي گوناگون نازل شد و وجوه متعددي در آن ديده مي شود (همو، ص 60).
دكتر عبد الحكيم نجار، مترجم كتاب گرايش هاي تفسيري در ميان مسلمانان، در نقد كلام گلدزيهر مي گويد:
«مؤلف، متن اوليه كتاب هاي اديان گذشته را نديده است، پس چگونه است كه ادعا مي كند آن كتاب ها همانند قرآن داراي وجوه و قرائت هاي گوناگون نيستند ؟ با اين كه وي در جاي ديگر سخن خود را نقض مي كند. وي در مورد تورات ادعا مي كند كه به زبان هاي گوناگو ن نازل شده است. آيا اين همانند نزول قرآن بر هفت حرف نيست؟ اما نصوص باقي مانده از كتاب هاي گذشتگان نيز داراي اختلافات گوناگوني است. حتي مؤلف آنجا كه در مورد حديث منقول از ابي الجلد سخن مي گويد، اين پرسش را مطرح مي كند كه وي از كدام يك از نسخه هاي تورات براي تدريس استفاده مي كرده است؟ در اين سخن مي توان، به اعتراف مؤلف، به وجود داشتن نسخه هاي گوناگون تورات پي برد. اين سخن مؤلف موافق با آن چيزي است كه ابن حزم در كتاب الملل و النحل و ابوالفداء در مقدمه مختصر تاريخ بشر مي گويند از سه نسخه تورات نام مي برند. در مورد انجيل نيز همين موضوع صادق است، زيرا بنا بر روايت هايي كه از حواريون شده است، ميان انجيل هاي گوناگون اختلافات فراوان يافت مي شود» (همو، ص335).
همان گونه كه از كلام عبدالحليم نجار آشكار شد، گلدزيهر در تحقيق هاي مباحث اسلامي، بيش تر به پراكندگي و پندار گرايي روي آورده و با نديدن برخی کتب اولیه، قادر به تحلیل و تطبیق بین مفاهیم آنان و قرآن کریم، نشده است (حسيني طباطبايي، نقد آثار خاور شناسان، ص 102).

د) رویکرد رژی بلاشر درباره روايت سبعة احرف

رژی بلاشر در 30 ژانویه 1900 میلادی در پاریس به دنیا آمد. پانزده ساله بود که روانه (Regis Blachere)مراکش شد. مراکش در آن وقت، مستعمره فرانسه بود. بلاشر در سال 1929 به عضویت مرکز تحقیقات عالی مغرب درآمد. رساله دکتری وی درباره ابوالطیب متنبی، شاعر عرب در قرن چهارم و ترجمه کتاب طبقات الامم به زبان فرانسوی بود. از آثار معروف او مي توان به تاریخ ادبیات عرب، ترجمه قرآن، و کتاب در آستانه قرآن اشاره كرد. بلاشر که در زمینه اسلام شناسی از سرشناسان غرب است، در سال 1973در گذشت (بدوي، فرهنگ كامل خاور شناسان، ص 64).

1ـ ثابت نبودن نص قرآن در زمان پیامبر اکرم(ص)؛ ثمره روایت سبعة احرف

رژی بلاشر بر این باور بود که قرآن نص ثابتی ندارد و اضطراب و اختلاف برآن حکم است. چنین تصوری فرآورده روایت سبعة احرف و شبیه آن است که تمامي آن ها مجعول و ناصحیح است. وی می گوید:
«در مدت سی سال، یعنی در طول دوره ای که از خلافت علی (35 ق) تا خلافت خلیفه پنجم اموی، عبدالملک (65 ق) طول می کشد، اوضاع مبهم به نظر می رسد. در این مدت تمایلات مختلفی با هم رو در رو می شوند، ولی مصحف عثمان همچنان بر نفوذ خود می افزاید، زیرا پشتیبان آن، فرقه ای است که آن را تدوین نموده و در سوریه مقام شامخی دارد. شاید مقارن همین ایام بوده که نظریه ای به وجود می آید که نشان می دهد تا چه اندازه اقدام عثمان ضروری بوده است. برای پاره ای از مومنان به واقع این کلمات قرآن نبود که اهمیت داشت، بلکه مهم توجه به روح آن و معنای آن بود. از آن موقع به بعد، اگر کلماتی تنها مترادف بودند و اختلاف دیگری نداشتند، انتخاب آنها یکسان و مساوی بود. بنابراین، نظریه «از حفظ خواندن برحسب معنا»، در حقیقت بسیار خطرناک بود؛ زیرا رواج قرآن را به میل و هوس افراد واگذار می کرد» (رژی بلاشر، در آستانه قرآن، ص86 ـ 77).

بررسي

نقدهای فراوانی بر توهّم رژی بلاشر وارد است؛ چراکه نظریه وي براساس تصوراتی است که بسياري از مسلمانان نمي پذيرند زیرا شواهد و قرائن تاريخي متعددي از بزرگان و انديشمندان اسلامي، مبني بر تدوين كامل قرآن در زمان پيامبر اكرم(ص) و نظارت کامل حضرت(ص) بر جمع آوری ، حفظ و صیانت آن، در منابع متعدد به چشم مي خورد (زركشي، البرهان في علوم القرآن، ج1، ص462؛ ابن حجر عسقلاني، فتح الباري بشرح صحيح البخاري، ج9، ص49؛ عاملي، حقائق هامة حول القرآن الكريم، ص82؛ كليني، الاصول في الكافي، ج1، ص601؛ عسكري، القرآن الكريم وروايات المدرستين، ج1، ص213؛ الصغير، المستشرقون و الدراسات القرآنيه، ص 85؛ حكيم، علوم القرآن، ص7 و22؛ راميار، تاريخ قرآن، ص249ـ240؛ عتر، علوم القرآن الكريم، ص42؛ سالم الحاج، نقد الخطاب الاستشراقي الظاهره الاستشراقيه واثرها في الدراسات الاسلامية، ج1، ص312؛ زرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج1، ص240). بدین سان نص قرآن کریم از زمان حیات پیامبر ثابت بوده و هیچ کس مجاز نبود و نیست که در آن دست برد و تغییراتی بدهد، چراکه تمام آن کلام خداوند متعال است و کسانی زمینه چنین شبهاتی را به وجود آورده اند که معتقد بودند پیامبر در مقطع خاصی به استناد روایت سبعة احرف ، چنین اجازه ای را داده است.
بخش آخر سخن رژی بلاشر نيز ادعایی مخدوش است؛ چرا که ادعای «نقل به معنای» پیامبر و مسلمانان در مورد آیات خداوند و توجه مطلق به «روح قرآن؛ بدون لفظ»، به هیچ وجه مورد پذیرش اندیشمندان شیعه و جمعی از اندیشمندان اهل سنت، نیست؛ بلکه نص قرآن از زمان رسول اکرم تا کنون ثابت بوده و هیچ تغییری در آن راه نيافته است؛ زيرا پيامبر اكرم(ص)، بر تعلّم و حفظ آن (با يك نص) تأکید می ورزید (سالم الحاج، نقد الخطاب الاستشراقي الظاهرة الاستشراقية واثرها في الدراسات الاسلامية، ج1، ص312؛ زرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج1، ص 240) و همواره اصحاب خويش را به كتابت و حفظ آن تشويق مي نمود و اصحاب نيز بيش تر وقت ها، مصحف خود را به صورت كتبي و لفظي به رسول خدا(ص) عرضه مي داشتند و حضرت بر كتابت و محفوظات آن ها صحه مي گذارد (ر.ك. به: زرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج1، ص 240ـ242). اصحاب نيز به كتابت قرآن كريم عنايت ويژه اي داشتند و در حفظ و ضبط و فهم و درك معاني آن بر يك ديگر پيشي مي گرفتند (همو، ج1، ص241) و تمام کلمات و حروف آن ها با نظارت حضرت(ص) ثبت مي شد. بنابراين دیگر جایی برای ادعای تعدد و عدم ثبوت قرآن کریم باقی نمی ماند.
شايسته یاد آوری است که اقلیتی از اهل سنت با استناد به این سخن عمر
که قرآن تمامش صواب است، متمايل به نظريه «نقل به معنا» شده اند؛ در حالی که چنین استنادی نسبت به پیامبر از تفرّدات عمر است و دیگر صحابه از نسبت دادن آن به پیامبر خودداری كرده اند (مؤدب، نزول قرآن و رؤیای هفت گانه، ص 157).

2ـ روایت سبعة احرف؛ رمز رهایی مسلمانان از دشواری ها

رژی بلاشرمعتقد است كه احرف، جمع حرف و به معنای قرائت می باشد
و عدد هفت رمزی جادویی است که در زمان دشواری مسلمانان در موضوع اختلاف قرائت ، موجب رهایی آنان از آن مخمصه گردید. وی در کتابش می نويسد:
«در حدود قرن سوم/ نهم جریانی بسیار قوی مشاهده می شود که سعی دارد تنها هفت قاری را نماینده قرائات قرآنی بشناساند. این فکر با روایات نیز پشتیبانی می شود. بنا بر دو خبر که می گویند به ابن عباس و خلیفه عمر می رسد، محمد شخصاً تایید کرده است که قرآن به هفت حرف نازل شده است . این کلمه «احرف جمع حرف» معمائی شده و در حدود چهل تفسیر در این باره پیش آمده است. چنین به نظر می رسد که در این جا معنی «احرف» همان قرائات باشد. غالباً این کلمه قریب به معنای قرئات به کار رفته و با یک اختلاف کوچکی همان معنا را می دهد؛ اما در باره عدد هفت، علاوه بر اثر جادویی که این عدد بر سامی ها دارد و در این جا هم صدق می کند، در این اصطلاح چیزی به جز یک معنای نامعین نمی تواند باشد، یعنی «مقدار زیادی». در این جا به خوبی می توان علت این تعیین و محدود ساختن به هفت را شناخت. در آن وقت در موقعیت دشواری قرار گرفته بودند. قرآن در آن باره اشاره ای نداشت، اما خوشبختانه در روایات توضیحی پیدا شد و موجب رهایی از آن مخمصه گردید" (رژی بلاشر، در آستانه قرآن، ص 143 و 144).
رژی بلاشر ابتدا معتقد بود که اسناد روایت سبعة احرف، به ابن عباس و عمر می رسد؛ لذا این کلام شايسته توجه و تا حدودی به واقعیت نزدیک تر است، تا سخن کسانی که آن را متواتر دانسته اند؛ چرا که بسیاری از اندیشمندان اهل سنت و مستشرقان قايل به تواتر این روایت هستند.
وی در ادامه «حرف» را به معنای قرائت برمی شمرد. این کلام نیز نقدپذير است؛ چرا که گمان می رود بین سبعة احرف (بر فرض صدور) و قرائات هفتگانه، خلط كرده باشد. اشکالاتی که در بررسي و نقد کلام گلدزیهر بیان شد، در این جا نیز صادق است.
از اشتباه هاي رژی بلاشر، اعتقاد به ضرورت عدد هفت است. وي می گوید: مسلمانان در موقعیت دشواری قرار گرفتند، لذا عدد هفت موجب رهایی آنان شد! ظاهراً منظور او از تنگنای مسلمانان، اختلاف قرئات است که با توجه به قرائت معتبر عاصم، مشکلی وجود نداشت؛ لذا اساس روایت سبعة احرف قطعی نیست تا بتواند مشکلی را حل كند؛ بلکه خود مشکل آفرین شده است (مؤدب، نزول قرآن و رؤیای هفت گانه، ص 158).
بنابراين آشکار شد که رژی بلاشر نیز مانند برخی دیگر از مستشرقان، بین مباحث خلط كرده و راه به بیراهه برده است.

د) بررسي و نقد رویکردهای نولدکه درباره روايت سبعة احرف

تئودور نولدکه (Theodor noldeke) از مشهورترین خاورشناسان آلمانی است که در دوم مارس 1836 میلادی در شهر هامبورگ به دنیا آمد. در سال 1856م دکترای مقدماتی خود را با رساله ای در تاریخ قرآن دریافت کرد. تاریخ قرآن، مهم ترین و مشهورترین کتاب او شد و در سال 1858 از سوي آکادمی پاریس، جایزه ای برای تحقیق در مورد تاریخ قرآن دریافت كرد. او در سال 1930 درگذشت (بدوي، فرهنگ كامل خاور شناسان ، ص 419).

1ـ اختلاف قرائات و نص متغیّر قرآن؛ نتیجه روایت سبعة احرف

نولدکه مانند دیگر مستشرقان، معتقد است که به علت اختلاف قرائت ها، که از اختلاف لهجه ها ناشی شده است، نص واقعی برای قرآن یافت نمی شود و منشأ تمام اختلاف قرائت ها در روایت سبعة احرف نهفته است، لذا اين روايت معرکه آراء شده است.
دکتر حازم سلیمان در کتاب «القراآت القرآنيه بين المستشرقين والنحاة»، سخن نولدکه را چنین آورده است:
«کتابت قرآن در شرايطی آغاز شد که به جهت برخی اختلافات در قرئات به درجه کمال خود نرسیده است» (حلی، القراآت القرآنیه بین المستشرقین والنحاة، ص 30).
وي پس از نقل سخن نولدکه می گوید:
«آن چه مستشرقان را به چنین وهمی (اضطراب نص قرآن) انداخت، جهل آنان به اسباب تلقی قرآن توسط مسلمانان است؛ البته اگر خوش بین باشیم؛ زیرا اعتماد در نقل قرآن، به قلوب و صدور و حافظه ها بود؛ نه به مصاحف و کتب. قرائت ها پیش از تدوین مصاحف عثمانی رواج یافت، و بنای قاري ها در قرائتشان بر روایت و نقل ها بود؛ نه به آن چه در مصاحف می خواندند» (همو، ص 31).
این گونه دیدگاه ها ناشی از توهم هايي است که برخی بزرگان در بحث جمع و تدوین قرآن نموده و جمع آوری قرآن را در زمان پیامبر ندانسته اند و معتقدند قرآن در زمان عثمان جمع آوری شد و مسلمانان هم مجاز بودند آن را با هر قرائتی و با هر حرفی بخوانند، زیرا قرآن بر هفت حرف نازل شده بود و تبدیل کلمه هاي مترادف و هم معنا به یک دیگر مجاز بود. نولدکه نیز این نظر را تأیید می کند و می گوید:
«این مصحف عثمان آن چنان که تهیه شد، از خطا به دور نبود، امری مسلم بین مسلمین است» ( مؤدب، نزول قرآن و رؤیای هفت گانه، ص 160، به نقل از: لطفی العالم، المستشرقون و القرآن).
بررسي: پاسخ این شبهه نیز در پاسخ های قبل گذشت؛ این که جمع آوری قرآن در حیات پیامبر ، به قلم نويسندگان مخصوص و با نظارت مستقیم حضرت(ص) بود و پس از رحلت حضرت(ص)، جمع آوري در شکل واحد انجام گرفت و به عقیده شیعه، اصلاً روایتی به نام روایت سبعة احرف از پیامبر صادر نشده است.
نکته دیگر این که نخستین کسی که تمام آیه ها و سوره هاي قرآن را در مصحف واحد گردآورد، حضرت علی(ع) بود (سیوطی، الاتقان، ج1، ص204). گرچه مشهور است که عثمان گردآورنده قرآن، بوده؛ لیکن به واقع چنین نبود و تنها کار عثمان این بود که مردم را بر قرائت واحد که مورد توافق او و مهاجران شاهد قرائت ها بود، ملزم كرد؛ اما قبل از وي مصاحف وجوهی از قرائت ها را داشتند که بر اساس حروف سبعة، شکل گرفته بود و قرآن بر آن حروف سبعة، نازل شده بود. (سیوطی، الاتقان، ج1، ص211). بنابراين نولدکه نیز خطا كرده است.

نتیجه

استناد روایت سبعةاحرف، به پيامبر که مهم ترین منشأ شبهه مستشرقان است، نه از لحاظ سند معتبر است و نه دلیلی بر قرائت های هفت گانه است؛ بلكه تفسيرهاي متعددي از اين روايت شده است و دیدگاه های مستشرقان در این رابطه، بيش تر بر روایاتی استوار است که جمع آوری قرآن را در زمان پیامبر اکرم، نفی می کنند. و آن را به زمان عثمان برمی گردانند و مسلمانان هم به واسطه نزول قرآن بر هفت حرف، مجاز به تبدیل کلمات مترادف و هم معنا به یک دیگر مي شوند؛ در حالی که روشن شد اين روايات مخدوش اند و اصولاً قرائت قرآن با تواتر اثبات مي شود و روايات فوق و قرائات سبعة نمي تواند آيات قرآن را اثبات كند تا بخواهد اضطراب متن حاصل شود.

منابع

1. قرآن كريم، ترجمه دکتر رضایی اصفهانی و دیگر اساتید جامعة المصطفی(ص) العالمیة، انتشارات بین المللی المصطفی(ص) (وابسته به جامعه المصطفی(ص) العالمیه)، قم، 1387ش، چ اول.
2. ابن حجر، احمد بن علي العسقلاني، فتح الباري بشرح صحيح البخاري، المطبعة السلفية، قاهره، 1380ق.
3. ابو داوود، سليمان بن اشعث، سنن ابي داوود، دارالإحياء السنة النبوية، بيروت، بي تا.
4. بحراني، يوسف، الحدائق الناضرة في احكام العتره الطاهره، دار الضواء، بيروت، 1405ق.
5. بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، دارالفكر، بيروت، بي تا.
6. بدوي، عبد الرحمان، فرهنگ كامل خاورشناسان، ترجمه شكر الله خاكرند، مر كز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1375ش.
7. بلاشر، رژی، در آستانه قرآن، ترجمه محمود رامیار، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1359ش.
8. بلاغي، محمد جواد، آلاءالرحمان في تفسير االقرآن، دارالاحياء التراث العربي، بيروت، بي تا.
9. البحعي، محمد، الفكر الاسلامي الحديث وصيله بالاستعمار الغربي، دارالفكر، بيروت،1973م، چ ششم.
10. ترمذي، محمد بن عيسي، سنن ترمذي، دارالاحياء السنة النبوية، بيروت، بي تا.
11. حاكم نيشابوري، ابوعبدالله، المستدرك علي الصحيحين،تحقيق عبدالرحمان مرعشلي، دارالمعرفة، بيروت، بي تا.
12. حسيني طباطبايي، مصطفي، نقد آثار خاورشناسان، انتشارات چاپخش، تهران، 1375ش.
13. حكيم، محمد باقر، علوم القرآن، المجمع العلمي الاسلامي، تهران، 1362ش.
14. حلی، حازم سلیمان، القراآت القرآنیه بین المستشرقین و النحاة، بی نا، بی جا، بی تا.
15. خوئي، ابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، چاپخانه فروردين، انوار الهدي، بی جا، 1401ق، الطبعة الثامنه.
16. راميار، محمود، تاريخ قرآن، انتشارات امير كبير، تهران، 1362ش.
17. زرقاني، محمد عبدالعظيم، مناهل العرفان في علوم القرآن، دار ابن عفان، قاهره، مصر، 1422ق.
18. زركشي، محمد بن بهادر عبدالله، البرهان في علوم القرآن، تحقيق عبد الرحمان مرعشلي، حدي ذهبي و ـ ابراهيم عبدالله كردي، دارالمعرفة، بيروت، 1410ق/1990م.
19. زنجاني، ابوعبدالله، تاريخ قرآن، سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1404ق.
20. سالم الحاج، ساسي، نقد الخطاب الاستشراقي الظاهرة الاستشراقية واثرها في الدراسات الاسلاميه، دارالمدار الاسلامي، بيروت، 2002م.
21. سيوطي، جلال الدين عبدالرحمان، الاتقان في علوم القرآن، منشورات الشريف، رضي، بی جا، بي تا.
22. صبحي، صالح، علوم الحديث ومصطلحه، انتشارات مكتب الحيدرية، قم، 1417ق.
23. صبحي، صالح، مباحث في علوم القرآن الكريم، انتشارات الشريف الرضي، قم، 1372ق.
24. صغير، محمدحسين علي، المستشرقون والدراسات القرآنيه، مركز النشر مكتب الاعلام، بي جا، 1413ق.
25. طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، منشورات الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1393ق، چ دوم.
26. طباطبايي، سيد محسن، العروة الوثقي، دارالاحياء التراث العربي، بي جا، 1388ق.
27. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، دار المعرفه، بيروت، 1408ق.
28. طبري، ابوجعفر محمد بن جرير، جامع البيان عن تاويل آي القرآن (تفسير طبري)، دارالفكر، بيروت، 1408ق.
29. عاملي، جعفرمرتضي، حقائق هامة حول القرآن الكريم، مؤسسة النشر الاسلامي، قم، 1410ق.
30. عاملي، محمد بهاء الدين، الوجيزة في علم الدراية، منشورات المكتبه الاسلاميه الكبري، قم، 1396ق.
31. عبد الغنى قاضى، عبدالفتاح ، القراءات فى نظر المستشرقين و الملحدين، مكتبة الدار، مدينه [بى‏تا].
32. عتر، نورالدين، علوم القرآن الكريم، دارالخير، دمشق، 1414ق، الطبعه الاولي.
33. عسكري، مرتضي، القرآن الكريم وروايات المدرستين، المجمع العلمي الاسلامي، 1415ق.
34. عقيقي، نجيب، المستشرقون، دارالمعارف، قاهره، 1965م.
35. فيض كاشاني، محسن، الصافي، مكتبه الصدر، تهران، بي تا، چ سوم.
36. قسطاني، شهاب الدين احمد بن محمد، ارشادالساري لشرح صحيح بخاري، دار الفكر، بيروت، 1421ق.
37. كاشاني، فتح الله، منهج الصادقين، تصحيح و پاورقي ميرزا ابوالحسن شعراني، كتابفروشي اسلامية، تهران، 1340ش.
38. كليني، محمد بن يعقوب، الاصول في الكافي، تصحيح و تحقيق علي اكبر غفاري، دار التعارف، بيروت، (بي تا).
39. گلدزيهر، ايگناس، گرايش هاي تفسيري در ميان مسلمانان، ترجمه ناصر طباطبايي، نشر ققنوس، تهران، 1383ش.
40. مامقاني، عبد الله، مقباس الهدايه، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، قم، 1311ق.
41. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار الجامعة لدرراخبار الائمة الاطهار، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1403ق.
42. مختارعمر، احمد ـ سالم مكرم، عبد العال، معجم القرائات القرآنية، انتشارات اسوه، ايران، 1412ق.
43. مركز الثقافه والمعارف القرآنيه، علوم القرآن عند المفسرين، مطبعة مكتب الاعلام الاسلامي، 1374ق، چ اول.
44. مسلم، محمد، صحيح المسلم، دار الاحياء التراث العربي، بيروت، 1374ق.
45. معرفت، محمد هادي، التمهيد في علوم القرآن، مؤسسه نشر اسلامي، قم، 1412ق.
46. همو، صيانة القرآن من التحريف، قم، دار القرآن الكريم، 1410ق، چ اول.
47. مؤدب، سیدرضا، نزول قرآن ورؤیای هفت حرف، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، قم، 1378 ش، چ اول.
48. نجفي، محمد حسن، جواهرالكلام في شرح شرائع الاسلام، دارالاحياء التراث العربي، بيروت، 1981م.
49. نوري، حسين بن محمدتقي، فصل الخطاب في تحريف كتاب رب الارباب، نسخه خطي مركز فرهنگ و معارف، قم، بيتا.
منابع انگلیسی:

50. Bells Introduction to the Quran, Edinburgh, William montgomary Watt -1
51. Edinburgh university press, 1970.
52. The Encyclopaedia of Islam,New edition , prepared by anumber of leading -2
53. Orientalists leiden , E.J.Brill 1986.
William montgomary Watt,Companion to the Quran, based on the Arberry translation ,London, George Alles, 1967.

پي نوشت ها

[1] حديث متواتر، دو قسم است.
الف ـ متواتر لفظي. خبري كه همه ناقلان، مضمون آن را يكسان و با الفاظ واحد ذكر مي كنند.
ب ـ متواتر معنوي: خبري كه همه ناقلان، مضمون واحد را با عبارات مختلف نقل مي كنند و تطابق در معني يا به دلالت تضمني يا التزامي است (صالح، علوم الحديث و مصطلحه، ص150ـ148).
[2] حديث مستفيض به حديثي مي گويند كه راويان در سند هر خبري ، به مرز تواتر نرسند، ولي در هر طبقه بيش تر از سه نفر باشند (مامقاني، مقباس الهدايه، ج 1، ص 128؛ عاملي، الوجيزه في علم الدرايه، ص4).
* عضو هيئت علمي جامعه المصطفي9 العالميه . Eskandarlou_Javad200@yahoo.com
* کارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث دانشگاه علوم اسلامي رضوي . Ahmadifar65@yahoo.com