يكي از مباحث ارزشمند در علوم قرآني، مسأله تناسب آيات قرآن و چهره پيوسته آنها با يكديگر است. اين تناسب و ارتباط در واژگان قرآني، درون آيهاي و آيات يك سوره نمايان است. گفتگو از تناسب و همبستگي آيات قرآن و اسلوب آن، بحثي است زيربنايي كه در نحوه نگرش ما به قرآن و چگونگي برداشت از محتواي آن تأثير بسزايي دارد. شبهه تشتت و پراكندگي آيات از ناحيه مستشرقان مطرح شده است. اما به رغم اينكه آيات سورههاي قرآن به ظاهر پراكنده و هر يك مشتمل بر موضوعات متفاوت است، با توجه به احاطه علمی، حكمت و هدفداري خداوند، متن قرآن داراي همگرايي موضوعي و محتوايي در راستاي هدف تربيتي و هدايتي خویش است و عناصر محتوايي قرآن همانند اجزاي يك ساختمان به هم پيوسته و ناظر به يكديگر است. اين مقاله با بيان برخي از شبهات مستشرقان مثل رژی بلاشر، ریچارد بل، نولدکه و ... در موضوع تناسب آيات به بررسي و نقد آنها پرداخته و روشن ساخته که عدم تفکیک سبک گفتاری قرآن از سبک نوشتاری و عدم توجه به ظرافتهای هنری قرآن و تنوع موضوعی قرآن در راستای هدایت و تربیت، موجب اینگونه اشکالات مستشرقان شده است.
قرآن، مستشرقان، تناسب آيات، نظم قرآن، اسلوب قرآن.
قرآن كريم نخستين و مهمترين منبع آيين جهاني اسلام و معجزه پيامبر اعظم(ص) از ديرباز مورد توجه مستشرقان بوده است. در اين ميان، برخي از مستشرقان كه درک درستیِ تناسب و هماهنگي دقيق آيات و اعجاز آن را به دست آوردند و به الهي بودن و حقانيت قرآن و پيامبري حضرت محمد(ص) دست يافتند، اما گروهی دیگر با انگیزههای مختلف سيماي ناب قرآن كريم را در شكلهاي گوناگون آن ناموجه جلوه دادند.
در اینجا نخست به بيان شبهات مستشرقان در موضوع تناسب آیات اشاره نموده، آنگاه به بررسي و نقد آنها ميپردازيم. در پايان علل پراكندگي ظاهري آيات را بيان ميكنيم.
بلاشر در 30 ژوئن سال 1900م در ناحیه مونروژ (پاریس) به دنیا آمد. بلاشر در كتاب «درآستانه قرآن»، يكي از مشكلات مستشرقان را روبهرو شدن با سبك و روش درهم وحي [قرآني] دانسته و مينويسد: «مستشرق بر اثر روش درهم وحي كه در آن شورهاي محرك اخلاقي و مقررات قضايي و داستانهاي ديني وجود دارد ولي در آنها فكر در تلاش يافتن رابطهاي است كه اصلاً وجود ندارد، به كلي مسير اصلي خود را از دست ميدهد» (بلاشر، در آستانه قرآن، 301).
وي در جایی ديگر، ناهماهنگي در پارهاي از آيات را پذيرفته و ميگويد: «آيات قرآن يك سلسله دستورالعملهايي است كه در مدت بيست سال بنا بر ضرورت و به مقتضاي حوادثي كه بر محمد(ص) گذشت، به حضرتش نازل گرديد. اين آيات همگي از وحدت و تناسب روانشناسانه تاريخي بهرهمند است. به علاوه عدم تناسب و ناهماهنگي ظاهري پارهاي از آيات در سورههاي مطول قرآن، نظير سوره دوم (بقره) و شش يا هفت سوره دنبال آن با مراجعه به فهرست نولدكه بي آنكه كوشش زيادي به عمل آوريم، ما را به نوعي تناسب و هماهنگي واقف ميسازد و به اين نتيجه ميرساند كه اين شيوه گفتگو از نظر تدوين قانون الهي از اهميت فراوان برخوردار است و در مجموع كاري به سود اسلام صورت يافته و به ناتواني مخالفان انجاميده است» (بلاشر، در آمدي بر قرآن، 52 و84 ـ 85).
اين شبهه بلاشر بر قرآن، بارها از سوی ديگر مستشرقان مانند كارلايل بيان شده است و تقريباً شبهه عمومي مستشرقان در اين بحث است كه همه ناشي از عدم توجه به نظام خاص «متن کتاب آسماني» و نحوه «جمع آوري و تدوين قرآن» است.
نولدكه، مستشرق آلماني، در مقاله خود در دايرة المعارف بريتانيكا ذيل ماده «قرآن» مينويسد: «با اينكه اين كتاب از جنبه زيبايي و هنري در مقام اول است، اما ربط ضروري، چه در تعبير يا در تسلسل حوادث، بيشتر مواقع در آن مفقود است» (نولدكه، ماده قرآن در Ency, Brit. Edition, 11؛ علی الصغیر المستشرقون والدراسات القرآنيه، 24ـ25؛ همو، خاورشناسان و پژوهشهاي قرآني، 37ـ39، مجله رسالةالاسلام، سال 9، ش1، ص64؛ بیآزار شیرازی، قرآن ناطق، 378). وي در ادامه، ساختار قرآن كريم را بدين اعتبار كه ساختار قصصي و فاقد تسلسل در طريقه اخبار و سير است، مورد انتقاد قرار داده، ميگويد: «قصص قرآن از هم گسسته است تا آنجا كه فهم آنها بر كسي كه اين قصهها را از منابع ديگر اخذ نكرده باشد، دشوار مينمايد (همان). همچنين او تكرار برخي از الفاظ و عباراتي را كه در نظرش ناموجه مینماید، مورد انتقاد قرار داده است. نولدكه به كثرت انتقال قرآن در خطابهايش از صيغهای به صيغه دیگر و از حالتي به حالت ديگر (مثلاً از غيبت به خطاب و از ظاهر به مضمون) اشاره كرده و اين امر را براي خرده گرفتن از قرآن مغتنم شمرده است (همان).
ريچارد بل، مستشرق اروپايي و کسی كه ترجمهای تفسيري را از قرآن به انگليسي به عمل آورده، از ناپيوستگي قرآن سخن گفته و براي آن دليل تاريخي ذكر كرده است. وي در مقدمه ترجمه خود بر قرآن مينويسد: «يكي از ويژگيهاي اصيل سبك قرآن اين است كه جسته جسته است. به ندرت ميتوان در طول بخش عمدهاي از يك سوره، اتساق و انسجام معنايي مشاهده كرد» (خرمشاهی، ذهن و زبان حافظ، 45).
او با تفاوت قایل شدن بين داستانهاي انبياي سلف و آيات ديگر قرآني ميگويد: «در ميان سورههايي كه به داستانهاي انبياي سلف مربوط است، اين ارتباط و پيوند بالنسبه بيشتر است، هر چند در آنها نيز گسستگي كم نيست ولي يكپارچهترين اين گونه سورهها ـ كه به داستان انبيا مربوط است و اتساق بيشتري دارد ـ سوره يوسف است» (خرمشاهی، ذهن و زبان حافظ، 45).
وی در جايي ديگر با گفتاري انتقادآميز نسبت به متن قرآن، ارتباط بين اجزای قرآن را بسيار كم و كلمات و عبارات آن را حيرتانگيز ميداند. وي معتقد است روابط بين بيشتر فقرات و مطالب آن، مقطوع و دلايل منطقي نيز اكثراً غير مذكور است و علت آن شايد اين باشد كه قرآن به طور متوالی و طبق پيش آمد و احتياجات وقت بر پيغمبر نازل شده است. پارهاي آيات كه در بعضي سورهها نوشته شده است، كم و بيش به شكل اتفاقي در ذيل سورههاي ديگر به وسيله جمعكنندگان ضميمه گرديده است» (سلماسیزاده، تاریخ ترجمه قرآن در جهان، 44).
ريچارد بل در باب ويژگي سبك قرآن ميگويد: «در بعضي عبارات، تلفيقي از همنواييها وجود دارد؛ همچنان كه به عكس غالباً در همنواييهاي مكرر و منظم، عدم تقارن و فقدان قراين مكرر هم ديده ميشود. اين واقعيتهاي زباني و سبكي قرآني را به نحو ديگر هم ميتوان تبيين كرد.
در سورههاي بلند با تنوع موضوع مواجهايم. در عين حال، عبارات متعدد به يك موضوع (في المثل قواعد و احكام طلاق در آيات 228ـ232 سوره بقره)، اختصاص دارد. به نظر نميرسد كه هيچ موضوعي از اين گونه موضوعات [فقهي] به نحو منسجم و در سوره واحد يا آيات و عبارات كافي در يكجا مطرح گردد. و بر عكس غالباً با اين پديده مواجهايم كه يك سوره داراي عبارات و آياتي است كه به موضوعات متعدد ميپردازد و هر موضوعي از موضوعات آن در چند سوره مختلف مكرر بيان ميشود. قرآن خود در آيات 106 نحل و 32 فرقان تصريح دارد كه در قطعات جداگانه فرود آمده است.
آيات 178ـ179 بقره با قصاص ربط دارد، ولي در عين حال، خطابي هم با مؤمنان دارد و به مسائل ديگر هم ميپردازد كه ضرورتاً با آنها ربط ندارد. همچنين آيه 11 سوره مائده، اگر زمينه اشارهاش را بدانيم، في نفسه مستقل و روشن است ولي اگر چنين آيه اي در اين سوره نبود، ما متوجه نميشديم كه در آن چيزي افتاده است» (بل ـ وات، درآمدی بر تاریخ قرآن، 115ـ119).
در نهايت، ريچارد بل به اين مطلب اذعان دارد كه البته حكم قاطع و افراطي نبايد كرد كه هيچ گونه ربط و پيوندي بين اين قطعات مستقل وجود ندارد، چه بسا پيوندي از لحاظ موضوع يا انديشه هست و اگر اين پيوندها هم نباشد، پيوند و همساني زماني در كار است. از سوي ديگر، ممكن است بين قطعات پيوسته به هم، ربط محتوايي يا فكري نباشد يا ممكن است سوره متشكل از قطعاتي متعلق به زمانهاي نزول مختلف باشد كه [به دستور حضرت رسول(ص)] در درون يك سوره، در كنار هم قرار گرفتهاند.
همانند اين اعتراف را بل در جايي ديگر دارد و ميگويند: «...البته از اين نكته نبايد عجولانه استنباط كرد كه بين بخشهاي جداگانه يك سوره، ربط و پيوندي نيست. گاهي ممكن است اين ربط، ربط موضوعي و معنوي باشد و حتي در مواردي كه چنين ربطي مشهود نباشد، به هر حال، نوعي همزباني و همفضايي با يكديگر دارند. از طرف ديگر، چه بسا بين بخشهاي مجاور هم ارتباط معنايي برقرار نيست يا گاهي ممكن است سوره از بخشهايي تشكيل يافته باشد كه از نظر زمان و فضا با همديگر فرق داشته باشند و همه چيز زير چتر يك سوره واحد گرد آمده باشد» (خرمشاهی، ذهن و زبان حافظ، 46).
فريتيوف شوان در كتاب «فهم حقايق اسلام» درباره اسلوب قرآن مينويسد: «اگر از بيرون [به قرآن] نگريسته شود، اين كتاب ـ به جز تقريباً ربع آخرش كه شيوهاش به شدت شاعرانه است ـ مجموعهاي از اقوال يا قصص كه كم يا بيش بيارتباط و بيتناسب و در بادي امر در بعضي از موارد نامفهوم است، مينمايد.
خوانندهاي كه از پيش آگاهي نداشته باشد اعم از اينكه ترجمه يا خود متن را بخواند با ابهامها، تكرارها، همانگوييها و در بسياري از سورههاي بلند با خشكي خاصی مواجه ميشود، بيآنكه لااقل حتي از حظّ حسّي و تسلاي استحساني كه از زيبايي اصوات و ترتيل و تغني صحيح آن بر ميخيزد، بهرهمند باشد. ولي اين گونه دشواريها به ميزاني در بسياري از كتب مقدس وجود دارد. بيانسجامي ظاهري اين سطح نامنسجم زباني قرآن است... گويي زبان مفلوك و شكسته بسته بشر فاني، زير سيطره و فشار هائل كلام آسماني به هزاران تكه تقسيم شده است. يا گويي خداوند براي آنكه هزاران حقيقت را بيان كند جز مشتي كلمات در اختيار نداشته و ناگزير بوده از اشارات و تلويحات استفاده كند كه سرشار از معنا، التفات، تغيير لحن و خطاب، اختصار و ايجاز و تغاير كنايي است» (همان، 51 ـ 52).
دورير از اهالي بوركن فرانسه بود و ترجمهاي عوامانه و سطحي از قرآن منتشر نمود. وی در مدت اقامت طولاني خود در شرق به انجام اين کار پرداخت، ولي به علت نقص اطلاعات چنان كه شايد و بايد از عهده بر نيامد.
ترجمه قرآن او در سال 1647 در پاريس با عنوان «Alcoron de Mahometc» منتشر شد. اين كتاب با وضع بيسابقهاي مورد توجه مردم قرار گرفت و در مدت كمي كمياب شد؛ زيرا در اين زمان مذهب اسلام حائز اهميت بسيار بود. اين كتاب در يك سال پنج بار چاپ گرديد. دورير در اين كتاب با الفاظي زشت و مناسب با شأن خود و با خطاب قرار دادن خواننده مسيحي، آيات قرآني را خشن، گفتارهاي نامناسب و... ميداند و ميگويد:
«تو اي خواننده مسيحي! قرآن را بسيار خشن و مملو از تهديد و تنبيه و عذاب و عقابخواهي يافت و نيز حاوي مطالب متباين، مملو از تناقضات و ناسزاها و گفتارهاي نامناسب و افسانههاي مسخرهآميز خواهي ديد (سلماسیزاده، تاريخ ترجمه قرآن در جهان، 18؛ آربری، خدمت و خيانت مترجمان قرآن، نقدي بر عملكرد مترجمان اروپايي، 34).
توماس كارلايل بر پايه ترجمه جورج سيل از قرآن و با تأثيرپذيری از آن، چنين اظهار نظر كرده است: «من تا كنون كتابي چنين دشوار و پرزحمت در زندگيام نديدهام. انسان در حال خواندن آن هر قدر هم كه دقيق باشد، مطالب را با يكديگر اشتباه ميكند. به طور خلاصه، كتابي است ملالآور، درهم برهم و گيجكننده، ناتمام، بي نظم و بيقيد و خام و ناهنجار. اما هيچ چيز جز حس وظيفهشناسي نميتواند يك اروپايي را به تفكر و انديشه در قرآن جلب كند» (همان، 50 ـ 51).
بنا به گزارش ريچارد بل، مولر (D.H.Muller,Die Propheten ihrer ursprunglichen from….,vienna. 1896,i. 20-60. 211f) در صدد اثبات اين نكته بر آمده كه انشاي ترجيعدار، ويژه ادبيات و متون پيامبرانه است؛ يعني هم عهد عتيق و هم قرآن و هم تراژديهاي يوناني دارای انشای ترجیعدار است. او از قرآن شواهدي استخراج كرده كه مؤيد اين نظر است؛ برای نمونه، در سوره واقعه اگر از ترجيع سخن ميگوييم، طبق دیدگاه مولر بايد انتظار انتظام در طول و آرايش ترجيع داشته باشيم. ولي وی در اثبات وجود اين انتظامها ناكام مانده است. شواهد او نشان ميدهد كه بسياري از سورههاي قرآن داراي بخشها يا بندهاي كوتاه هست. طول هر يك از آنها با ملاحظات صوري و لفظي، بلكه با نظر به معنا و مضمون هر يك تعيين شده است.
با اين برداشت، مباحثه مولر به خصيصه واقعي سبك قرآن یعنی گسسته پيوندي آن اشاره دارد و اینکه به ندرت تركيب منسجم متحدي را كه طول بلند داشته باشد، در آن مييابيم. خطاب مربوط به غزوه احد به نظر گسسته ميآيد و اكنون دشوار است كه بگوييم كدام قطعات از اواسط سوره آلعمران راجع به آن است. خطاب مربوط به جنگ احزاب و ريشهكنسازي قبيله بنیقريظه (آيات 9ـ27 احزاب) و اطمينانبخشي به مسلمانان پس از صلح حديبيه (آيات 18ـ29 فتح) از جمله قطعات كاملاً بلندي است كه به يك نوبت وحي و يك شأن نزول مربوط است (بل ـ وات، در آمدي بر تاريخ قرآن، 117).
ايگناس گلدزيهر، مستشرق مجارستاني صاحب كتاب «مذاهب التفسير الاسلامي» در دهه دوم قرن بيستم اين كتاب را به نگارش درآورد. اين تأليف بازتابهاي بسياري داشته و جنجالهاي زيادي را ايجاد كرد. وي در اين كتاب درباره ساختار متن قرآن ميگويد: «در ميان كتابهاي ديني چنان كه گروههاي مختلف ديني به آن معترف هستند، هيچ كتابي همچون قرآن دچار پريشاني و عدم ثبات از لحاظ نص و متن وجود نداشته است»، (گلدزیهر، گرايشهاي تفسيري در ميان مسلمانان، 29ـ30). وی در ادامه با طرح ادعايي بیدلیل و بر خلاف روايات تاريخي ميگويد: «روح يگانهاي كه خواهان نص يكپارچهاي براي قرآن باشد، هيچ گاه به وجود نيامد و از طرف مردم نيز مورد حمايت كامل قرار نگرفت مگر در دوران متأخر كه شاهد آن هستيم».
وي در كتاب «العقيدة والشريعة في الاسلام» با نقادي هر چه تمام به مطالعه قرآن پرداخته است و با عنوان تفاوت در سياق آيات آن مينويسد: «آيات و سور مكي از حيث اسلوب از سور مدني انسجام و نظم بيشتر و بهتري دارد». او دليل آن را فراغت و آسودگي خاطر پيامبر(ص) در مكه و گرفتاريهاي او در مدينه ذكر كرده است.
گوستاولوبون در «تاريخ تمدن اسلام و عرب» ميگويد: «قرآن كه كتاب آسماني مسلمين است منحصر به دستورات مذهبي تنها نيست، بلكه دستورات سياسي و اجتماعي مسلمانان نيز در آن درج است. اگر چه قرآن از جانب خدا نازل شده، ليكن ارتباط بين اجزای آن با هم، خيلي كم است. كلمات و عبارات آن حيرتانگيز ليكن روابط بين غالب مطالب و فقرات آن مقطوع و نيز دلايل منطقي در آن اكثراً غير مذكور است و يك علت آن هم اين است كه قرآن روز به روز طبق پيش آمد و احتياجات وقت بر پيامبر نازل ميشد. به عبارت ديگر، هر وقت حاجتي پيش ميآمد و يا با اشكالي بر ميخوردند، براي رفع آن جبرئيل نازل شده، آيهاي ميآورد وآن فوراً جزء قرآن ميگرديد (گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، 117 و 127).
آربري از بزرگترين و پركارترين اسلامشناسان و قرآنپژوهان معروف انگليسي است كه ترجمهاي كلاسيك از قرآن به دست داده است. وی در بخشي از مقدمه خود بر ترجمه قرآن، تحليلي از ناپيوستگيهاي قرآن دارد؛ قرآن از هر انسجامي كه مربوط به ترتيب نزول باشد و نيز از انسجام منطقي، بسي به دور است. خواننده قرآن به ويژه اگر ناچار باشد كه به يك ترجمه اكتفا كند هر چند كه آن ترجمه از نظر زبان شناختي دقيق باشد بي شك از نسج جسته جسته و نا پيوسته بسياري از سورههاي قرآن حيران و هراسان خواهد شد. اين ناپيوستگي مشهود را غالبا به اشتباه كاري در نسخه برداري كاتبان اوليه نسبت دادهاند (خرمشاهی، ذهن و زبان حافظ، 48). ولی در ادامه میگوید من برآنم كه اين بافت طبيعي خود قرآن است... نوسانات ناگهاني محتوا و فحوا اگر با ديد و دركي فراگير نگريسته شود، مشكلاتي كه بعضي از منتقدان را سر گشته ساخته، به بار نميآورد (همان).
سيل درباره ارتباط آيات قرآن مي گويد: «يك فرد غيرمسلمان كه ترجمه قرآن را با دقت بخواند، با كمال بيصبري، عدم ارتباط مطالب و رجزخواني و داستانسرايي و حِكَم و امثال و خطابه و نصايح آن را در ذهن خود ميسپارد، ولي كمترين انگيزهاي كه احساساتش را تحريك نمايد، در آن نمييابد و فكرش در حال مطالعه، پيوسته در نوسان است. گاهي چنان اوج ميگيرد كه خود را در آسمان و در بين ابرها و نزديك ستارگان پنهان ميبيند و زماني چنان تنزل مينمايد كه مانند حشرات خاكي در ميان خاكها ميخزد... (سلماسیزاده، تاریخ ترجمه قرآن در جهان، 24).
در اینجا به نقد شبهات مطرح شده در سخنان مستشرقان میپردازیم.
موضوع مهمي كه مستشرقان در ارزيابي آيات قرآن از آن غافل شدهاند، عدم تفكيك نظام گفتاری از نظام نوشتاری است. سخنوري كه با مردم سخن ميگويد و در شرايط و زمانها و مكانهاي متفاوت با مخاطبان گوناگون گفتگو دارد، اسلوب و نظم خاص را بايد در گفتار خویش اعمال كند كه دقيقاً غير اسلوب و نظم خاص نوشتاري است كه يك نويسنده بايد در كتاب و مقاله خويش رعايت نمايد. به كار بردن سبک نگارش در گويش و بالعكس اوج كجسليقگي است؛ چرا كه هر چيزي به جاي خويش نيكوست.
قرآن كريم يك كتاب نوشته شده از جانب خدا نيست، بلكه مجموعه دستههاي آيات نازل شدهاي است كه پيامبر(ص) به هر مناسبتي، دستهاي از آيات را كه نازل ميشد براي مردم قرائت ميفرمود. پس قرآن نمونهاي از يك مجموعه گفتار الهي است و اوج فصاحت و بلاغت آن در اين است كه شاخصههاي نظام گفتاري در آن رعايت شده است.
يك سخنور مي بايست سخنانش را حتماً كوتاه بیان نماید. ميزان كوتاهي سخن را شرايط و حال مخاطبان و خصوصيات زمان و مكان تعيين ميكند. اما در نظام نوشتاري ضمن اينكه رعايت حال خواننده و شرايط زمان و مكان بايد رعايت شود، كوتاهي نوشتار شرط قطعي و دایمي نيست، چرا كه نويسنده ميتواند پيرامون يك موضوع، دهها و صدها و... صفحه مطلب بنگارد. همين ويژگي كوتاهي را ميتوان در آيات مکی قرآن مشاهده كرد؛ زيرا هر دسته از آيات، مركب از چند آيه معدود مي باشد كه متناسب با شرايط مخاطبان آن آيات بوده است.
يك سخنور ماهر حق دارد در گفتار خویش از گونههاي متعدد صوري براي تفهيم هدفش به مخاطب بهره گيرد؛ گاهی به تبيين عقلي اصل موضوع ميپردازد، گاهی از مباني فلسفي استمداد ميطلبد، گاهي از هنر شعر يا سجع بهره ميگيرد و گاهي شاهدي براي اثبات سخنانش از سرگذشت ديگران در تاريخ حكايت میكند لذا سخنران اگر اهداف تربيتي داشته باشد، علاوه بر اين گونهها گاهی از نصيحت و پند و اندرز استفاده ميكند، گاهي تشويق میکند و به شمردن آثار و نتايج مثبت كار خير ميپردازد و گاهی از عواقب سوء اعمال زشت سخن به ميان ميآورد. اگر سخنور، يك حكيم يا پيامبر يا امام و مصلح جامعه باشد، رعايت اين اصل و به كارگيري انواع اين گونهها به تناسب شرايط براي گفتارش الزامي است، حال اينكه نظام نوشتاري مقيد به اين خصوصيتها نيست.
قرآن كريم به عنوان يك سمبل «گفتاري» بهترين نمونهاي است كه ميتوان انواع اين صور كلامي را در حد اعلي در آن يافت؛ به سخن دیگر، نمايشگاهي است از به كارگيري انواع فنون گفتاري.
يك سخنور، به ويژه اگر نقش جامع فرهنگي و رسالت تربيتي جامعهاي را برعهده داشته باشد، ميتواند در گفتار خويش موضوعات مختلف را عرضه كند؛ مثلاً اگر افقي از جهانبيني صحيح ارایه كند، برهان فلسفي برآن اقامه نمايد، احكام فقهي و تكليفي خاصي را متناسب با شرايط مخاطبان عرضه كند، وظيفه اخلاقي او را در اين رابطه بيان نمايد، سخني از بهشت و جهنم را بر آرد، محبت و نعمتهاي الهي را بر او گوشزد كند و... . همه اين موضوعات متفاوت كه از نظر رشتههاي تقسيمبندي علوم جداي از يكديگرند، اما به نحوي به هم مربوطند. اين ويژگي در يك مجموعه گفتاري مانند آیات همجوار قرآن كريم از امتيازات و برتريهاي قابل تقدير است. در حالي كه معمولاً با نظام نوشتاري سازگار نيست؛ زيرا ماهيت سبک نوشتاری بيشتر موضوعات و شرايط خوانندگان كتب اقتضا ميكند كه نويسنده به هيچ وجه از موضوع رشته علمي مربوط خارج نشده و هزار صفحه كتابش را يكنواخت بنگارد.
از آنجا كه مخاطبان يك گوينده غالباً متغيرند، مانعي ندارد كه وی برخي مطالب مطرح شده در سخنراني قبل را براي مخاطبان جديد در سخنرانی بعد مطرح كند. البته اگر شرايط هر دو گروه مخاطب را يكسان ديد، تكرار مشابه قبل را انجام ميدهد و اگر شرايط گروه جديد را مغاير ديد، به تناسب عناصر جديد، تغييري در تكرار اعمال كرده، گاه آن مطلب را كوتاهتر، گاه بلندتر، گاه با افزودههاي جديد و گاه با كاهش برخي قسمتها ارایه ميكند. نکته مهم این است که آن موضوع تكراري اگر از مهمترين اهداف سخنران باشد، تكرار موضوع و مطالب گفتاری آن براي او الزامي است.
اهميت برخي موضوعات باعث ميشود كه گاه سخنران به سبب تأكيد بر موضوعی خاص و نشان دادن اهميت آن حتي براي يك گروه مخاطب، آن را تكرار كند و این تكرار، يك روش پسنديده و راجح و احياناً لازم است. اصل «رجحان تكرار مهمترين سخن» باعث شده كه برخي شعرای بزرگ نیز در برخي قصاید خويش، ترجيعبند ساخته و يك مصرع را از آغاز تا پايان آن تكرار كنند. اين ويژگي زيباي ادبي را ميتوان در تكرارهاي قرآن ملاحظه كرد؛ چه بسا نکات تربیتی و اخلاقی متنابهی در اثر این تکرارها عاید خواننده قرآن میشود و بهره بیشتری از آن میبرد.
قرآن غالباً به مناسبتي از موضوعي به موضوع ديگر منتقل ميشود. چه بسا گاهي يك رشته مطالب متنوع را به منظور پند و اندرز، بيداركردن وجدانها و فطرتها و راهنمايي عقل و خردها در يك سوره متذكر ميگردد و همه را در كنار هم قرار ميدهد و چه بسا انسان در ابتدا تصور ميكند كه ميان مطالب يك سوره پیوستگی كاملي وجود ندارد، اما پس از دقت روشن مي شود كه ميان آنها يك نوع ارتباط و پیوستگی خاصي وجود دارد كه سبب شده همگي در كنار يكديگر قرار گيرند که از این مطلب با عنوان اهداف سورهها یاد میشود (ر.ک: اهداف و مقاصد سورههای قرآن، دکتر شحاته؛ سیمای سورههای قرآن، دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی).
هدايت افكار و رهبري فطرتها، بيدار ساختن افكار و وجدانهاي خفته و اهميت موضوع ايجاب مي كند كه از يك موضوع در موارد مختلفي به طور مكرر سخن به ميان آيد؛ زيرا بدون يادآوريهاي مكرر مقاصد ياد شده به دست نميآيد. از اين نظر، عواملي ايجاب ميكند كه قرآن بسياري از نكات اجتماعي و اخلاقي را در موارد متعدد متذكر گردد؛ از اینرو، چنين تكراری نه تنها عيب نيست، بلكه پايه بلاغت و اساس سخن گفتن طبق مقتضيات کلام است.
چه بسا قرآن از يك موضوع وسيع و گسترده فقط قسمتي را متذكر شده و باقي مانده يا همه را به طور جامع در مورد ديگر نيز ميآورد. قرآن در نقل سرگذشت اقوام (مثل عاد و ثمود) از اين روش پيروي نموده است. اين روش برای قرآن به حكم اينكه كتاب هدايت و يادآوري است، ضروري ميباشد.
قرآن در طرح مفاهيم عقلي و بلند خود، استعداد، شايستگي و تكامل فكري جامعه را در نظر گرفته و دلايل عقلي و استدلالات فلسفي مربوط به يك موضوع را يكجا متذكر نشده است، بلكه در هر موقع به مناسبتي، از يك موضوع عقلي سخن به ميان ميآورد و به بيان نكتهاي يا دليلي از دلايل متعدد آن ميپردازد و بيان باقي مانده نكات و دلايل را به صورت تدريجي در سورههاي ديگر متذكر ميگردد (سبحانی، منشور جاويد، 1/ 22ـ23).
يكي از ظرافتهاي ادبي و هنري در بيانات قرآن، تغيير ناگهاني سياق است؛ مثلاً در جملهاي كه چندين كلمه با اعراب رفع آمده، در اثناي کلام، كلمهاي با اعراب نصب ذكر ميشود تا خواننده را متوقف كرده، به تأمل وادارد؛ مانند آيه 162 سوره نساء كه ميفرمايد: «لَكِنْ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلاَةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أُوْلَئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمًا»؛ زيرا در اين آيه كريمه، میان چهار وصف، كه سياق ادبي آنها مرفوع بودن است یعنی دو وصف مقدم (راسخون و مؤمنون) و دو وصف مؤخر (مؤتون و مؤمنون)، يك وصف منصوب یعنی وصف «مقيمين» ديده ميشود تا توجه متدبران در قرآن و تاليان كتاب الهي را به اهميت نماز كه ستون دين است، جلب نماید؛ همان طور كه در نوشتن تابلوها برخي از كلمات مانند واژه «شهيد» با رنگ سرخ نوشته مي شود تا توجه بيننده را به خود جلب كند. پس گاهي با تغيير اسلوب و تعويض سياق، به ويژگي محتوايي لفظ توجه داده ميشود (جوادی آملی، تسنیم، 1/ 52).
فصاحت و بلاغت بي نظير قرآن در حدي است كه دسترسي به ابعاد آن براي همه امكانپذير نيست. قرآن علاوه بر انتشار در ميان مسلمانان، بين مشركان و معاندان اسلام نيز رواج داشت. در زماني كه شاعران و اديبان زيادي پرورش يافته و فصاحت و بلاغت در اوج كمال قرار داشت، بزرگترين اديبان اعتراف میكردند كه قرآن از چنان نظم و ساختاري برخوردار است كه ديگران از آوردن مانند آن عاجزند و ناچار شدند كه آن را سحر و جادو معرفي نمايند. با اين حال، چنان که گذشت ديده ميشود كه برخي مستشرقان قرآن را در مقايسه با كتابهاي معمولي به صورت مجموعهای جنگ مانند و محتواي آن را گسسته و فاقد تناسب بر شمردهاند. به هر تقدير، بايد دانست كه پراكنده به نظر آمدن آيات قرآن، دلايلي داشته است كه مغفول واقع شدن اين علل، باعث اعتراف به گسستهنمايي آن شده است. در اينجا به برخي از آن علل اشاره ميكنيم.
يكنواخت بودن مطالب و حفاظت نويسنده يك متن بر ادامه يك موضوع همچون نگاشتههای رياضي، فيزيك، شيمي و... بالطبع براي خواننده عادي خستهكننده و ملالآور است. گرچه متخصصان هر يك از فنون به سبب عنايت خاص به موضوع علمي مورد نظر خويش، شيفته افزايش معلومات خويشاند و اگر متني علمي را بارور ببينند، خسته نخواهند شد، ولي خوانندگان عادي از خواندن آنها خسته ميشوند. اما كتابي كه مطالب متنوع را اعم از علمي، عقيدتي، سياسي، اخلاقي، اجتماعي، تاريخي با پيوند خاصي به هم آميخته تا همه بخشهاي متنوع آن با آهنگ واحد، خواننده را به سوي هدف خاصي سوق دهد، داراي جذابيت و طراوت خاص خود است.
چنين ويژگيهايي كه در متن قرآن، آشكارا قابل رؤيت است و يكي از موجبات امتياز سبك قرآن از كتابهاي نگاشته بشر ميباشد، اين توهم را در ذهن برخي افراد نشانده كه قرآن در بيان خود دچار پراكندهگويي است. بديهي است كه چنين پنداري با وقعيت ناسازگار است؛ زيرا گرچه هر كدام از سورهها از موضوعات به ظاهر متفاوتي سخن گفتهاند، ولي در درون خود محوري مخصوص شكل دادهاند كه كليه موضوعات مطرح در آن در خصوص محور اساسي بحث، معنايی ويژه افاده ميكنند. بر همين اساس، موضوع تكرار در قرآن ميتواند اين گونه توجيه شود كه آيات تكراري در هر موضوع، وظيفه خاصي غير از رسالتي كه در ديگر جاها دارند، بر عهده گرفتهاند و در عين حال در بلنداي بلاغت، معناي مشخصي به ذهن انتقال ميدهند (سبحانی، منشور جاويد، 1/22ـ23؛ زمانی، مستشرقان و قرآن، 310).
امام خميني(ره)، از عالمان و مفسران بزرگ اسلامي در قرن معاصر، در يكي از آثار قلمي خود، تعليم، تربيت، انذار و تبشير را يكي از علل بيانات متشتت و عبارات مختلف دانسته و فرمودهاند: «كسي كه بخواهد تربيت و تعليم، انذار و تبشير كند، بايد مقاصد خود را با عبارات مختلفه و بيانات متشتته، گاهي در ضمن قصه و حكايت و گاهي در ضمن تاريخ و نقل و گاهي به صراحت لهجه، گاهي به كتابت و امثال و رموز تزريق كند تا نفوس مختلفه و قلوب متشتته، هر يك بتواند از آن استفاده كند... و چون اين كتاب شريف (قرآن) براي سعادت جميع طبقات و قاطبه سلسله بشر است و... نوع انساني در حالات قلوب و عادات و اخلاق و ازمنه و امكنه مختلف هستند، همه را نتوان به يك طور دعوت كرد؛ اي بسا نفوسي كه براي اخذ تعليم، به صراحت لهجه و القاي اصل مطلب به طور ساده حاضر نباشد و از آن متأثر نگردند، با اينها بايد به طور ساختمان دماغ آنها دعوت كرد و مقصد را به آنها فهمانيد و بسا نفوسي كه با قصص و حكايت و تواريخ سروكار ندارند و علاقهمند به لبّ لباب مقاصدند، اينها را نتوان با دسته اول در يك ترازو گذاشت... از اين جهت است كه اين كتاب شريف به اقسام مختلفه و فنون متعدده و طرق متشتته مردم را دعوت فرموده است» (امام خمینی، آداب الصلوة، 187؛ آریان، زبان قرآن، ساختار و ویژگیها، مجله معرفت، 35/ 21).
آيت الله خويي در «البيان في تفسير القرآن» به تحليل چرايي عدم دستهبندي موضوعي در قرآن پرداخته، ميگويند: قرآن كتاب هدايت است و براي سوق دادن بشر به سوي سعادت دنيا و آخرت نازل گرديده و يك كتاب فقهي، تاريخي و اخلاقي و مانند آن نيست تا براي هر موضوعي باب مستقلي ترتيب بدهد. جاي ترديد نيست كه اسلوب فعلي قرآن بهتر ميتواند مقصود و هدف هدايتي و اثرگذاري آن را تأمين نمايد و نتيجه بخش گردد؛ زيرا اگر كسي تنها بعضي از سورههاي قرآن را بخواند، در مدت كم و بدون زحمت و مشقت به مقاصد زياد قرآن پي ميبرد و با هدفهاي آن آشنا ميگردد و در ضمن يك سوره ميتواند به مبدأ و معاد متوجه گردد؛ و از تاريخ گذشتگان اطلاع حاصل نمايد و از سرگذشت آنها عبرت بگيرد و از طرف ديگر، از اخلاق نيكو و تعاليم و برنامههاي عالي بهرهمند شود و باز در ضمن همان يك سوره ميتواند قسمتي از احكام و دستورات قرآن را درباره عبادات و معاملات فرا بگيرد. آري، همه اين مطالب مختلف را ميتوان از يك سوره به دست آورد، ولي در عين حال لطمهاي بر نظم كلام وارد نيامده و در تمام مراحل، تناسب در گفتار و اقتضاي حال رعايت گرديده و حق بيان ادا شده است.
اما اگر قرآن به صورت ابواب منظم بود، اين همه فايده به دست نميآمد و اين چنين نتيجه بخش نميگرديد و خواننده قرآن در صورتي ميتوانست با اهداف و مقاصد عالي آن آشنا گردد كه تمام قرآن را بخواند. ممكن بود كه در اين بين مانعي پيش آيد و به خواندن تمام قرآن موفق نگردد و به نتيجه كمتري دست يابد.
به راستي اين روش يكي از مزايا و محسنات اسلوب قرآن است كه به قرآن زيبايي و طراوت خاصي بخشيده است؛ زيرا قرآن در عين پراكندهگويي و بيان مطالب مختلف، باز از كمال ارتباط و تناسب برخوردار بوده و جملات آن به مانند دُرهاي گرانبهايي كه با تناسب خاصي به رشته درآمده است، در كنار هم چيده شده و با نظم اعجابانگيزي به هم متصل و مرتبط ميباشد (خویی، البیان، 92ـ93).
با اين طرز تلقي، كساني در ميان دانشمندان اسلامي كوشيدهاند سورهها را به صورت مجموعي بررسي و تحقيق كنند. اينان با نگاه تازهاي كه از اين دريچه به حقايق قرآني دوختهاند، توانستهاند به نتيجهها و آثار گرانباري دست يابند. ]1[
از مسلمات تاريخ و علوم حدیث، نزول تدريجي آيات قرآن كريم است كه در طول 23 در مکه و مدینه و در شرایط مختلف بر پیامبر(ص) نازل شده است.
به طور كلي نزول آيات و سورهها به دو صورت بوده است.
اول. بسياري از آيات و سوره ها ابتدائاً و بدون اينكه مسبوق به علت و انگيزه خاصي باشد، نازل شدهاند و به هيچ حادثه یا پرسشي كه همزمان با نزول وحي روي داده باشد، مربوط نيستند، بلكه سبب و انگيزه عام، یعنی نياز انسانها به رهنمودهاي الهي، سبب نزول بوده است تا انسانها از اين طریق، حق را از باطل تشخيص داده به سعادت برسند. اين نوع از آيات كه بخش زيادي از قرآن را فرا ميگيرد، شامل تاريخ زندگاني و حوادث و رويدادهاي مربوط به امتهاي گذشته، اخبار غيبي و ترسيم بهشت و جهنم، حالات روز قيامت، گزارش احوال بهشتيان و دوزخيان، بيان حال مشركان، مؤمنان و منافقان و... ميباشد.
دوم. آيات و سورههايي كه سبب نزول خاصي دارند. اين سبب نزول مشخص گاه حادثهاي است جالب يا سخت و گاه پرسشهایی است كه مردم با رسول خدا(ص) در ميان مينهادند. زماني هم اوضاع و شرايطي براي مسلمانان پديد ميآمد كه لازم بود چگونگي عمل و موضعگيري آنها در برابر اين اوضاع و مسائل مشخص گردد. در اين احوال، آيات و سورههایي فرود ميآمد و وضعيت مسلمانان را روشن ميكرد (ر.ك: حجتي، اسباب النزول، 19ـ20).
در هر صورت، در كنار اعتقاد به نزول تدريجي آيات، اين تصور ايجاد شده است كه آيات قرآن بعد از وفات حضرت رسول(ص) توسط صحابيان تنظيم شده است و از آنجا كه قرآن به سبب عوامل گوناگون و در وقايع مختلف فرود آمده، فاقد هر گونه ارتباط بوده است؛ بنابراين، هيچ وحدتي در سورهها وجود ندارد (بقایی، نظم الدرر في تناسب الآيات والسور، 1/7؛ سیوطی، الاتقان في علوم القرآن، 3 و 4/370؛ زرکشی، البرهان في علومالقرآن، 1/63).
دكتر عبد الله دراز در بيان موضع خود نسبت به اين رأي سست مينويسد: «اين تفسيرهاي سطحي و پندارگونه را نبايد در خور اعتنا دانست؛ زيرا طبق حديث صحيح، سورههاي قرآن كريم همزمان با حيات رسول خدا(ص) تنظيم شده است و چنين هيأت و تركيبي در زمان زندگاني حضرت وجود داشته است؛ بنابراين، بیهيچ ترديدي روشن است كه يك طرح و نقشهپردازي واقعي جهت تعيين حد و مرز سوره موجود بوده و اين طرح و برنامه براي هر يك از سورهها به روشني، ديباچه، موضوع و خاتمهاي شكل داده است» (دراز، مدخل الی القرآن الکریم، 118ـ119).
بايد توجه داشت سخناني كه نسبت به تناسب آیات در قرآن از سوی مستشرقان بیان شده، از آنجا سرچشمه گرفته که آنان با معیار نظم و ترتیب مطالب در کتابهای نگاشته بشری به سراغ مفاهيم قرآني رفتهاند و آنها را مورد سنجش و ارزيابي قرار دادهاند. بر همين اساس، به خود اجازه دادهاند تا در زمينه تعيين جايگاه واقعي آيات به اظهار نظر بپردازند. به هر حال، بلاشر خود تصریح کرده كه اعتماد مطلق به روش انتقادي و استنتاج اينكه تسلسل مطلب خوب رعايت شده يا نه، با منطق غربي سازگار نيست تا چه رسد با منطق انساني (فقهیزاده، پژوهشي در نظم قرآن، 153).
دستهاي از آيات و سورهها به دنبال حادثهاي كه اتفاق افتاده، واقعهاي كه رخ داده يا پرسشي كه مطرح شده، براي رفع ابهام آن حادثه و واقعه يا پاسخ به آن پرسش و نيز بيان احكام مربوط به آن فرود آمده است. روشن است كه براي فهم اين دسته از آيات و سورهها، آگاهي از اسباب نزول آن لازم است. اين يك اصل عقلايي است. به همين دليل، مفسران و دانشمندان علوم قرآني بر نقش مهم آن در كمك به فهم آيات يادآور شدهاند. طبعاً در اين گونه موارد بايد تنها اسباب نزولي مدّنظر قرار گيرد كه اولاً صحت انتساب آنها به معصوم(ع) به اثبات رسيده باشد و ثانياً با محتواي قرآن ناسازگار و ناهماهنگ نباشد؛ زیرا گاهی عدم توجه و ناديده گرفتن زمينهها و اسباب نزول، موجب پديد آمدن مشكلاتي در فهم ارتباط و تناسب آيات قرآن میشود.
اين مشكلات گاه نسبت به معني دقيق يك آيه رخ میدهد؛ آنجا كه برخي گمان رود كه ميان صدر و ذيل آيه تناسب معنايي وجود ندارد؛ برای نمونه، برخی افراد درباره آيه «وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ» (نساء/ 3) بنابر روايتي نوشتهاند رعايت عدالت درباره يتيمان به ازدواج با زنان شباهت ندارد تا ميان آنها تقارن ايجاد نمود و هر دو در يك آيه در كنار هم بیایند. با وجود اين، دو موضوع كاملاً بيربط، در آيه سوره نساء در كنار يكديگر نهاده شده و با فاء نتيجه به هم اتصال يافته است. اين وضعيت نشان ميدهد كه حتماً دست تحريفي دخالت داشته كه آيه را اين گونه ظاهر ساخته است. اما با توجه به آيه قبل «وَآتُوا الْيَتَامَى أَمْوَالَهُمْ» بايد دانست، مسأله مورد بحث در آيه «وَإِنْ خِفْتُمْ» موضوع ستم بر دختران يتيمي است كه پس از كشته شدن پدرانشان در جنگها به نحوي تحت تكفل ديگران قرار گرفتهاند. منظور اين است كه اگر نتوانستيد نسبت به دختران يتيمي كه تحت تكفل شما قرار دارند به عدالت رفتار كنيد و در صورت زناشويي با آنها مهرشان را به خودشان بپردازيد، زنان ديگري را به همسري اختيار كنيد كه ديگر ستمي بر آنها نرود و مرداني دیگر آنها را به همسري برگزينند كه مهرشان را به آنها پرداخت نمايند (طبرسی، مجمعالبيان، 3 و4/10ـ11؛ زمخشری، الكشاف،1/497؛ طباطبایی، الميزان، 4/ 166).
گاهي ناديده انگاشتن زمينه نزول آيات موجب شده است تا در دريافت معني صحيح آيه كه به تناسب صدر و ذيل آن مربوط است، اشتباه پيش آيد؛ برای نمونه، تعدادي از مسلمانان صدر اسلام، شرب خمر را مباح دانستند و براي اثبات سخن خويش به آيه «لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَآمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَأَحْسَنُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» (مائده/ 93) استشهاد كردند.
ميبدي در اين باره مينويسد: در روزگار عمر، قدامة بن مظعون ميْ خورد. عمر خواست كه وي را حد زند. قدامه گفت: شما را نيست كه مرا حد زنيد كه الله ميگويد: «لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا» و من از جمله مؤمنانم و در بدر بودهام. عمر گفت: راه غلط كردي و گمانت خطاست كه رب العالمين گفت: «اذا ماتقوا و آمنوا» و تقوي آن است كه آنچه خدا حرام كرد از آن بپرهيزي و گرد آن نگردي. علي بن ابيطالب گفت: يا عمر من از نزول اين آيت خبر دارم، چون رب العالمين خمر حرام كرد، جماعتي از مهاجر وانصار بيامدند و گفتند: يا رسول الله! برادران ما و پدران ما كه در بدر بودند و در احد كشته شدند ايشان در آن حال مِي همي خوردند، چه گويي در ايشان؟ و چه حكم كني از بهر ايشان؟ رسول خدا توقف كرد تا جبرئيل آمد و آيت آورد: «لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا». پس عمر بفرمود و قدامه را حد مفتري بزدند و گفتند: «ان شارب الخمر اذا شرب انتشي واذا انتشي هذي واذا هذي افتري فيقم عليه حد المفتري ثمانين جلده» (میبدی، کشف الاسرار وعدة الابرار، 3/ 227)؛ يعني شرابخوار وقتي شراب بنوشد، مست ميشود و وقتي مست شد، ياوه ميگويد و وقتي ياوهگويي نمود، افترا و تهمت ميزند و وقتي بدين كار دست زد، حد مفتري (هشتاد ضربه تازيانه) در مورد او جاري ميشود. عوامل ديگري از دليل پراكندگي ظاهري آيات برشمردهاند؛ عواملی از قبیل ناديده گرفتن حذف و ايصالها در جملهبنديهاي قرآن، ترجمههاي لفظ به لفظ، طولاني شدن مطالب تفسيري در متون تفسير (فقهیزاده، پژوهشی در نظم قرآن، 158).
بر اساس آنچه ذكر شد، قرآن كريم از تناسب و پيوستگي در آيات برخوردار است و پراكندگي ظاهري برخي آيات كه برخي از مستشرقان مطرح كردهاند نتیجه ناديده گرفتن سبك و اسلوب ويژه قرآن است.
1.آربري، آرتون جان، خدمت و خيانت مترجمان قرآن نقدي بر عملكرد مترجمان اروپايي، ترجمه محمد رسول دريايي، انديشه اسلامي، 1383ش.
2.بدوي، عبدالرحمان، دايرة المعارف مستشرقان، ترجمه صالح طباطبايي، تهران، روزنه، 1377ش.
3.بقاعي، برهان الدين، نظم الدرر في تناسب الآيات و السور، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق.
4.بل ریچارد ـ وات مونتگمری، درآمدي بر تاريخ قرآن، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، قم، مركز ترجمه قرآن مجيد به زبانهاي خارجي، 1382ش.
5.بلاشر، رژي، در آستانه قرآن، ترجمه محمود راميار، تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامي، 1365ش.
6.ـــــــــ ، درآمدي بر قرآن، ترجمه اسد الله مبشري، تهران، نشر ارغنون، 1372ش.
7.بيآزارشيرازي، عبد الكريم، قرآن ناطق، تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامي، 1376 ش.
8.جوادي آملي، عبدالله، تسنيم، قم، مركز نشر اسراء، 1378ش.
9.حجتي، محمد باقر، اسباب النزول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ چهارم، 1374ش.
10. خرمشاهي، بهاءالدين، ذهن و زبان حافظ، تهران، مهارت، چاپ پنجم، 1374ش.
11. خويي، ابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، قم، موسسة احياء آثار الامام الخويي (ره)، بيتا.
12. دراز، عبدالله، مدخل الي القرآن الكريم، الكويت، دارالقلم، 1414ق.
13. زركشي، بدرالدين، البرهان في علوم القرآن، بيروت، دارالفكر، 1988م.
14. زماني، محمد حسن، مستشرقان و قرآن، قم، بوستان كتاب، 1385ش.
15. زمخشري، محمود بن عمر، الكشاف عن حقائق التنزيل و عيون الاقاويل في وجوه التأويل، تهران، آفتاب، بيتا.
16. سبحاني، جعفر، منشور جاويد، قم، موسسة الامام الصادق7، 1375ش.
17. سلماسيزاده، جواد، تاريخ ترجمه قرآن در جهان، تهران، امير كبير، 1369ش.
18. سيوطي، جلالالدين، الإتقان في علوم القرآن، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بیجا، منشورات الرضي، چاپ دوم، 1363ش.
19. طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ پنجم، 1372ش.
20. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان لعلوم القرآن، بیروت، دارالمعرفه، 1406ق.
21. علي الصغير، محمد حسين، المستشرقون و الدراسات القرآنيه، بیروت، دار المورخ العربي، 1420ق.
22.ـــــــــــــــــــــ ، خاورشناسان و پژوهشهاي قرآني، ترجمه محمد جواد شريعت، تهران، مطلع الفجر، 1372ش.
23. فقهيزاده، عبد الهادي، پژوهشي در نظم قرآن، تهران، انتشارات جهاد دانشگاهي دانشگاه تهران، 1374ش.
24. قانعي اردكاني، علي، تناسب آيات قرآن و شبهات مستشرقان، پايان نامه
25. گلدزيهر، ايگناس، گرايشهاي تفسيري در ميان مسلمانان، ترجمه ناصر طباطبايي، تهران، ققنوس، 1383ش.
26. ـــــــــــــ ، مذاهب التفسير الاسلامي، عبدالحليم النجار، بيروت، داراقرأ، 1405ق.
27. گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، تهران، كتابفروشي علميه اسلاميه، [1347ش.]
28. مجله رسالة الاسلام، مقالات من زلات المستشرقين در دوره قاهره.
29. آریان، حمید، زبان قرآن ساختار و ویژگیها، مجله معرفت، ش 35، مرداد و شهریور 1379.
30. معرفت، محمد هادي، شبهات و ردود، قم، مؤسسه التمهيد، 1423ق.
31. ميبدي، رشيدالدين، كشف الاسرار و عده الابرار، تهران، اميركبير، 1371ش.
وات، مونتگمري، برخورد آراي مسلمانان و مسيحيان، تفاهمات و سوء تفاهمات، ترجمه محمد حسين آريا، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1372ش.
]1[ براي اطلاع از چگونگي اين آثار، ر.ک: محمود شلتوت، الي القرآن الكريم؛ شحاته، اهداف و مقاصد سورههاي قرآن، ترجمه محمد باقر حجتي؛ عبدالكريم بيآزار شيرازي و محمد باقر حجتي، تفسير كاشف؛ سعيد حوي، الاساس فی التفسير؛ محمود حجازي، الوحدة الموضوعيه؛ به نقل از: فقهیزاده، پژوهشي در نظم قرآن، ص 148.