جمع قرآن

پدیدآورسیدعبدالرسول حسینی‌زاده

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 9

تاریخ انتشار1393/05/05

منبع مقاله

share 3190 بازدید

جمع قرآن :گردآورى و نگارش آيات و سوره هاى قرآن

جمع در لغت يعنى گردآوردن قطعات پراكنده و افزودن چيزى بر چيزى[1] و جمع قرآن در اصطلاح علوم قرآنى داراى دو معنا است: 1. حفظ كردن، به خاطر سپردن و از بر كردن. برخى جمع در آيه شريفه «اِنَّ عَلَينا جَمعَهُ وقُرءانَه» (قيامت/75، 17) را به اين معنا دانسته[2] و بر اساس اين معنا حفّاظ قرآن را «جمّاع القرآن» ناميده اند.[3] (حفظ قرآن) 2. نگارش قرآن كه به چند صورت بوده است: أ. نگارش قرآن به صورت پراكنده و بدون رعايت نظم و ترتيب بين آيات و سوره هاى آن؛ ب. نگارش قرآن با رعايت نظم و ترتيب بين آياتِ سوره ها؛ ج. نگارش قرآن بامراعات ترتيب بين آيات و سوره هاى آن.[4] مقصود از جمع در اين مقاله نگارش قرآن بر يكى از سه وجه اخير است.

پيشينه:

سابقه جمع قرآن را بايد در روايات فراوان و متناقضى جست و جو كرد كه در اين خصوص وارد شده اند. شايد ابن سعد (م. 230 ق.) را بتوان از نخستين كسانى دانست كه روايات جمع قرآن را در بابى با عنوان «ذكر من جمع القرآن على عهد رسول اللّه » آورده است.[5] سپس بخارى (م. 256 ق.) در كتاب صحيح افزون بر اينكه در باب هاى مختلف به مناسبت، روايات آن را يادآورى كرده[6]، شمارى از اين روايات را در بابى با عنوان «جمع القرآن» گرد آورده است.[7] طبرى (م. 310 ق.) در مقدمه تفسيرش بعد از نقل روايات، جمع قرآن را كار عثمان مى داند.[8] باقلانى (م. 403 ق.) از نخستين كسانى است كه مباحث جمع قرآن را در كتاب الانتصار للقرآن مطرح كرده و به طور مبسوط به نقد و بررسى ادله موافقان و مخالفان توقيفى بودن جمع قرآن پرداخته است[9] و بارها بر جمع قرآن در زمان ابوبكر و اجتهادى بودن ترتيب سوره ها تأكيد مى كند.[10] ابن عطيه (م. 546 ق.) نيز در المحررالوجيز بر اين باور است كه قرآن در زمان ابوبكر در حالى كه سوره هاى آن مرتب نشده بود گردآورى شد و در زمان عثمان با معيار قرار دادن صحيفه هايى كه ابوبكر جمع آورى كرده بود آن را با چينش كنونى جمع كردند؛ ولى وى در نهايت با شاهد گرفتن روايات، ترتيب بخشى از سوره ها را مربوط به زمان پيامبر مى داند.[11] طبرسى (م. 548 ق.) به تبع سيد مرتضى ترتيب سوره ها را از پيامبر مى داند.[12] قرطبى (م. 671 ق.) نيز ديدگاه هاى مختلف را به تفصيل گزارش كرده است[13]؛ همچنين نيشابورى (م. 728 ق.) ابوبكر را نخستين جامع قرآن و كار عثمان را جمع مردم بر يك مصحف و قرائت دانسته است؛ اما با وجود اين، مدعى است ترتيب سوره ها توقيفى و به امر پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است.[14] آلوسى[15] (م. 1270 ق.)، ابن عاشور[16] (م. 1393ق.)، دروزه[17]، آية اللّه خوئى و برخى ديگر از مفسران نيز در مقدمه تفسيرشان به تفصيل به مباحث جمع قرآن پرداخته اند.[18] به گفته محمود ابوريّه كتاب اخير (البيان) به تنهايى در بيان جمع قرآن كافى است و مؤلف آن ضمن بررسى همه جوانب مسئله به تفصيل به جزييات آن پرداخته و مطالعه آن بر هر مسلمانى لازم است[19]؛ همچنين كتاب هايى كه با عنوان المصاحف تدوين شده اند به مباحث مربوط به جمع قرآن پرداخته اند؛ مانند المصاحف سجستانى (م. 316 ق.) (ص 11 - 35) و المقنع فى رسم مصاحف الامصار. (ص 2 - 9)[20]
جمعى از معاصران نيز كتاب هايى مستقل در اين باره نگاشته اند؛ مانند: 1. تاريخ جمع قرآن كريم از سيد محمدرضا جلالى نائينى؛ 2. جمع القرآن دراسة تحليلية لمروياته از اكرم عبد خليفه ديلمى؛ 3. تدوين القرآن از على كورانى؛ 4. كاوشى در تاريخ جمع قرآن اثر سيد محمد على ايازى؛ 5. متى جُمع القرآن از سيد محمد شيرازى؛ 6. الكلمات الحسان فى الحروف السبعة و جمع القرآن نگاشته محمد المطيعى ...؛ 7. كتابة القرآن فى العهد المكى از عبدالرحمن عمر اسبيندارى؛ 8. فصول فى تاريخ القرآن اثر محمود محمدالخيطور. فصل اول اين كتاب به مباحث جمع قرآن پرداخته است.9. الوحى من التنزيل الى التدوين از حمادى المسعودى؛ 10. تدوين القرآن المجيد از محمد عزه دروزه؛ 11. پژوهشى در مصحف امام على عليه السلام اثر جعفر نكونام.
پايان نامه هاى متعددى نيز در اين موضوع تدوين شده اند؛ مانند: 1. پژوهشى پيرامون جمع و تدوين قرآن كريم در عصر رسول اكرم صلى الله عليه و آله از محمود عرب شيرازپور[21]؛ 2. پژوهشى در جمع و تدوين قرآن اثر محمدرضا ماهرويى[22]؛ 3. جمع و تدوين قرآن نگاشته سيد داود مصطفوى[23]؛ 4. جمع و تدوين قرآن از احمد فغانى[24]؛ 5. جمع و تدوين قرآن كريم اثر نادر مجتبى ثمرين[25]؛ 6. بررسى ديدگاه مستشرقين و علماى فريقين در زمينه جمع و تدوين قرآن نگاشته سيد مسعود موسوى[26]؛ 7. نقد و بررسى آراء مختلف در جمع و تدوين قرآن از جهانگير اميرى.[27]
كتاب هاى علوم قرآن مانند البرهان فى علوم القرآن زركشى، المرشد الوجيز ابوشامه، الاتقان سيوطى، مناهل العرفان زرقانى، مباحث فى علوم القرآن صبحى صالح، التمهيد فى علوم القرآن استاد معرفت، علوم القرآن حكيم، بحوث فى علوم القرآن ميرمحمدى و نيز كتاب هاى تاريخ قرآن به تفصيل اين بحث را مطرح كرده اند؛ مانند تاريخ قرآن زنجانى، راميار، معرفت، محمد حسين صغير، حجتى و جز اين ها.

ترتيب آياتِ سُور:

آراى گوناگونى درباره جمع قرآن بيان شده است. بسيارى از قرآن پژوهان معتقدند تنظيم سوره ها و شروع و ختم آن ها به دستور و اعلام رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده است و جمعى بر آن ادعاى اجماع كرده اند[28] و در آن ترديدى نيست[29] و روايات و ادله پرشمارى[30] بر آن دلالت دارند كه به برخى از آن ها اشاره مى شود:
1. رواياتى كه با ذكرِ نام سوره هاى قرآن، براى قرائت آن ها ثواب و خواصى را ذكر مى كنند.[31] شايان ذكر است هرچند بخشى از اين روايات ضعيف يا مجعول اند، روايات معتبر نيز در اين زمينه كم نيستند. (خواص قرآن؛ فضائل قرآن)
2. رواياتى كه دلالت دارند پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله برخى از سوره هاى قرآن را با ترتيب كنونى در نماز و غير آن تلاوت مى كردند.[32]
3. رواياتى كه دلالت دارند رسول خدا صلى الله عليه و آله آياتى را به عنوان اولين يا آخرين آيات برخى سوره ها ذكر مى كنند[33]، مگر اينكه ادعا شود ممكن است آيات وسط برخلاف چينش كنونى بوده است كه بسيار بعيد است و كسى چنين ادعايى نكرده است.
4. رواياتى كه مى گويند: آيه اى فرود مى آمد و رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: جبرئيل دستور داده است كه اين آيه را در فلان سوره قرار دهم[34]؛ مانند:
أ. روايت شده كه آيه «واتَّقوا يَومـًا تُرجَعونَ فيهِ اِلَى اللّهِ» (بقره/2،281) آخرين آيه اى بود كه در اواخر عمر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شد و آن حضرت فرمود: جبريل فرمان داده است آن را بعد از آيه 280 بقره/2 قرار دهيد.[35] به اين روايت نقدهايى وارد شده است: اولاً اين روايت در نقل ياد شده مرسل است و در برخى نقل ها موقوف و منقول از ابن عباس و برخى ديگر از صحابه است[36] و چه بسا اجتهاد خود آن ها باشد. ثانيا با روايات ديگرى كه آيات ديگر را آخرين آيه نازل شده دانسته اند، تعارض دارد و اختلاف درباره آخرين آيه نازل شده به قدرى است كه باقلانى احتمال داده است اين روايات اجتهادات راويان باشند.[37] برخى نيز درصدد جمع بين اين روايات برآمده اند.[38] ثالثا اين آيه با واو عطف شروع شده[39] و حاكى از پيوستگى آن به آيات پيشين است و نزول جداگانه آن خلاف ظاهر و سياق آيه است.[40]
رابعا ادعا شده هيچ دليلى وجود ندارد كه پيامبر صلى الله عليه و آله بخواهد آيات قرآن را برخلاف ترتيب نزول جايگذارى كند؛ به ويژه آنكه قرآن امام على عليه السلام كه با اشاره پيامبر جمع آورى شده چينش آياتش به ترتيب نزول بوده است[41] و هيچ آيه اى برخلاف نزول جايگذارى نشده بود و اساساً هيچ حاجتى به اين نبوده است كه آيات با اشاره پيامبر مرتب شود.[42] گفتنى است اين اشكالات با يك انگيزه مطرح نشده اند؛ برخى را كسانى مطرح كرده اند كه توقيفيت چينش آيات در سوره ها را باور ندارند؛ مانند اشكال اول و دوم؛ ولى برخى، اشكالات فوق را براى اثبات چينش آيات سوره ها برحسب ترتيب نزول مطرح كرده اند.
ب. از طريق اهل سنت نقل شده است كه پس از نزول آيه«اِنَّ اللّهَ يَأمُرُ بِالعَدلِ والاِحسـنِ...» (نحل/16،90) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: جبرئيل فرمان داد تا آن را در اين سوره قرار دهم. شهربن حوشب روايت مذكور را از عثمان بن ابى العاص گزارش كرده است. همو در نقلى ديگر بدون ذكر جمله «جبرئيل فرمان داد تا آن را در اين سوره قرار دهم» روايت مذكور را از عثمان بن مظعون نقل كرده است. ابن كثير هر دو روايت را تأييد مى كند[43]؛ ولى برخى با توجه به مكى بودن سوره نحل و اسلام آوردن عثمان بن ابى العاص در سال نهم هجرت در نقل اول ترديد كرده اند.[44]
5. بر پايه روايتى هرگاه آيه و سوره اى بر پيامبر نازل مى شد دستور مى دادند آن را بنويسند و درباره هريك از آيات پراكنده مى فرمودند آن را در فلان سوره قرار دهيد.[45] روايت ياد شده را يزيد فارسى مجهول الحال[46] از ابن عباس گزارش كرده است و از نظر برخى محققان اهل سنت ضعيف شمرده شده است.[47]
گفتنى است با وجود ادله ياد شده و اتفاق نظر پيش گفته، علامه طباطبايى در توقيفى بودن ترتيب همه آيات در سوره ها، ترديد كرده و معتقد است روايات ياد شده توقيفى بودن ترتيب بخشى از آيات را ثابت مى كنند نه همه آن ها را.[48]
به هر روى مجموع ادله گذشته به ويژه دليل هاى يكم تا سوم و اتفاق نظر كم نظير قرآن پژوهان، همسانى ترتيب كنونى آياتِ سوره ها را با آنچه در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده است نتيجه مى دهد، افزون بر اينكه ترتيب كنونى آياتِ سوره هاى قرآن در قريب به اتفاق آيات مطابق با ترتيب نزول است و چنان كه در روايات فريقين آمده است نزول هر سوره با «بسم اللّه الرحمن الرحيم» آغاز و آيات آن سوره يكى پس از ديگرى نازل مى شد، تا اينكه با نزول بسم اللّه بعد پايان سوره معلوم مى شد[49] و چنانچه روايات پيشين مبنى بر جايگزينى آيات بر خلاف ترتيب نزول، درست باشد موارد معدودى از اين قاعده تخطى شده است.[50]

ترتيب سور:

در اينكه ترتيب كنونى سوره ها توقيفى است و به فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله انجام شده است يا اين كار بعد از آن حضرت صلى الله عليه و آله و توسط صحابه انجام گرفته اختلاف جدى است. نتيجه اختلاف ياد شده اختلاف ديگرى است و آن اينكه نوعا مدعيان توقيفى بودن ترتيب سور، گردآورى قرآن را مربوط به زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله مى دانند، هرچند در نوشت ابزارهاى مختلف بوده و بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله ميان دو جلد قرار گرفته است؛ اما كسانى كه ترتيب سوره ها را اجتهادى مى دانند جمع قرآن به معناى مرتب كردن سوره هاى آن در چينش كنونى را مربوط به بعد از آن حضرت مى دانند. ديدگاه هاى مختلف در اين مسئله بدين شرح اند:

1. توقيفى بودن ترتيب سوره ها (جمع قرآن در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله ):

جمع زيادى از جمله ابن اشته اصفهانى[51] (م. 236 ق.)، حارث بن اسد محاسبى[52] (م. 243 ق.)، بلخى[53] (م. 319 ق.)، ابن انبارى[54] (م. 328ق .)، سيد مرتضى[55] (م. 436 ق.)، حاكم جشمى[56] (م. 494 ق.)، كرمانى[57] (م. 500 ق.)، طبرسى[58] (م. 548 ق.)، ابن شهر آشوب[59] (م. قرن6 ق.)، ابن حصار[60] (م. 611 ق.)، نيشابورى[61] (م. 728 ق.)، ابوشامه مقدسى[62] (م. 665 ق.) و جمع زيادى از معاصران[63] از جمله آيه اللّه خوئى[64]، علامه عسكرى[65]، وهبه زحيلى[66]، صبحى صالح[67]، دروزه[68]، جعفر مرتضى عاملى و غير ايشان[69] معتقدند جمع قرآن با ترتيب كنونى در زمان رسول خدا و با اشراف آن حضرت انجام گرفته است[70]، حتى برخى بر آن ادعاى اجماع كرده[71] و مدعى اند روايات صحيح فراوانى دلالت دارند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و صحابه، قرآن را به ترتيب كنونى تلاوت مى كردند.[72] قاضى ابوبكر (م. 403 ق.) اين نظر را ترجيح داده[73] و قرطبى آن را درست تر دانسته است.[74]
به هر روى مدعيان جمع و تأليف قرآن در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله با ترتيب كنونى به ادله نقلى و كلامى و عقلى استناد كرده اند كه به بررسى آن ها در دو گروه مى پردازيم:

أ. ادله نقلى و تاريخى:

يك. قرآن در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله تدريس و حفظ و بر رسول خدا عرضه مى شد[75] و جمعى مانند ابن مسعود و ابىّ بن كعب و ديگران آن را چندين بار بر پيامبر صلى الله عليه و آله خوانده اند.[76]
گفتنى است كه هيچ يك از موارد ياد شده، جمع قرآن به ترتيب كنونى را نتيجه نمى دهد، زيرا احتمال دارد تدريس، حفظ و عرضه قرآن با چينشى متفاوت با چينش كنونى بوده است.[77]
دو. بر پايه رواياتى فراوان اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله ، قرآن را ختم مى كردند يا اينكه آن حضرت آنان را به ختم قرآن تشويق مى كرد، بنابراين قرآن در زمان آن حضرت آغاز و پايانى داشته است.[78] اين دليل نيز مدعا را ثابت نمى كند، زيرا ختم قرآن، با ترتيب خاصى ملازمه ندارد.
سه. برخى ادعا كرده اند رواياتِ صحيح و پرشمارى وجود دارد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و صحابه قرآن را به ترتيب كنونى (از فاتحه تا ناس) مى خواندند[79]؛ ولى اين روايات را ذكر نكرده اند.
چهار. بنا به روايتى كه بر طبق قواعد حديثى اهل سنت صحيح شمرده شده[80] از زيد بن ثابت نقل شده است كه نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله بوديم و قرآن را از برگه ها جمع مى كرديم.[81] معناى تأليف قرآن كه در اين روايت آمده مرتب كردن آيات و سوره هاى آن با نظارت پيامبر صلى الله عليه و آله است نه نگارش محض.[82]
گفتنى است اموى بودن عبدالرحمن بن شماسه راوى حديث ياد شده، ستايش از شام در ذيل اين حديث و اختلاف در نقل هاى آن چنان كه در يك نقل «نُؤلّف القرآن»[83] و در نقل ديگر «نكتب الوحى»[84] آمده است، از ضعف هاى حديث مذكور و نشانه مجعول بودن آن شمرده شده اند.[85]
پنج. از عبداللَّه بن عمرو (عمر)[86] نيز نقل شده كه در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله قرآن را جمع كرده بود[87]؛ ولى جمع قرآن در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله ، لزوما به معناى يكسان بودن ترتيب آن با ترتيب قرآن كنونى نيست.
شش. جمعى كه از آن ها به «كاتبان وحى» ياد شده است[88] به فرمان رسول خدا صلى الله عليه و آله ، قرآن را بر روى نوشت ابزارهاى مختلف مى نوشتند و يك نسخه از آن نيز نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده[89] و روايت شده است آن حضرت هنگام وفات به على عليه السلام فرمودند: قرآن در كنار بستر من در جزوه ها، حريرها و كاغذهاست. آن ها را جمع كن و نگذار ضايع شود، چنان كه يهود تورات را ضايع كردند. على عليه السلام به وصيت آن حضرت عمل كرد.[90] گفته شده: روايات ياد شده، ظهور دارند كه كاتبان رسول خدا صلى الله عليه و آله به امر آن حضرت قرآن را به ترتيب كنونى جمع آورى كرده بودند[91]؛ ولى ادعاى چنين ظهورى مشكل است وجمع قرآن در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بر همسان بودن آن با ترتيب مصحف كنونى دلالتى ندارد.
هفت. در روايات نام عده اى (4 يا 6 نفر يا بيشتر)[92] از صحابه آمده كه قرآن را در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله جمع كرده اند.[93] ادعا شده اين كار زير نظر آن حضرت بوده است[94] و حمل جمع در اين روايات بر حفظ[95]، بعيد به نظر مى رسد، زيرا دليلى بر آن نيست[96]، بلكه دليل برخلاف آن است؛ به ويژه كه مى دانيم حافظان قرآن در عصر رسالت به مراتب بيش از اين تعداد بوده اند.[97] برخى روايات كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده و تلاوت قرآن را از روى مصحف تشويق مى كند[98] تأييدى بر اين مطلب است[99]؛ ولى بر فرض مراد از «جمّاع القرآن» نگارندگان آن باشد، نگارش و نيز تشويق به تلاوت قرآن از روى مصحف در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله هيچ دلالتى بر يكسان بودن ترتيب سور آن با ترتيب كنونى ندارد.
هشت. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: «لاصلوة إلاّ بفاتحة الكتاب»[100]و چون سوره حمد نخستين سوره نازل شده نيست، پس فاتحة الكتاب بودن آن به علت ترتيب كنونى قرآن در زمان آن حضرت است[101]؛ ولى اين دليل نيز تمام نيست، چون اولاً برخى سوره حمد را نخستين سوره در ترتيب نزول دانسته اند و شايد عنوان فاتحه الكتاب بدين سبب باشد. ثانيا اين روايت حداكثر توقيفى بودن سوره حمد در آغاز قرآن را ثابت مى كند، لذا باقلانى با اينكه در جاهاى مختلف الانتصار بر اجتهادى بودن ترتيب سوره ها اصرار دارد[102]، احتمال توقيفى بودن آغاز و پايان قرآن را تقويت مى كند، زيرا در آغاز و پايان همه مصاحف فاتحه الكتاب والناس بوده است.[103]
نه. آيات تحدى و آياتى كه در آن ها از قرآن با عنوان «كتاب» ياد شده است و نيز حديث متواتر ثقلين كه در آن كتاب خدا در كنار عترت آمده است دلالت دارند كه جمع و تأليف قرآن در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده و بعيد است مراد از كتاب مجموعه اى نامرتب باشد[104]؛ هرچند با دليل ياد شده و برخى ديگر از ادله پيش گفته نمى توان جمع قرآن در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله را با ترتيب كنونى ثابت كرد؛ ولى اصل تدوين قرآن در زمان آن حضرت ثابت مى شود، مگر اينكه گفته شود آيات تحدى و اطلاق كتاب بر قرآن در دوران مكى نيز با وجود جمع نشدن قرآن در يك مجموعه بوده است. افزون بر اينكه تحدى به خود آيات و سوره ها بوده است نه ترتيب موجود بين آن ها.[105]
ده. روايتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه قرآن را با ترتيب كنونى به 4 قسمت (سبع طُوَل، مئين، مثانى و مُفصّلات) قسمت كرده است[106] و از نظم قرآن در مجموعه اى منسجم با ترتيب كنونى حكايت مى كند؛ ولى اضطراب متن روايت در نقل هاى مختلف، اجمال و قابليت انطباق آن بامصحف عثمانى و مصحف ابن مسعود[107] و اُبىّ بن كعب[108] از اشكالاتى اند كه بر روايت مذكور، وارد شده اند.[109]
يازده. بنا به نقلى پيامبر صلى الله عليه و آله 7 سوره طولانى قرآن[110] را در يك ركعت خواند. اين نقل، 7 سوره را با ترتيب كنونى ياد مى كند. مشابه اين روايت در سوره هاى مفصل نيز آمده است[111] كه موارد ياد شده بر شناخته شدن ترتيب كنونى در آن زمان دلالت دارند؛ نيز روايتى كه دلالت دارد قرآن در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله به 7 جزء تقسيم شده بود[112] و ابن حجر بعد از نقل آن، آن را دليل توقيفى بودن ترتيب سوره ها مى داند.[113] به نظر مى رسد نقل هاى ياد شده، بر فرض صحت، توقيفى بودن همه سوره هاى قرآن را به گونه موجبه كليه ثابت نمى كنند، چنان كه زرقانى ذيل حديث تقسيم قرآن به 7 جزء به اين مطلب تصريح كرده است[114]، افزون بر اينكه خواندن رسول خدا 7 سوره طولانى (بيش از 10 جزء) را در يك ركعت بعيد به نظر مى رسد.
دوازده. روايت ابىّ بن كعب كه با ذكر سوره ها با ترتيب كنونى فضيلت قرائت آن ها را بيان مى كند از ديگر ادله مدعيان توقيفى بودن ترتيب سوره هاست[115]؛ ولى مجعول بودن يا دست كم ضعف سندِ روايت ياد شده و نيز احتمال نقل به معنا و چينش ذكر ثواب سوره ها بر اساس چينش كنونى قرآن، از اشكالاتى اند كه بر آن وارد شده اند.[116]

ب. دليل عقلى و كلامى:

قرآن قانون اساسى اسلام و معجزه ابدى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است، از اين رو و با توجه به اهتمام فراوان رسول خدا صلى الله عليه و آله و مسلمانان به قرآن و وجود نوشت ابزار كافى براى نوشتن قرآن، عقلاً نمى توان پذيرفت كه آن حضرت قرآن را جمع نكرده، از دنيا برود و آن را در معرض ضايع شدن قرار دهد.[117] ادامه داشتن نزول قرآن در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله نيز نمى تواند دليل بر ترك اين مهم باشد[118]، همان گونه كه اين امر در چينش آيات در زمان آن حضرت خللى ايجاد نمى كرد؛ افزون بر اينكه ائمه اهل بيت عليهم السلام مصحف عثمانى را تأييد و ترتيب كنونى قرآن را پذيرفته اند.[119] اگر اين تدوين و ترتيب در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و زير نظر آن حضرت انجام نگرفته بود، امامان عليهم السلام آن را بازگو مى كردند.[120]
به هر روى اظهار نظر قطعى در اين مسئله، دشوار است، از اين رو زركشى گاهى به توقيفى بودن[121] و گاهى برخلاف آن[122] نظر مى دهد؛ ولى بدون ترديد تأييد ائمه اهل بيت عليهم السلام از مصحف عثمانى و دليل عقلى ياد شده گواه توقيفى بودن چينش سوره هايند و دلالت دارند كه همه آيات و سوره هاى قرآن در زمان رسول خدا با دقت تمام نگارش شده اند[123] و ادله و قراين نقلى زيادى كه به بخشى از آن ها اشاره شد تأييدى بر اين ديدگاه اند.[124]

2. اجتهادى بودن ترتيب همه سوره هاى قرآن:

جمعى به اجتهادى بودن ترتيب كنونى قرآن معتقدند؛ مالك (م. 179 ق.)، طبرى (م. 310 ق.)[125]، ابن فارس[126] (م. 395 ق.)، مكى بن ابى طالب[127] (م. 437 ق.)، عزالدين بن عبدالسلام[128] (م. 660 ق.)، خطّابى (م. 388 ق.)[129] و از بزرگان شيعه محدث نورى[130] (م. 1320 ق.)، علامه طباطبايى[131]، استاد معرفت[132] و جمعى ديگر، بر اين باورند. در ميان قدما قاضى ابوبكر ضمن تأكيد بر توقيفى بودن ترتيب آيات[133] بارها بر اجتهادى بودن ترتيب سوره ها تأكيد مى كند.[134] اين قول به جمهور نسبت داده شده است[135]، هرچند در اين نسبت ترديد است و به نظر بيشتر ناشى از ذكر روايات جمع قرآن پس از پيامبر و سكوت در برابر آن هاست نه تصريح به اين ديدگاه.
مهم ترين ادله اين گروه عبارت اند از:
1. روايات جمع قرآن پس از پيامبر صلى الله عليه و آله توسط زيد؛ اين روايات دلالت دارند كه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله قرآن در حافظه افراد نگهدارى مى شد. در دوران ابوبكر در جنگ يمامه شمار فراوانى از حافظان قرآن شهيد شدند. خليفه با هشدارِ عمر از ترس ضايع شدن قرآن به فكر جمع قرآن افتاد و زيد بن ثابت با عده اى (سعيد بن عاص، عبدالرحمن بن حارث بن هشام و عبداللّه بن زبير) به دستور ابوبكر اين كار را انجام دادند و بدين ترتيب نسخه اى از قرآن را نگاشتند. اين نسخه ابتدا نزد ابوبكر و پس از وى نزد عمر و سپس نزد دخترش حفصه نگهدارى مى شد.[136] بنا به گزارش يعقوبى اين كار را گروهى متشكل از 25 نفر از قريش و 50 نفر از انصار به سرپرستى زيد عهده دار شدند و ابوبكر به آن ها دستور داد قرآن را بنويسند و بر سعيد بن عاص كه مردى فصيح بود عرضه كنند.[137] گفته شده: اين گروه هر روز در مسجد گرد هم مى آمدند و كسانى كه آيه يا سوره اى از قرآن در اختيار داشتند نزد آن ها مى آورند و با ارائه دو شاهد بر هر آيه يا سوره، از آن ها دريافت مى شد.[138] تنها دو آيه پايانى سوره برائت را از خزيمة بن ثابت به دليل آنكه پيامبر شهادت او را دو شهادت به حساب آورده بود بدون ارائه شاهدى ديگر پذيرفتند[139]؛ ولى وجود برخى نكات تأمل برانگيز در اين روايات سبب ترديد محققان در آن ها شده است؛ از جمله:
أ. با وجود پرشمار بودن روايات جمع قرآن بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله [140]، وجود تناقض بين اين روايات و اضطراب متن سبب ترديد در درستى آن ها مى شود.[141] برخى نخستين جمع قرآن را مربوط به زمان ابوبكر و بعضى مربوط به زمان عمر و برخى به زمان عثمان مى دانند. از برخى از اين روايات برداشت مى شود كه بعضى از آيات قرآن تا زمان عثمان فقط در سينه افراد نگهدارى شده و تدوين نشده بوده است؛ همچنين تناقضات ديگرى نيز در اين روايات ديده مى شوند.[142]
گفتنى است هرچند برخى محققان درصدد پاسخ از بعضى از اين اشكالات برآمده اند[143]؛ ولى تأمل در مجموعه اين روايات ترديدهايى باقى مى گذارد. برخى از اين روايات كه زيد يا فرزندش خارجه آن ها را نقل كرده اند سعى دارند با بزرگنمايى كار و بازگويى دشوارى آن، براى زيد فضيلت سازى كنند؛ به گونه اى كه حتى در برخى از آن ها همراهى و كمك ديگران ناديده گرفته شده است يا اوراق اصلى و منبع اساسى زيد را دست كم و ناچيز جلوه مى دهد تا بزرگى كار خود را نمايان سازد، غافل از آنكه نوشته هاى قرآن كه در حضور شخص پيامبر صلى الله عليه و آله تدوين شده بود در اختيار زيد و ديگر همكارانش بود و چنين نبود كه زيد آن را از ميان شاخه هاى خرما و استخوان پاره ها و سينه هاى افراد گرد آورده باشد[144]، زيرا هرچند از شاخه هاى خرما، استخوان ها، تكه هاى چوب و سنگ هاى نازك به عنوان نوشت ابزارهاى قرآن در برخى روايات ياد شده است، در آن روزها نوشت ابزار نرم مانند كاغذ و چرم در مكه و مدينه فراوان بوده است و بسيارى از نامه هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله ، بر روى چرم هاى آماده نوشته مى شد و چنان كه برخى محققان شيعه[145] و سنى[146] بيان كرده اند نوعا از آن ها استفاده مى شده است. دقت در روايتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آن به اميرمؤمنان عليه السلام وصيت مى كند تا قرآن را كه در پشت بستر آن حضرت است جمع كند، اين مطلب را به خوبى تأييد مى كند.[147] اگر قرار بود همه قرآن در نوشت ابزارهاى سخت نوشته شده باشد طبيعتا مى بايست حجم زيادى را اشغال كند، در حالى كه طبق روايت ياد شده همه آن در يك پارچه وجود داشته است.[148]
مشكل ديگر ترديدى است كه برپايه برخى از اين روايات، از ابوبكر يا زيد براى انجام اين كار به سبب بدعت بودن آن ديده مى شود، با اينكه قبلاً در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله قرآن بارها مقابله و حفظ و نوشته شده بود و تمامى آيات و دست كم بسيارى از سوره ها مشخص شده بود، بنابراين، نوشتن و جمع قرآن كار تازه اى نبود تا بدعت باشد، زيرا قبلاً نسخه هايى از قرآن تهيه شده بود و نسخه اصلى آن نزد پيامبر صلى الله عليه و آله نگهدارى مى شد و به گفته زرقانى، جمع قرآن كارى نو و بدعتى در اسلام نبود، بلكه تشريع آن براساس قواعدى بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله با نوشتن قرآن و برگزيدن نويسندگان وحى پايه گذاشت[149]؛ همچنين هراس از نابودى قرآن آن گونه كه عمر گفته نمى تواند انگيزه اصلى جمع قرآن باشد؛ به ويژه كه مى دانيم نسخه اى كه ابوبكر آن را تهيه كرد هرگز در اختيار عموم قرار داده نشد.[150] افزون بر اينكه بر فرض، جمع قرآن را در آن زمان كارى نو و بى سابقه بدانيم ضرورت آن بسيار روشن بود و آن گونه كه اين روايات حكايت مى كنند پيچيده نبود. احتمالاً كسب فضيلتِ در اختيار داشتن نسخه اى از قرآن همانند ديگر صحابه برجسته و در اختيار داشتن قرآن، انگيزه دستگاه حاكم در اين كار بوده است.[151]
ب. سعيدبن عاص كه مطابق نقل يعقوبى، ابوبكر دستور داد قرآن را بر او عرضه كنند[152] در آن زمان حدود 10 سال داشته است.[153] البته وى براساس روايات، در ماجراى توحيد مصاحف توسط عثمان حضور داشته است[154] كه احتمالاً ذكر او در اينجا به سبب خلط اين دو جريان باشد.
ج. اين روايات با اجماع مسلمانان مبنى بر اثبات قرآن با تواتر مخالفت دارند، زيرا در آن ها آمده است كه با شهادت دو نفر و حتى در برخى موارد با شهادت يك نفر قرآن ثبت مى شد. توجه به اين اشكال سبب شده است كه برخى به توجيه ثبت قرآن با شهادت دو شاهد بپردازند و دو شاهد را به حفظ و كتابت[155] يا شهادت به اينكه نوشتن در حضور پيامبر انجام شده است[156] يا شهادت بر اثبات يكى از وجوه قرائت[157] يا شهادت به اينكه نوشته ها مطابق با آخرين عرضه بر پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است[158] تفسير كنند، از اين رو نويسنده مقدمة المبانى بعد از توجيه اين روايات مى نويسد: مگر ممكن است آيه اى را با شهادت يك يا دو نفر نوشته باشند؟[159] معرفت در پاسخ به اشكال ياد شده تواتر را در اينجا تواتر مصطلح ندانسته، بلكه مقصود از تواتر را يقين به نص قرآن دانسته كه به باور ايشان با شهادت گروهى و تأييد گروه ديگر به دست مى آيد؛ به ويژه كه اين گروه صحابه برجسته رسول خدا صلى الله عليه و آله باشند.[160] اين سخن برخلاف آن چيزى است كه از روايات جمعِ قرآن برداشت مى شود، زيرا اين روايات در شهادت دو عادل صراحت دارند نه چيزى بيش از آن.[161]
د. در دليلى كه در اين روايات براى جمع قرآن بيان شده است (كشته شدن بسيارى از حافظان قرآن در جنگ يمامه) مناقشه شده است، زيرا در فهرست شهداى اين جنگ نام افراد معدودى ذكر شده است كه احتمال حافظ بودن اغلب قرآن را داشته اند[162]، هرچند اين ادعا كه شهداى اين جنگ غالبا تازه مسلمانان بوده اند[163] نيز پذيرفتنى نيست.[164]
2. دليل ديگر مخالفان جمع قرآن در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت زيد بن ثابت است كه پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت، در حالى كه قرآن گردآورى نشده بود؛ ولى اولاً اين روايت با روايات ديدگاه نخست تعارض دارد؛ از جمله روايتى از خود زيد كه مى گويد: ما در زمان رسول خدا قرآن را گردآورى مى كرديم.[165] ثانيا راوى آن زيد است كه احتمالا درصدد بزرگنمايى كار خودش بوده است. ثالثا در مدعا صراحت ندارد، زيرا احتمال دارد مراد اين باشد كه در زمان آن حضرت قرآن ميان دو جلد[166] يا در يك مصحف گردآورى نشده بود[167] يا نتوانستند قرآن منظم يا مدونى از نظر سوره ها فراهم آورند، هرچند رسول خدا صلى الله عليه و آله آن ها را به نظم و ترتيب خاصى درباره آيات[168] و سور آگاه ساخت.[169]
3. گفته شده است كه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله چون قرآن در حال نزول بود، جمع و تأليف قطعى آن امكان نداشت؛ ولى به نظر مى رسد با توجه به روايات تقسيمات قرآن (=> تقسيمات قرآن) و برخى رواياتى كه پيش تر به آن ها اشاره شد ترتيب كلى آيات و سوره ها به ويژه در سال هاى آخر عمر رسول خدا صلى الله عليه و آله كه بيشتر قرآن نازل شده بود مشخص بود و نظم قرآن شكل گرفته بود و چنان كه در برخى روايات آمده است پيامبر صلى الله عليه و آله با نزول سوره جديد دستور مى داد آن را كنار فلان سوره[170] قرار دهند. به گفته ابن انبارى جبرئيل، پيامبر صلى الله عليه و آله را از جايگاه سوره ها و آيات باخبر مى كرد.[171] گفتنى است مخالفان جمع قرآن در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله مشابه اين پديده يعنى قرار دادن برخى آيات در سوره ها را با استناد به روايات در تنظيم سوره ها پذيرفته اند[172]، با اينكه براساس برخى روايات گاه آيه اى بعد از چندين سال به سوره اى ملحق مى شد[173]، هرچند به نظر اين امر كمتر رخ داده است.
4. طبق روايات شيعه[174] و بسيارى از اهل سنت[175] جمع قرآن نخستين بار بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله توسط اميرمؤمنان عليه السلام بر اساس ترتيب نزول انجام شده است، بنابراين، ترتيب قرآن توقيفى نيست و جمع قرآن در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله انجام نشده است[176]؛ ولى همان گونه كه روايات مصحف امام على عليه السلام دلالت دارند مصحف آن حضرت تنها قرآن نبوده است و افزون بر متن قرآن، مشتمل برتفسير، تأويل، توضيح احكام، ناسخ و منسوخ، سبب نزول و ذكر نام اشخاصى نيز بوده كه آيات درباره آنان نازل شده است.[177]
5. از ديگر ادله توقيفى نبودن ترتيب سوره ها اختلاف مصاحف صحابه در اين جهت است، زيرا اگر نظم سوره ها به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله بود قطعا صحابه با آن مخالفت نمى كردند؛ ولى اولاً دليل اين مدعا برخى اخبار غير معتبر است كه نمى توان در اين امر مهم به آن ها اعتماد كرد. ثانيا در مقابل، اخبارى بيانگر عدم اختلاف بين آن ها هستند. ثالثا عده اى معتقدند اختلاف ياد شده مربوط به قبل از آخرين بارى است كه جبرئيل قرآن را بر پيامبر صلى الله عليه و آله عرضه كرد وگرنه در آخرين بار، جبرئيل قرآن را بر آن حضرت با ترتيب كنونى عرضه كرد و برخى اخبار اين مطلب را تأييد مى كنند.[178] به باور ابن شهر آشوب پيامبر صلى الله عليه و آله در هر سال قرآن را يك بار و در سال رحلت آن را دو بار به ترتيب كنونى بر جبرئيل خواند.[179] مشابه اين معنا را بخارى نيز نقل كرده است[180]؛ افزون بر اينكه احدى، نه قائلان به توقيفى بودن ترتيب سور و نه غير ايشان هرگز مراعات اين ترتيب در كتابت قرآن را لازم نمى دانند[181]، لذا ضرورتى بر مراعات آن توسط نگارندگان مصاحف نبوده است.
6. اگر در ترتيب سوره ها نصى از پيامبر صلى الله عليه و آله مى بود قطعا مى بايست به ما رسيده باشد و مانند ترتيب آيات در آن اختلاف نبود[182]؛ ولى پاسخ اين مطلب روشن است، زيرا تنظيم قرآن توسط رسول خدا صلى الله عليه و آله به تدريج انجام شده است و ادله عقلى و قراين و شواهد نقلى متعددى كه پيش تر به آن ها اشاره شد گواه بر آن اند.
شايان ذكر است اينكه خلفا بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله در خصوص قرآن كارى انجام داده اند مثلاً ابوبكر براى خود صُحُف يا مصاحفى تدوين كرد و عثمان براى رفع اختلاف، مصاحف را يكى كرد، جاى ترديد نيست؛ ولى بعدها احتمالاً برخى براى فضيلت سازى كوشيدند با بزرگنمايى، كارهاى انجام گرفته در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله را ناديده گرفته، هركسى شخصيت محبوب خود را «نخستين جامع قرآن» معرفى كند، از اين رو برخى ابوبكر، برخى ديگر عمر و برخى عثمان را نخستين جامع قرآن معرفى مى كنند.
به هر روى بر فرض صحت روايات جمع قرآن در زمان ابوبكر او نيز مانند ديگر صحابه پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله كوشيد تا قرآنى شخصى در ضمن صحيفه هايى پراكنده[183] يا در مجموعه اى ميان دو جلد[184] براى خود فراهم كند، از اين رو آن را در اختيار مسلمانان قرار نداد و پس از او نيز به عمر كه در اين كار او را همراهى كرد منتقل شد و بعد از عمر نزد دخترش حفصه بود و عثمان در توحيد مصاحف از آن استفاده كرد و پس از مرگ حفصه توسط مروان از بين برده شد.[185] شايد بتوان روايتى را مؤيدى بر اين مدعا دانست كه مى گويد: ابوبكر خود شخصا مصحفى نگاشت و از زيد بن ثابت خواست در آن نظر كند و زيد نپذيرفت تا اينكه ابوبكر، عمر را واسطه كرد و زيد اين كار را كرد.[186] گفتنى است كه بنا به روايتى نخستين بار عمر به جمع قرآن پرداخت.[187] طبرى معتقد است اين نسبت از آن روست كه هرچند كار جمع قرآن در نوشت ابزارهاى مختلف در زمان ابوبكر به پايان رسيد؛ ولى عمر بعد از ابوبكر آن را در يك مصحف قرار داد.[188] ابن حجر و به تبع او سيوطى با اشكال بر اين روايت به سبب منقطع بودن بر اين باورند كه اين روايت بدين معنا است كه عمر براى اولين بار به ابوبكر اشاره كرد تا قرآن را جمع آورى كند[189]، در هر حال به احتمال زياد هدف اصلى اين گونه روايات ثبت فضيلت «نخستين جامع قرآن» براى افرادى خاص است.

3. اجتهادى بودن ترتيب برخى از سوره هاى قرآن:

جمعى از قرآن پژوهان به توقيفى بودن ترتيب بسيارى از سوره هاى قرآن معتقدند؛ اما در عين حال ترتيب برخى از سوره ها مانند سوره توبه را اجتهادى و مربوط به دوران پس از پيامبر مى دانند. بيهقى (م. 458 ق.)، ابن عطيه[190] (م. 542 ق.)، ابن حجر[191] (م. 852 ق.)، سيوطى[192] (م. 911 ق.) و از معاصران ابن عاشور[193]، زرقانى[194]، راميار[195] و دكتر حجتى[196] از اين گروه اند. دليل اين گروه برخى رواياتى است كه تصريح مى كند ترتيب بعضى سوره ها اجتهادى است؛ از جمله برپايه روايتى ابن عباس از عثمان مى پرسد: چرا سوره انفال را كه از مثانى است با سوره توبه كه از مئين است كنار هم آورده و بين آن دو با «بِسمِ اللّه الرَحمنِ الرَحيمِ» فاصله نينداخته و در سبع طُوال قرار داديد؟ عثمان پاسخ مى دهد: زيرا درباره سوره توبه كه از آخرين سوره هاى نازل شده بر پيامبر بود چيزى از رسول خدا صلى الله عليه و آله به ما نرسيده بود و داستان هر دو سوره شبيه هم بود، از اين رو آن دو را كنار هم نهادم. ابن عطيه معتقد است با توجه به اخبار، ترتيب سوره هاىِ سبع طُوال، حواميم و مفصلات توقيفى است؛ ولى ترتيب برخى ديگر اجتهادى است[197]؛ ولى ابوجعفربن زبير معتقد است روايات بر بيش از آنچه ابن عطيه گفته است دلالت دارد.[198] سيوطى با استناد به روايت ابن عباس نظر بيهقى را كه به توقيفى بودن همه سوره ها جز برائت و انفال معتقد است آرامبخش دل مى داند.[199] به نظر در اين امر مهم نمى توان بر خبر واحد ضعيفى اعتماد كرد كه حتى براساس قواعد رجالى اهل سنت از طريق راوى مجهول الحالى (يزيد الفارسى) نقل شده كه او را كاتب عبيداللّه بن زياد دانسته اند.[200] باقلانى در مضمون اين روايت ترديد مى كند و احتمال مى دهد در نقل آن كم يا زيادى رخ داده باشد.[201] جاى شگفتى است كه ادعا مى شود پيامبر صلى الله عليه و آله ترتيب بخش بزرگى از قرآن را معين كرد؛ ولى ترتيب بخش اندك يا دو سوره توبه و انفال را به اجتهاد صحابه واگذاشت؛ به ويژه كه نزول سوره انفال در اوائل هجرت و در جنگ بدر بوده[202] و آن حضرت با توجه به روايات به رحلت خويش آگاه بوده اند.[203]

جمع بين اقوال:

ابوجعفر بن زبير (م. 708 ق.) بعد از پذيرش قول به تفصيل در پاسخ به اين اشكال كه پس چرا مشهور با وجود اين همه ادله، به اجتهادى بودن نظر داده اند مى گويد: اجتهادى بودن بدين معنا نيست كه چينش يكايك سوره ها اجتهادى باشد و در صحت اين نظر كافى است كه چينش برخى از سوره ها اجتهادى باشد. وى در ادامه، اين اختلاف را لفظى مى داند و بر اين باور است كه بين سوره هاى قرآن ارتباط وجود دارد، چون بر فرض قائل به اجتهادى بودن ترتيب سوره ها باشيم باز منشأ اجتهاد صحابه، اشارات پيامبر بوده است، از اين رو مالك با وجود آنكه به اجتهادى بودن معتقد است، تأليف قرآن را بر اساس قراين و اشاراتى مى داند كه صحابه از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده بودند. سپس ارتباط موجود ميان سوره هاى انفال و برائت، طلاق و تحريم، تكوير و انفطار، الضحى و الم نشرح، فيل و قريش و معوذتين و بسيارى ديگر از سوره ها را تأييدى بر مدعايش مى شمارد.[204] زركشى نيز با وجود اظهار نظرهاى مختلف در جايى با الهام از ابن زبير اختلاف در اين بحث را لفظى مى داند، چرا كه به باور وى بر فرضِ صحت اجتهادى بودن ترتيب سور، قطعا اين كار با اشارات پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است.[205]

توحيد مصاحف و جمع قرآن در زمان عثمان:

در خلافت عثمان (سال 25 ق.[206]) از مناطق مختلف خبر مى رسيد كه نو مسلمانان غير عرب قرآن را با قرائت هاى مختلف مى خوانند[207]؛ از جمله حذيفه بن يمان (از اصحاب سرّ رسول خدا صلى الله عليه و آله و ياران اميرمؤمنان عليه السلام [208]) و سعيدبن عاص كه از جنگ ارمنستان بازمى گشتند خود ديدند كه مردم هر شهرى قرآن را با قرائتى مى خوانند و قرائت خود را از ديگر قرائت ها برتر مى دانند، از اين رو از عثمان خواستند براى جلوگيرى از اختلاف چاره اى بينديشد.[209] منشأ اين قرائت ها مصحف هايى بودند كه برخى صحابه جمع آورى كرده بودند و با توجه به نفوذ گردآورندگان در ميان مسلمانان جايگاهى ويژه پيدا كرده بودند[210]، از اين رو عثمان پس از مشورت با صحابه برجسته، چاره كار را در اين ديد كه مصحف واحدى تهيه و نسخه بردارى كند و در اختيار مسلمانان قرار دهد. وى فرمان داد قرآنى را كه به دستور ابوبكر نوشته شده بود از حفصه دختر عمر به امانت گرفتند. ابتدا گروهى مركّب از 4 نفر از صحابه (زيد بن ثابت، عبداللّه بن زبير، سعيدبن عاص و عبدالرحمن بن حارث بن هشام) را مأمور كرد تا نسخه هاى قرآن را بنويسند. عثمان دستور داد كه هرگاه اين گروه اختلافى پيدا كردند، مورد اختلاف را به زبان قريش بنويسند.[211] سپس با توجه به نسخه هاى متعددى كه نياز بود نوشته و به اطراف فرستاده شود، دستياران بيشترى لازم بود، به همين جهت برخى منابع تعداد آنان را 12 نفر ذكر كرده اند.[212]
برخى گزارش ها نشان مى دهند كه اين انجمن، مصحف ابوبكر را اساس كار خود قرار داد؛ امّا از بررسى مصحف اُبىّ و مقابله آن ها با نوشته هاى موجود زمان رسول خدا نيز غافل نماند و همين روش، راز موفقيت عثمان در توحيد مصاحف بود.[213] برخى با استناد به قراين و شواهدى نه چندان استوار، ادعا كرده اند كه گروه توحيد مصاحف، مصحف امام على عليه السلام را اساس كار خود قرار دادند[214] و آن حضرت نسخه اى از قرآن در اختيار داشته است كه به امر پيامبر صلى الله عليه و آله برخلاف ترتيب نزول تدوين شده بوده است و اين نسخه غير از مصحف على عليه السلام است كه گفته شده به ترتيب نزول تنظيم شده بوده است.[215] برخى اين گفته سيد بن طاوس را كه عثمان قرآن را طبق نظر اميرمؤمنان عليه السلام جمع كرد[216]، مؤيّد اين مطلب گرفته اند[217]، هرچند پذيرش اين ادعا مشكل است، به هر حال روند توحيد مصاحف مورد تأييد آن حضرت بوده است، در نتيجه 4 نسخه از قرآن نوشته و به كوفه، بصره و شام[218] فرستاده شد و عثمان نسخه اى را كه «امّ» يا «امام» ناميدند در مدينه نگه داشت.[219] بنا به برخى روايات سه نسخه از آن را نيز به مكه، يمن و بحرين فرستادند[220] و به گفته يعقوبى، دو نسخه از آن را به الجزاير و مصر فرستادند.[221] احتمالاً اين روايات مربوط به دوره هاى مختلف باشند. عثمان دستور داد نسخه هاى ديگر قرآن را كه نزد مردم بود از بين بردند.[222] اين كار (توحيد مصاحف) مورد تأييد اميرمؤمنان عليه السلام [223] و صحابه بوده است.[224] البته ابن مسعود احتمالاً از اين رو كه جوانى كم سن و سال و بى تجربه چون زيد متولى اين كار شده است ناراحت بود[225]، بنابراين عثمان تنها مردم را بر يك مصحف و يك قرائت جمع كرد تا از اختلاف جلوگيرى شود.[226]
برخى با جمع بين رواياتِ جمع قرآن در دوره هاى مختلف، جمع قرآن را در سه دوره دانسته اند:
1. جمع در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله ؛ در اين دوره قرآن در مدت 23 سال به صورت پراكنده نازل مى شد و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آن را با آرامى بر مسلمانان مى خواند و آن ها آن را به ذهن مى سپردند. افزون بر اين رسول خدا صلى الله عليه و آله براى نوشتن وحى قرآن شتاب مى كرد و به محض اينكه آيه اى نازل مى شد به كاتبان وحى فرمان مى داد آيه را در جايگاهش قرار دهند و كتابت قرآن خيلى زود در همان دوران مكه آغاز شد.[227] به گزارش بخارى از براء، هنگامى كه آيه«لاَيَستَوِى القـعِدونَ مِنَ المُؤمِنينَ» (نساء/4، 95) نازل شد پيامبر صلى الله عليه و آله زيد را فراخواند و به او فرمود تا لوح يا كتف و دوات بياورد و آن را بنويسد.[228]
پس كاتبان وحى، آنچه را بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شده بود در نوشت ابزارهاى مختلف نوشتند و زمانى كه وحى كامل شد و رحلت آن حضرت فرا رسيد همه قرآن در پيش روى آن حضرت و با اشراف و نظارت كامل حضرت در صحيفه هاى متعدد نگاشته شده بود؛ ولى در يك مصحف گردآورى نشده بود و معناى سخن زيد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از دنيا رفت و قرآن در يك چيز جمع نشده بود، همين است. اين صحيفه ها نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله در خانه اش ماند تا اينكه بعد از رحلتش به ابوبكر انتقال يافت.[229]
2. جمع آورى قرآن كريم در زمان ابوبكر؛ وى صحيفه هاى قرآن پيش گفته را در يك مصحف جمع كرد و اين نخستين مصحف رسمى بود كه دستگاه خلافت آن را تدوين كرد وگرنه پيش از اين مصاحفى توسط برخى از صحابه مانند اميرمؤمنان عليه السلام و ابن مسعود تدوين شده بود[230] و اين مصحف تا زمان مرگ وى نزد او ماند و سپس به عمر و بعد به حفصه رسيد.[231]
3. جمع قرآن در زمان عثمان؛ در اين زمان در پى اختلافاتى كه در مصاحف و به تبع آن در قرائت هاى مختلف پيش آمده بود و خطرى كه از اين ناحيه احساس مى شد عثمان پس از مشورت با صحابه چاره كار را در اين ديد كه مصحف واحدى را تهيه و نسخه بردارى كند و در اختيار همه مسلمانان قرار دهد و اين كار انجام شد.[232]

خاورشناسان و جمع قرآن:

جمع قرآن از مهم ترين مباحثى است كه خاورشناسان به آن توجه كرده اند؛ نخستين بار،تئودور نولدكه مستشرق آلمانى در فصل دوم كتابش تاريخ قرآن به مباحث جمع قرآن پرداخت.[233] سپس رژى بلاشر نيز در بخشى از مقدمه ترجمه اش از قرآن، مباحث جمع قرآن را بررسى كرد. اين روند ادامه داشت تا اينكه در تحقيقات اخير جان برتون اختصاصا موضوع جمع قرآن را مورد توجه قرار داد و كتابى با عنوان جمع و تدوين قرآن تأليف كرد. (براى تفصيل بيشتر ر.ك: تاريخ، تاريخگذارى قرآن) بسيارى از مستشرقان معتقدند ترتيب سوره هاى قرآن در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله به شكل كنونى نبوده و تلاش كرده اند توقيفى بودن ترتيب آيات سوره ها را كه از مهم ترين انديشه هاى مسلمانان درباره قرآن است، با هدف اثبات يكسان نبودن قرآن كنونى با قرآن عصر پيامبر صلى الله عليه و آله ، انكار كنند و اين بدان جهت است كه قرآن در ميان كتاب هاى آسمانى جايگاهى ويژه دارد و تنها كتاب آسمانى است كه آيات آن را پيامبرى الهى از وحى دريافت كرده است و تاكنون كاملاً مصون مانده است؛ اما پيروان ديگر كتاب هاى آسمانى بر تحريف و حتى بعضا به آسمانى نبودن كتاب هاى خود معترف اند، از اين رو براى گرفتن اين امتياز از قرآن با اهداف تبشيرى به طرح شبهاتى مبنى بر تحريف قرآن پرداخته و در اين خصوص در گردآورى شواهد و قراين تاريخى كوشيده اند.[234] در اينجا به بررسى برخى شبهات مطرح شده توسط آن ها مى پردازيم.[235]
1. برخى مستشرقان با استناد به برخى روايات ضعيف، مصحف ابن مسعود را فاقد سوره هاى مُعَوَّذَتَيْن (از سوره هاى قرآن كنونى) دانسته اند؛ ولى اين مطلب تنها توسط برخى نقل هاى ضعيف گزارش شده است.[236]
افزون بر اين به باور برخى بر فرض صحت روايت ياد شده، نبودن برخى از سوره ها در برخى مصاحف چه بسا به سبب شهرت آن ها و عدم نياز به نوشتن بوده است نه قرآن ندانستن آن ها[237]، چنان كه آورده اند: در مصحف ابن مسعود سوره حمد به سبب شهرتش نوشته نشده بود.[238]
2. گفته شده است كه پس از تكميل نسخه هاى مصاحف نسخه اى را نزد عثمان آوردند و او گفت: چه نيكو و زيبا تهيه كرده ايد؛ ولى در آن اشتباهى است كه عرب با زبانش آن را درست تلفظ مى كند[239]؛ ولى اين روايت، ضعيف، منقطع و مضطرب است. آلوسى مى نويسد: اين روايت از عثمان صحيح نيست.[240] به باور ابن تيميه هيئت توحيد مصاحف همگى از اهل لغت و ادب و فصاحت بودند و بسيار بعيد است مرتكب اشتباه يا غلطى شوند كه ديگران به آن پى ببرند و خود از آن غافل باشند. ابن انبارى سند حديث ياد شده را صحيح نمى داند و مدعى است محال است عثمان در قرآن غلطى را باقى گذاشته باشد كه ديگران در آينده بخواهند آن را درست كنند.[241] روايات ديگرى نيز از برخى از جمله عايشه نقل شده كه بيانگر غلط بودن برخى آيات اند كه خاورشناسان آن ها را دستاويزى براى ادعاى تحريف در قرآن كرده اند كه همگى اين روايات از نظر سندى مخدوش اند؛ از جمله از عايشه نقل شده است كه نويسندگان در تدوين برخى آيات اشتباه كرده اند. محققان صراحتا اين ادعا و امثال آن را نادرست[242] و اين روايات را جعلى و غير قابل اعتماد مى دانند.[243] افزون بر اينكه تواتر قرآن و اعتماد آن بر حفظ و نقل شفاهى در ادوار مختلف افزون بر خط مصحف، از مهم ترين ويژگى هايى است كه خداوند به اين امت ارزانى كرده است.[244]

منابع

آلاءالرحمن، البلاغى (م. 1352 ق.)، تهران، بعثت، 1420 ق؛ الاتقان، السيوطى (م. 911 ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، قم، فخر دين، 1380 ش؛ الاجتهاد والتقليد، تقرير بحث الخوئى (م. 1413 ق.)، على الغروى، قم، الهادى، 1410 ق؛ اختيار معرفة الرجال (رجال كشّى) (م. 330 ق.)، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش ميرداماد و رجائى، قم، آل البيت عليهم السلام لاحياءالتراث، 1404 ق؛ الاستذكار، ابن عبدالبر (م. 463 ق.)، به كوشش سالم محمد و محمدعلى، دارالكتب العلمية، 200 م؛ الاصابه، ابن حجر العسقلانى (م. 852 ق.)، به كوشش على محمد و ديگران، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415 ق؛ اضواء على السنة المحمديه، محمود ابوريّة (م. 1385 ق.)، دارالكتاب الاسلامى؛ اعراب القرآن، دعاس، حميدان، قاسم، دمشق، دارالمنير، 1425 ق؛ اعراب القرآن الكريم و بيانه، الدرويش، بيروت، دارابن كثير و اليمامة، 1408 ق؛ الانتصار للقرآن، الباقلانى (م. 403 ق.)، عمان، دارالفتح، 1422 ق؛ الايضاح، الفضل بن شاذان (م. 260 ق.)، به كوشش الحسينى الارموى، دانشگاه تهران، 1363 ش؛ بحارالانوار، المجلسى (م. 1110 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق؛ بحوث فى تاريخ القرآن، سيد ابوالفضل ميرمحمدى، قم، النشر الاسلامى، 1420 ق؛ البداية والنهايه، ابن كثير (م. 774 ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408 ق؛ البرهان فى تناسب سور القرآن، احمد بن ابراهيم الثقفى (م. 708 ق.)، به كوشش سعيد الفلاح، تونس، الجامعة الزيتونية، 1408 ق؛ البرهان فى علوم القرآن، الزركشى (م. 794 ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، قاهرة، احياء الكتب العربية، 1376 ق؛ البيان فى تفسير القرآن، الخوئى (م. 1413 ق.)، انوارالهدى، 1401 ق؛ بيان المعانى، سيد عبدالقادر ملاحويش، دمشق، مطبعة الترقى، 1384 ق؛ پژوهشى در تاريخ قرآن كريم، سيد محمد باقر حجتى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1376 ش؛ پژوهشى در مصحف امام على عليه السلام ، جعفر نكونام، رشت، كتاب مبين، 1382 ش؛ تأويل مشكل القرآن، ابن قتيبة (م. 276 ق.)، به كوشش سيد احمد صقر، قاهرة، دارالتراث، 1393 ق؛ تاريخ قرآن، محمد هادى معرفت، تهران، سمت، 1375 ش؛ تاريخ قرآن، محمود راميار، تهران، اميركبير، 1346 ش؛ تاريخ القرآن، ابوعبداللّه الزنجانى، به كوشش محمد عبدالرحيم، دمشق، دارالحكمة، 1410 ق؛ تاريخ القرآن، تيودور نولدكه، ترجمه و كوشش: جورج تامر، دارالنشر جورج المز، 2000 م؛ التاريخ الكبير، البخارى (م. 256 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1407 ق؛ تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر (م. 571 ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دارالفكر، 1415 ق؛ تاريخ اليعقوبى، احمد بن يعقوب (م. 292 ق.)، بيروت، دارصادر، 1415 ق؛ التبيان، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ تحفة الاحوذى، المبارك فورى (م.1353 ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1410 ق؛ تدوين القرآن، على الكورانى، دارالقرآن الكريم، 1418 ق؛ تذكره الفقهاء، العلامة الحلى (م. 726 ق.)، قم، آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 1414 ق؛ تراثنا (فصلنامه)، قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لاحياءالتراث؛ ترجمه تفسير طبرى، مترجمان (قرن 4) به كوشش يغمايى، تهران، توس، 1356 ش؛ تفسير التحرير والتنوير، ابن عاشور (م. 1393 ق.)، مؤسسة التاريخ؛ التفسير الحديث، محمد عزّة دروزة (م. 1404 ق.)، بيروت، دارالغرب الاسلامى، 1421 ق؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م. 1091 ق.)، بيروت، اعلمى، 1402 ق؛ تفسير العياشى، العياشى (م. 320 ق.)، به كوشش رسولى محلاتى، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير غرائب القرآن، نظام الدين النيشابورى (م. 728 ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دارالكتب العلمية، 1416 ق؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (م. 774 ق.)، به كوشش شمس الدين، بيروت، دارالكتب العلمية، 1419 ق؛ تفسير القمى، القمى (م. 307 ق.)، به كوشش الجزائرى، قم، دارالكتاب، 1404 ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. 606 ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413 ق؛ تفسير المنار، رشيد رضا (م. 1354 ق.)، قاهرة، دارالمنار، 1373 ق؛ التفسير المنير، وهبة الزحيلى، بيروت، دارالفكر المعاصر، 1411 ق؛ تفسير نمونه، مكارم شيرازى و ديگران، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375 ش؛ تفسير نورالثقلين، العروسى الحويزى (م. 1112 ق.)، به كوشش رسولى محلاتى، اسماعيليان، 1373 ش؛ التمهيد فى علوم القرآن، معرفت، قم، نشر اسلامى، 1411 ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1412 ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. 671 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405 ق؛ الجرح والتعديل، ابن ابى حاتم الرازى (م. 327 ق.)، دكن، دائره المعارف العثمانية، بيروت، دارالفكر، 1372 ق؛ جمال القراء، على بن محمد السخاوى (م. 643 ق.)، به كوشش الزبيدى، بيروت، دارالبلاغة، 1413 ق؛ جمع القرآن، اكرم عبد خليفة، بيروت، دارالكتب العلمية، 1427 ق؛ چكيده پايان نامه هاى قرآنى، طاهر حديثى، تهران، وزارت ارشاد، 1376 ش؛ چكيده پايان نامه هاى قرآنى، جعفر نكونام، تهران، رايزن، 1378 ش؛ حقائق هامة حول القرآن الكريم، جعفر مرتضى العاملى، قم، النشر الاسلامى، 1410 ق؛ حواشى الشروانى، الشروانى و العبادى (م. 1118 ق.)، بيروت، داراحياءالتراث العربى؛ دراسات قرآنيه، محمد حسين على الصغير، الاعلام الاسلامى، 1413 ق؛ درآمدى بر تاريخ قرآن، ويليام مونتگمرى، ترجمه: خرمشاهى، مركز ترجمه قرآن به زبانهاى خارجى، 1382 ش؛ الدرالمنثور، السيوطى (م. 911 ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1365 ق؛ دفاع از قرآن در برابر آراى خاورشناسان، عبدالرحمن بدوى، ترجمه: سيدى، مشهد، آستان قدس رضوى، 1383 ش؛ روح المعانى، الآلوسى (م. 1270 ق.)، به كوشش محمد حسين، بيروت، دارالفكر، 1417 ق؛ سعدالسعود، ابن طاوس (م. 664 ق.)، قم، منشورات الرضى، 1363 ش؛ سنن الترمذى، الترمذى (م. 279 ق.)، به كوشش عبدالوهاب، بيروت، دارالفكر، 1402 ق؛ سنن النسائى، النسائى (م. 303 ق.)، به كوشش عبدالغفار، سيد كسروى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1411 ق؛ السنن الكبرى، البيهقى (م. 458 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1416 ق؛ شبهات حول القرآن و تفنيدها، غازى عناية، بيروت، مكتبة الهلال، 1996 م؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد (م. 656 ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، دار احياء الكتب العربية، 1378 ق؛ صحيح ابن حبان، على بن بلبان الفارسى (م. 739 ق.)، به كوشش شعيب الارنؤوط، الرسالة، 1414 ق؛ صحيح البخارى، البخارى (م. 256 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1401 ق؛ صحيح مسلم بشرح النووى، النووى (م. 676 ق.)، بيروت، دارالكتاب العربى، 1407 ق؛ الصحيح من سيره النبى صلى الله عليه و آله ، جعفر مرتضى العاملى، بيروت، دارالسيرة، 1414 ق؛ ضعيف سنن الترمذى، محمد ناصر الالبانى، به كوشش الشاويش، بيروت، المكتب الاسلامى، 1411 ق؛ الطبقات الكبرى، ابن سعد (م. 230 ق.)، بيروت، دار صادر؛ علوم القرآن، محمد باقر حكيم، قم، مجمع الفكر الاسلامى، 1417 ق؛ عمده القارى، العينى (م. 855 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ فتح البارى، ابن حجر العسقلانى (م. 852 ق.)، بيروت، دارالمعرفه؛ فصل الخطاب فى تحريف الكتاب، النورى (م. 1320 ق.)، سنگى؛ فضائل القرآن، النسائى (م. 303 ق.)، به كوشش فاروق حماره، بيروت، دار احياء العلوم و دارالثقافة، 1413 ق؛ فوائد فى مشكل القرآن، عبدالعزيز بن عبدالسلام (م. 660 ق.)، به كوشش الندوى، جدة، دارالشروق، 1402 ق؛ القرآن الكريم و روايات المدرستين، العسكرى (م. 1386 ش.)، بيروت، شركة التوحيد، 1417 ق؛ الكافى، الكلينى (م. 329 ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375 ش؛ كاوشى در تاريخ جمع قرآن، سيد محمد على ايازى، قم، كتاب مبين، 1387 ش؛ كنزالعمال، المتقى الهندى (م. 975 ق.)، به كوشش صفوة السقاء، بيروت، الرسالة، 1413 ق؛ لباب التأويل فى معانى التنزيل (تفسير خازن)، على بن محمد ابراهيم البغدادى (م. 741 ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415 ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م. 711 ق.)، قم، ادب الحوزة، 1405 ق؛ مباحث فى علوم القرآن، صبحى الصالح، بيروت، دارالعلم للملايين، 1968 ق؛ متشابه القرآن و مختلفه، ابن شهر آشوب (م. 588 ق.)، قم، بيدار، 1410 ق؛ متى جمع القرآن، سيد محمد حسينى شيرازى، بيروت، مركز الرسول، 1419 ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، به كوشش گروهى از علماء، بيروت، اعلمى، 1415 ق؛ مجمع الزوائد، الهيثمى (م. 807 ق.)، به كوشش العراقى و ابن حجر، بيروت، دارالكتاب العربى، 1402 ق؛ المجموع فى شرح المهذب، النووى (م. 676 ق.)، دارالفكر؛ المحبّر، ابن حبيب (م. 245 ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دارالآفاق الجديده؛ المحرر الوجيز، ابن عطية الاندلسى (م. 546 ق.)، به كوشش عبدالسلام، لبنان، دارالكتب العلمية، 1413 ق؛ المرشد الوجيز، عبدالرحمن بن اسماعيل ابى شامة (م. 665 ق.)، به كوشش طيار آلتى قولاج، بيروت، دار صادر، 1395 ق؛ مستشرقان و قرآن، محمد حسن زمانى، قم، بوستان كتاب، 1385 ش؛ مسند احمد، احمدبن حنبل (م. 241 ق.)، بيروت، دار صادر؛ المصاحف، ابن ابى داود السجستانى (م. 275 ق.)، به كوشش عبدالسبحان واعظ، دارالبشائر، 1423 ق؛ المصنّف، عبدالرزاق الصنعانى (م. 211 ق.)، به كوشش حبيب الرحمن، المجلس العلمى؛ المصنّف، ابن ابى شيبه (م. 235 ق.)، به كوشش سعيد محمد، دارالفكر، 1409 ق؛ معجم علوم القرآن، ابراهيم محمد الجرمى، دمشق، دارالقلم، 1422 ق؛ المعجم الكبير، الطبرانى (م. 360 ق.)، به كوشش حمدى عبدالمجيد، دار احياء التراث العربى، 1405 ق؛ معجم مقاييس اللغه، ابن فارس (م. 395 ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، قم، دفتر تبليغات، 1404 ق؛ مقدمتان فى علوم القرآن، آرتور جفرى، به كوشش عبدالله اسماعيل، مصر، الخانجى، 1392 ق؛ المقنع، عثمان بن سعيد الدانى (م. 444 ق.)، به كوشش دهمان، دارالفكر، 1403 ق؛ مناهل العرفان، الزرقانى، به كوشش احمد شمس الدين، بيروت، دارالكتب العلمية، 1416 ق؛ الموسوعة القرآنيه، ابراهيم اَبيارى، با اشراف ابراهيم عبده، مؤسسة سجل العرب، 1405 ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402 ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق؛ النشر فى القراءات العشر، ابن الجزى (م. 833 ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دارالكتب العلمية، 1418 ق؛ وسائل الشيعه، الحر العاملى (م. 1104 ق.)، قم، آل البيت عليهم السلام لاحياءالتراث، 1412 ق.
سيد عبدالرسول حسينى زاده



[1]. مقاييس اللغه، ج 1، ص 479؛ لسان العرب، ج 8، ص 53، «جمع».
[2]. جامع البيان، ج 29، ص 118؛ التبيان، ج 10، ص 196.
[3]. مباحث فى علوم القرآن، ص 65.
[4]. همان؛ مناهل العرفان، ج 1، ص 173.
[5]. نك: الطبقات، ج 2، ص 355.
[6]. نك: صحيح البخارى، ج 4، ص 229؛ ج 5، ص 210 - 211؛ ج 6، ص 103، 256.
[7]. نك: همان، ج 6، ص 98 - 99.
[8]. جامع البيان، ج 1، ص 21 - 22.
[9]. نك: الانتصار، ج 1، ص 60 - 68، 164 - 300.
[10]. همان، ص 64، 68، 114 - 115.
[11]. المحرر الوجيز، ج 1، ص 49 - 50.
[12]. مجمع البيان، ج 1، ص 42 - 44.
[13]. تفسير قرطبى، ج 1، ص 49 - 65.
[14]. غرائب القرآن، ج 1، ص 27 - 28.
[15]. روح المعانى، ج 1، ص 40 - 48.
[16]. التحرير و التنوير، ص 85 - 92.
[17]. التفسير الحديث، ج 1، ص 67 - 136
[18]. آلاء الرحمن، ج 1، ص 17 - 19؛ البيان، ج 1، ص 240 - 259؛ بيان المعانى، ج 1، ص 28 - 30.
[19]. اضواء على السنة المحمديه، ص 248 - 249.
[20]. براى ديدن ديگر كتب مربوط به مصاحف نك: الموسوعة القرآنيه، ج 1، ص 356.
[21]. نك: چكيده پايان نامه هاى علوم قرآنى، نكونام، ص 74.
[22]. همان، ص 78.
[23]. همان، ص 131.
[24]. همان، ص 131 - 132.
[25]. همان، ص 132؛ چكيده پايان نامه هاى علوم قرآنى، حديثى، ص 79.
[26]. نك: چكيده پايان نامه هاى علوم قرآنى، نكونام، ص 51.
[27]. همان، ص 205.
[28]. نك: فتح البارى، ج 9، ص 37؛ الاتقان، ج 1، ص 161؛ روح المعانى، ج 1، ص 47؛ مباحث فى علوم القرآن، ص 71.
[29]. المحرر الوجيز، ج 1، ص 50؛ التحرير والتنوير، ج 1، ص 84؛ روح المعانى، ج 1، ص 47.
[30]. نك: الانتصار ج 1، ص 60، 177 - 188، 292 - 299؛ مباحث فى علوم القرآن، ص 70 - 71؛ بحوث فى تاريخ القرآن، ص 100 - 104.
[31]. ر. ك: بحارالانوار، ج 89، ص 223 - 373؛ التمهيد، ج 1، ص 275؛ بحوث فى تاريخ القرآن، ص 101 - 102.
[32]. سنن النسائى، ج2، ص177؛ الاتقان، ج1، ص 162؛ مباحث فى علوم القرآن، ص 71.
[33]. مسند احمد، ج 5، ص 196؛ السنن الكبرى، ج 1، ص 223؛ ج 3، ص 20؛ الاتقان، ج 1، ص 162؛ بحوث فى تاريخ القرآن، ص 103.
[34]. البرهان، ج 1، ص 241.
[35]. المحرر الوجيز، ج 1، ص 378؛ تفسير قرطبى، ج 3، ص 375؛ مجمع البيان، ج 2، ص 214.
[36]. نك: تفسير ابن كثير، ج 1، ص 558.
[37]. براى ديدن آراى مختلف، نك: البرهان، ج 1، ص 210.
[38]. الاتقان، ج 1، ص 80 - 81.
[39]. نك: اعراب القرآن، دعاس، ج 1، ص 118؛ اعراب القرآن، درويش، ج 1، ص 432.
[40]. ر. ك: پژوهشى در مصحف على عليه السلام ، ص 203.
[41]. نك: فتح البارى، ج 9، ص 24؛ بحارالانوار، ج 28، ص 265؛ الصافى، ج 1، ص 1.
[42]. نك: پژوهشى در مصحف على عليه السلام ، ص 163 - 169.
[43]. نك: مسند احمد، ج 4، ص 218؛ تفسير ابن كثير، ج 4، ص 512 - 513.
[44]. نك: پژوهشى در مصحف على عليه السلام ، ص 204.
[45]. مسند احمد، ج 1، ص 57، 69؛ سنن الترمذى، ج 4، ص 337؛ البرهان، ج 1، ص 232.
[46]. مناهل العرفان، ج 1، ص 360 - 361؛ التاريخ الكبير، ج 8، ص 367 - 368.
[47]. نك: ضعيف سنن الترمذى، ص 381.
[48]. الميزان، ج 12، ص 121، 128 - 129.
[49]. نك: تفسير عياشى، ج 1، ص 19؛ نورالثقلين، ج 1، ص 6؛ المجموع، ج 3، ص 337؛ فتح البارى، ج 9، ص 39.
[50]. الاتقان، ج 1، ص 161 - 164.
[51]. الاتقان، ج 1، ص 167
[52]. الاتقان، ج 1، ص 167
[53]. سعد السعود، ص 192.
[54]. فتح البارى، ج 9، ص 38؛ الاتقان، ج 1، ص 165.
[55]. مجمع البيان، ج 1، ص 42.
[56]. كاوشى در جمع قرآن، ص 16.
[57]. الاتقان، ج 1، ص 165.
[58]. مجمع البيان، ج 1، ص 42 - 44.
[59]. متشابه القرآن، ج 2، ص 77.
[60]. الاتقان، ج 1، ص 164.
[61]. غرائب القرآن، ج 1، ص 28.
[62]. المرشد الوجيز، ص 67 - 70.
[63]. نك: كاوشى در جمع قرآن، ص 16 - 17.
[64]. البيان، ص 240 - 252.
[65]. القرآن و روايات المدرستين، ج 1، ص 213 - 214.
[66]. المنير، ج 1، ص 23.
[67]. مباحث فى علوم القرآن، ص 71.
[68]. التفسير الحديث، ج 6، ص 127.
[69]. نك: حقائق هامه، ص 63 - 64؛ الصحيح من سيرة النبى، ج 6، ص 339.
[70]. روح المعانى، ج 1، ص 46 - 47؛ متى جمع القرآن، ص 16.
[71]. متى جمع القرآن، ص 17.
[72]. جمع القرآن، ص 28.
[73]. نك: فتح البارى، ج 9، ص 38.
[74]. تفسير قرطبى، ج 1، ص 43.
[75]. مجمع البيان، ج 1، ص 43.
[76]. متشابه القرآن، ج 2، ص 77.
[77]. تاريخ قرآن، ص 84 - 85.
[78]. مقدمتان فى علوم القرآن، ص 27؛ دراسات قرآنيه، ص 77 - 79.
[79]. جمع القرآن، ص 28.
[80]. همان، ص 86 - 89.
[81]. مسند احمد، ج 5، ص 185؛ سنن الترمذى، ج 5، ص 390؛ البيان، ص 254.
[82]. دراسات قرآنيه، ص 76؛ مباحث فى علوم القرآن، ص 70؛ تاريخ قرآن، حجتى، ص 221.
[83]. نك: الدر المنثور، ج 3، ص 112.
[84]. نك: المعجم الكبير، ج 5، ص 158؛ تاريخ دمشق، ج 1، ص 128.
[85]. براى تفصيل بحث نك: پژوهشى در مصحف على عليه السلام ، ص 193 - 198.
[86]. فتح البارى، ج 9، ص 47.
[87]. مسند احمد، ج 2، ص 163؛ صحيح ابن حبان، ج 3، ص 33؛ السنن الكبرى، ج 5، ص 24.
[88]. البداية والنهايه، ج 5، ص 361؛ تاريخ القرآن، زنجانى، ص 91 - 96؛ تاريخ قرآن، حجتى، ص 202.
[89]. ر. ك: مسند احمد، ج 5، ص 185؛ المعجم الكبير، ج 5، ص 142؛ تاريخ القرآن، زنجانى، ص 97 - 99.
[90]. تفسير قمى، ج 2، ص 451؛ نورالثقلين، ج 5، ص 726.
[91]. متى جمع القرآن، ص 16 - 17.
[92]. نك: حقائق هامه، ص 90 - 100.
[93]. المحبر، ص 286؛ صحيح البخارى، ج 6، ص 103؛ مجمع الزوائد، ج 10، ص 41 - 42.
[94]. لباب التأويل، ج 1، ص 9؛ ر. ك: حقائق هامه، ص 90 - 100.
[95]. نك: التمهيد، ج 1، ص 285.
[96]. البيان، ص 251؛ دراسات قرآنيه، ص 75 - 76، 82.
[97]. دراسات قرآنيه، ص 75؛ مباحث فى علوم القرآن، ص 65 - 68.
[98]. نك: وسائل الشيعه، ج 6، ص 204؛ حقائق هامه، ص 82 - 86.
[99]. دراسات قرآنيه، ص 84.
[100]. سنن الترمذى، ج 1، ص 156.
[101]. مقدمتان فى علوم القرآن، ص 41 - 42؛ دراسات قرآنيه، ص 82؛ نمونه، ج 1، ص 8 - 9.
[102]. نك: الانتصار، ج 1، ص 60، 279، 288.
[103]. الانتصار، ج 1، ص 287.
[104]. مقدمتان فى علوم القرآن، ص 27؛ البيان، ص 252؛ نمونه، ج 1، ص 11؛ متى جمع القرآن، ص 18.
[105]. التمهيد، ج 1، ص 285 - 286.
[106]. الكافى، ج 2، ص 601؛ مسند احمد، ج 4، ص 107؛ براى ديدن منابع اين حديث نك: البرهان، ص 244.
[107]. براى ديدن ترتيب مصحف ابن مسعود نك: التمهيد، ج 1، ص 312 - 314، 326 - 331.
[108]. براى ديدن ترتيب مصحف ابى نك: التمهيد، ج 1، ص 323 - 324، 326 - 331.
[109]. براى تفصيل بحث نك: پژوهشى در مصحف على عليه السلام ، ص 176 - 178.
[110]. المصنف، ابن ابى شيبه، ج 1، ص 404؛ المصنف، عبدالرزاق، ج 2، ص 147 - 148.
[111]. المصنف، ابن ابى شيبه، ج 1، ص 404.
[112]. نك: مسند احمد، ج 4، ص 343؛ البرهان، ج 1، ص 247، 250؛ مناهل العرفان، ج 1، ص 355.
[113]. فتح البارى، ج 9، ص 36 - 37.
[114]. مناهل العرفان، ج 1، ص 360 - 361.
[115]. مقدمتان فى علوم القرآن، ص 72 - 73.
[116]. براى تفصيل بحث و ديدن اشكالات ديگر ر.ك: پژوهشى در مصحف على عليه السلام ، ص 183 - 184.
[117]. سعد السعود، ص 192؛ البيان، ص 252؛ حقائق هامه، ص 81 - 82؛ الاجتهاد والتقليد، ص 3 - 4.
[118]. التمهيد، ج 1، ص 286؛ مناهل العرفان، ج 1، ص 248 - 249.
[119]. الكافى، ج 2، ص 619؛ سعد السعود، ص 278؛ التبيان، ج 9، ص 495؛ ر. ك: تذكرة الفقهاء، ج 3، ص 141.
[120]. تاريخ قرآن، حجتى، ص 89 - 90.
[121]. البرهان، ج 1، ص 237، 259 - 261.
[122]. همان، ص 260.
[123]. تاريخ قرآن، حجتى، ص 201 - 218، 220.
[124]. براى ديدن ديگر ادله نك: حقائق هامه، ص 64 - 104.
[125]. ترجمه تفسير طبرى، ص 7 - 8؛ البرهان، ج 1، ص 257 - 258؛ نك: تاريخ قرآن، حجتى، ص 229.
[126]. البرهان، ج 1، ص 258 - 259.
[127]. المحررالوجيز، ج 1، ص 49 - 50؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 59؛ كاوشى در تاريخ جمع قرآن، ص 15.
[128]. فوائد فى مشكل القرآن، ص 67؛ كاوشى در تاريخ جمع قرآن، ص 15.
[129]. نك: تاريخ قرآن، حجتى، ص 229.
[130]. فصل الخطاب، ص 4.
[131]. الميزان، ج 12، ص 121.
[132]. التمهيد، ج 1، ص 273.
[133]. الانتصار، ج 1، ص 292 - 299.
[134]. همان، ص 60، و 279 - 288.
[135]. الاتقان، ج 1، ص 164 - 165.
[136]. صحيح البخارى، ج 6، ص 98 - 99؛ فضائل القرآن، ص 74 - 75؛ كنزالعمال، ج 2، ص 571.
[137]. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 135.
[138]. الاتقان، ج 1، ص 157؛ التمهيد، ج 1، ص 299.
[139]. صحيح البخارى، ج 5، ص 211؛ فتح البارى، ج 9، ص 13؛ عمدة القارى، ج 18، ص 282.
[140]. نك: كنز العمال، ج 2، ص 571 - 590.
[141]. براى ديدن اين تناقضات ر.ك: البيان، ص 247 - 252؛ تاريخ القرآن، نولدكه، ص 252 - 256.
[142]. نك: الايضاح، ص 222 - 223؛ البيان، ص 245 - 352.
[143]. نك: التمهيد، ج 1، ص 285.
[144]. المقنع، ص 3؛ الاتقان، ج 1، ص 156.
[145]. تاريخ قرآن، راميار، ص 308؛ حقائق هامه، ص 127.
[146]. نك: جمع القرآن، ص 34 - 35؛ دفاع از قرآن، ص 178.
[147]. تفسير قمى، ج 2، ص 451؛ الصافى، ج 1، ص 40.
[148]. نك: تفسير قمى، ج 2، ص 451؛ بحارالانوار، ج 89، ص 48.
[149]. نك: مناهل العرفان، ج 1، ص 246 - 250، 254.
[150]. دراسات قرآنيه، ص 87.
[151]. تاريخ قرآن، راميار، ص308-309، 329 - 332.
[152]. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 135.
[153]. الطبقات، ج 5، ص 31؛ الاصابه ج 3، ص 90.
[154]. فتح البارى، ج 9، ص 16.
[155]. تاريخ قرآن، معرفت، ص 89.
[156]. جمال القراء، ج 1، ص 261.
[157]. فتح البارى، ج 9، ص 12؛ تحفة الاحوذى، ج 8، ص 408.
[158]. ر. ك: الاتقان، ج 1، ص 157 - 158.
[159]. مقدمتان فى علوم القرآن، ص 38.
[160]. التمهيد، ج 1، ص 286.
[161]. نك: كنزالعمال، ج 2، ص 574 - 579.
[162]. نك: البداية والنهايه، ج 5، ص 369 - 376.
[163]. تاريخ القرآن، نولدكه، ص 253؛ درآمدى بر تاريخ قرآن، ص 72.
[164]. نك. البداية والنهايه، ج 5، ص 369 - 376.
[165]. مسند احمد، ج 5، ص 185؛ المستدرك، ج 2، ص 229.
[166]. مقدمتان فى علوم القرآن، ص 32.
[167]. الاتقان، ج 1، ص 155.
[168]. التفسير الحديث، ج 6، ص 124.
[169]. تاريخ قرآن، حجتى، ص 227 - 228.
[170]. مناهل العرفان، ج 1، ص 247.
[171]. البرهان، ج 1، ص 260.
[172]. دراسات قرآنيه، ص 80.
[173]. نك: التمهيد، ج 1، ص 379.
[174]. الصافى، ج 1، ص 1؛ بحارالانوار، ج 23، ص 249؛ تدوين القرآن، ص 343 - 344.
[175]. ر. ك: المصنف، ابن ابى شيبه، ج 7، ص 197؛ المصاحف، ج 1، ص 169 - 170؛ سير اعلام النبلاء، ج 14، ص 22.
[176]. شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 27؛ بحارالانوار، ج 41، ص 149؛ علوم القرآن، 114 - 115.
[177]. نك: التمهيد، ج 1، ص 288 - 295؛ حقائق هامه، 153 - 172؛ روح المعانى، ج 1، ص 41.
[178]. نك: تفسير قرطبى، ج 1، ص 43 - 44؛ نيز نك: الانتصار، ج 1، ص 279 - 282.
[179]. متشابه القرآن، ج 2، ص 77.
[180]. صحيح البخارى، ج 6، ص 102 - 103.
[181]. الانتصار، ج 1، ص 280.
[182]. همان، ص 280 - 281.
[183]. مقدمتان فى علوم القرآن، ص 18؛ ر. ك: التحرير والتنوير، ج 1، ص 51؛ دراسات قرآنيه، ص 86.
[184]. ر. ك: مناهل العرفان، ج 1، ص 250؛ المصاحف، ج 1، ص 153 - 155.
[185]. المصاحف، ج 1، ص 166 - 169؛ دراسات قرآنيه، ص 86.
[186]. جمال القراء، ج 1، ص 264.
[187]. المصاحف، ج 1، ص 170 - 171؛ كنزالعمال، ج 2، ص 578.
[188]. جامع البيان، ج 1، ص 21.
[189]. فتح البارى، ج 9، ص 10؛ الاتقان، ج 1، ص 155.
[190]. المحرر الوجيز، ج 1، ص 50.
[191]. فتح البارى، ج 9، ص 39.
[192]. الاتقان، ج 1، ص 167.
[193]. التحرير والتنوير، ج 1، ص 86 - 87.
[194]. مناهل العرفان، ج 1، ص 356 - 357.
[195]. تاريخ قرآن، راميار، ص 295.
[196]. تاريخ قرآن، حجتى، ص 90 - 93.
[197]. المحرر الوجيز، ج 1، ص 50.
[198]. البرهان، ج 1، ص 258.
[199]. الاتقان، ج 1، ص 167.
[200]. التاريخ الكبير، ج 8، ص 367 - 368؛ الجرح والتعديل، ج 9، ص 293 - 294؛ مناهل العرفان، ج 1، ص 360 - 361.
[201]. الانتصار، ج 1، ص 282.
[202]. التحرير والتنوير، ج 9، ص 6.
[203]. نك: صحيح البخارى، ج 6، ص 101 - 102.
[204]. البرهان فى تناسب سور القرآن، ص 73 - 78.
[205]. البرهان، ج 1، ص 257.
[206]. المرشد الوجيز، ص 58؛ مباحث فى علوم القرآن، ص 83؛ تاريخ قرآن، راميار، ص 435.
[207]. نك: المصاحف، ج 1، ص 175 - 176 ، 180؛ فتح البارى، ج9، ص 14؛ مناهل العرفان، ج 1، ص 255 - 256؛ تاريخ قرآن، معرفت، ص 96 - 99.
[208]. اختيار معرفة الرجال، ج 1، ص 159.
[209]. المقنع، ص 6؛ الاتقان، ج 1، ص 159.
[210]. المحرر الوجيز، ج 1، ص 49.
[211]. صحيح البخارى، ج 6، ص 99، سنن الترمذى، ج 4، ص 347 - 348؛ غرائب القرآن، ج 1، ص 27؛ تاريخ قرآن، راميار، ص 417 - 419.
[212]. الطبقات، ج 3، ص 502؛ فتح البارى، ج 9، ص 16؛ تاريخ قرآن، راميار، ص 419.
[213]. تاريخ قرآن، راميار، ص 417 - 423.
[214]. تدوين القرآن، ص 336 - 338.
[215]. همان، ص 351 - 352.
[216]. سعد السعود، ص 278.
[217]. كاوشى در جمع قرآن، ص 89.
[218]. المقنع، ص 9.
[219]. حواشى الشروانى، ج 1، ص 152؛ مباحث فى علوم القرآن، ص 84؛ تدوين القرآن، ص 273، 315.
[220]. مباحث فى علوم القرآن، ص 84؛ سعد السعود، ص 278.
[221]. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 170.
[222]. الموسوعة القرآنيه، ج 1، ص 355.
[223]. السنن الكبرى، ج 2، ص 42؛ سعد السعود، ص 278؛ روح المعانى، ج 1، ص 43.
[224]. غرائب القرآن، ج 1، ص 27.
[225]. همان؛ المصاحف، ج 1، ص 21 - 23.
[226]. المقنع، ص 7؛ المرشد الوجيز، ص 71؛ روح المعانى، ج 1، ص 42 - 43؛ تاريخ قرآن، معرفت، ص 101 - 108.
[227]. مسند احمد، ج 1، ص 57، 69؛ امتاع الاسماع، ج 4، ص 238 - 241؛ ر. ك: الموسوعة القرآنيه، ج 1، ص 352 - 353.
[228]. صحيح البخارى، ج 5، ص 183.
[229]. امتاع الاسماع، ج 4، ص 238 - 239؛ الموسوعة القرآنيه، ج 1، ص 354؛ معجم علوم القرآن، ص 112 - 113.
[230]. الاستذكار، ج 2، ص 485؛ الموسوعة القرآنيه، ج 1، ص 353 - 354.
[231]. المعجم الكبير، ج 5، ص 147؛ كنزالعمال، ج 2، ص 573؛ الموسوعة القرآنيه، ج 1، ص 356.
[232]. صحيح البخارى، ج 6، ص 99؛ البداية والنهايه، ج 7، ص 242 - 243؛ معجم علوم القرآن، ص 112 - 118.
[233]. نك: تاريخ قرآن، نولدكه، ص 237 - 433.
[234]. دراسات قرآنيه، ص 16؛ مستشرقان و قرآن، ص 260.
[235]. براى ديدن اين شبهات و پاسخ هاى آن ها نك: شبهات حول القرآن و تفنيدها، ص 63 - 69؛ مناهل العرفان، ج 1، ص 386 - 397.
[236]. مستشرقان و قرآن، ص 267 - 268؛ اضواء على السنة المحمديه، ص 253.
[237]. صحيح مسلم، ج 6، ص 109.
[238]. تأويل مشكل القرآن، ص 47 - 48.
[239]. نك. كنز العمال، ج 2، ص 587؛ تاريخ القرآن، نولدكه، ص 443.
[240]. روح المعانى، ج 6، ص 23.
[241]. نك: التفسير الكبير، ج 22، ص 75؛ تدوين القرآن، ص 341 - 343.
[242]. التفسير الكبير، ج 22، ص 75؛ نيز نك: تراثنا، ش 3، ص 47 - 51.
[243]. المنار، ج 6، ص 64 - 65.
[244]. النشر فى قرائات العشر، ج 1، ص 162.

مقالات مشابه

بازخوانی روایات جمع قرآن بر پایۀ حدیث نزول قرآن بر هفت حرف

نام نشریهمطالعات فهم حدیث

نام نویسندهسیدکاظم طباطبایی, محسن رجبی قدسی

بازخوانی روایات جمع قرآن بر پایه حدیث نزول قرآن بر هفت حرف

نام نشریهمطالعات قرآنی و روایی

نام نویسندهسیدکاظم طباطبایی, محسن رجبی قدسی

شکل و ساختار قرآن

نام نشریهآینه پژوهش

نام نویسندهانگلیکا نویورت‏, نصرت نیل‌ساز

نخستين جمع آورى قرآن

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهحسن رضایی هفتادر

جایگاه جامعان قرآن و ارزش گذاری مصاحف آنان

نام نشریهحسنا

نام نویسندهحسین الوند سرکلاته

نقدی بر کتاب «درسنامه علوم قرآنی»

نام نشریهآینه پژوهش

نام نویسندهشمس‌الله معلم کلایی

بررسی آرای قرآن پژوهان غربی درباره تدوین قرآن

نام نشریهقبسات

نام نویسندهحسن رضایی هفتادر

جمع القرآن و تألیفه

نام نشریهمجموعه مقالات کنگره شیخ مفید

نام نویسندهمحمد عبائی خراسانی