هرچند مستشرقان زيباييهاى ادبى قرآن را ستوده و به ترجمه قرآن به زبانهاى غربى اهتمام ويژهاى داشتهاند، ولى اين اهتمام خالى از برخى دشمنىها يا انگيزههاى عادى و لغزشها و خطاها نبوده است.
اينك ما برخى از كجفهمىهاى مستشرقان را در ترجمه قرآن كريم ذكر مىكنيم كه شامل چهار ترجمه معروف مىشود: ترجمه جرج سيل، ترجمه ن. ج. داود، ترجمه آرتور آربرى و ترجمه مارمادوك پيكتال.
ترجمه جرج سيل (George Sale) متوفاى سال 1736 ميلادى نخستين تلاش اروپاييان در ترجمه قرآن كريم به زبانهاى جديد بود.
همانگونه كه در مقدمه دنيسون راس E. Denison Ross آمده، او پسر تاجرى از لندن بود كه در سال 1720 به معبد داخلى Inner Temple پيوست و اين در همان سالى بود كه اسقف انطاكيه، سولومون نگرى Solomon Nigri، شخصى را به نام سليمان السعدى Soleiman Alsadi از دمشق به لندن فرستاده بود تا براى بالا بردن سطح آگاهى مسيحيان شرق، جمعيتى را تأسيس كند و او معبد Middle Temple را تأسيس كرد تا عهد جديد را براى مسيحيان سوريه به عربى ترجمه كند.
به گفته «راس» به نظر مىرسد «نگرى» نخستين معلم جرج سيل در زبان عربى بود و نيز «دادچى» Dadtchi كه دانشمندى يونانى از شهر حلب بود، او را در لهجههاى پراكنده شرقى يارى مىكرد، ولى به رغم اينكه جرج سيل در زبانشناسى قوى بود و دو زبان عبرى و لاتينى را به خوبى مىدانست، آگاهى او از زبان عربى مورد تأكيد قرار نگرفته است. با وجود اين، گفته شده كه جرج سيل در آگوست 1726 به عنوان يكى از مصححان نسخه عربى عهد جديد خدمات خود را ارائه كرد و به زودى كارگزار اول اين اثر شد؛ به اضافه اينكه وكيل قانونى آن جمعيت هم بود و برخى از مشاغل مهم را هم بر عهده داشت. ترجمه انگليسى قرآن او پس از ترجمه عهد جديد انجام گرفت.
جرج سيل در ترجمه قرآن به منقولات «ماراچى» Maratchi درباره قرآن و معارف اسلامى كه از عربى به لاتينى ترجمه كرده بود، تكيه كرد. گفته شده كه اين منقولات از نظر احاطه بر مطلب و استوارى در حد خوبى بوده است، ولى شكلى كه جرج سيل در انگليسى از آن به دست داده تقريرى گمراهكننده و به دور از بحثهاى اصلى بوده است. آنچه سيل از ماراچى گرفت و ارائه كرد، كمتر از آن چيزى است كه او به ماراچى بدهكار بود. اين بدانجهت بود
كه او غالباً از بيضاوى مىگرفت و منابع ديگر را در درجه دوم اهميت قرار مىداد. نظرات انتقادى او هم كه مفصل است، سود اندكى دارد و يا اصلا سودمند نيست و غالباً مورد پسند واقع نشده و از ارزش لازم برخوردار نيست.
مثالى كه براى اين مطلب مىزنيم، تعليقه جرج سيل بر ترجمه پريشان آيه 73 سوره حج است؛ همان آيهاى كه براى پرستندگان بتها مثل مىزند، به اين صورت كه بتها نمىتوانند يك چيز پست مانند مگس را بيافرينند. جرج سيل معنا را از مجاز و مثل به حقيقت تغيير مىدهد؛ گويا آيه قرآن دلالت مىكند بر اينكه بتها با هدف آفريدن مگس جمع مىشدندAlthough they were all assembled for that purpose. حاشيههايى كه بر اين آيه زده است، علت انحراف او را روشن مىكند؛ از جمله اينكه او از منابع يهودى سيراب شده است، به طورى كه در اين سخن او آمده است: «مفسران مىگويند: عربها عادت داشتند كه صورتهاى خدايان خود را با روغنهاى معطر و با عسلى كه مگسها آن را مىخوردند، چرب مىكردند و اين بدان جهت بود كه به رغم اينكه درها با عنايت خاصى بسته بود، مگسها از برخى منفذها وارد معبد مىشدند. ممكن است محمد (ص) اين مطلب را از يهود گرفته باشد كه ادعا مىكردند معبد قدس و قربانيهايى كه در آنجا براى معبود تقديم مىشود به گونهاى است كه مگس وارد آنجا نمىشود، ولى مقدارى از حشرات وارد معبد بتپرستها مىشدند و اين به سبب بخارهاى اين قربانيها بود.
شگفت آور اينكه جرج سيل زبان عربى را به خوبى نمىدانست و در عين حال در ترجمه عهد جديد به زبان عربى شركت داشت و حتى سرپرست اين كار بود و قرآن را هم به انگليسى ترجمه كرد. گذشته از اين، حاشيههاى مضحكى دارد كه پر از بيهودهگويى و غرابت است.
در گمراه كردن خواننده اروپايى زبان، مقدمه ناشر و آنچه او بر پشت جلد نوشته است نيز تأثير فراوان دارد، آنجا كه مىگويد: ترجمه جرج سيل در زبانهاى اروپايى بهترين اثرى است كه دين پيامبر جزيرهالعرب را به طور گسترده معرفى مىكند. او مىپندارد كه اين كتاب از متن اصلى عربى به انگليسى ترجمه شده است. معلوم مىشود كه وى حداقل مقدمه اين كتاب را كه به قلم راس نوشته شده نخوانده است. به نظر مىرسد كه ناشر فقط مىخواسته كالاى خود را تبليغ كند.
در عين حال، ما مترجم را در نداشتن آگاهى به معانى حروف مقطعه معذور مىدانيم، زيرا او به برخى تفاسير خرافى يا ظنى مراجعه كرده كه خود آنها دچار كجفهمى شدهاند و مترجم سخن آنها را در ترجمه «طه»، «ص» و «ق» نقل كرده است.
حقيقت اين است كه اين ترجمه هرچند سطحى است ولى از ركاكتى كه برخى از نويسندگان اسلامى آن را در ترجمه متون مقدس به زبانهاى شرقى ديدهاند، خالى است و من برخى از آنها را در رساله فوقليسانس خود بيان كردهام. اين ترجمه به طور كلى سورهها را به صورت پراكنده دربرگرفته و خالى از شيرينى بيان قرآن است ولى به آيات و سورهها ملتزم بوده هرچند كه در فواصل و شمارهها غفلتهايى شده است.
در فهرستى كه اين ترجمه دارد، ميان شماره سورهها در مصحف و شماره آنها در ترتيب تاريخى نزول سورهها مقايسه شده و مقدمهنويس آن (راس) متوجه اهميت ترتيب سورهها در مصحف نشده و عامل آن را تنها بلندى و كوتاهى سورهها معرفى كرده است. اين مطلبى است كه در ميان مستشرقانِ پس از وى نيز مطرح شده است. نويسنده مقدمه اين سخن را هم گفته كه ميان محققان اروپايى و عرب در ترتيب تاريخى نزول سورهها اتفاق نظر وجود ندارد.
مهمترين امتيازى كه نويسنده مقدمه و ناشر اين ترجمه بر آن تأكيد كردهاند اين است كه اين ترجمه نياز اروپاييان را در درك مبادى اصلى اسلام به طور كلى تأمين مىكند، به خصوص اينكه «راس» معتقد بوده كه ترجمههاى لاتينى براى اروپاييان قابل فهم نبوده است.
از كارهاى قابل ستايش نويسنده مقدمه اين است كه او خاطر نشان مىسازد كه برخى از اروپاييان به سبب تعصبى كه داشتهاند آگاهانه محاسن و زيباييهاى اسلام را مشوش كرده و يا در عيبهايى كه به آن نسبت داده شده بزرگنمايى كردهاند. نيز اين سخن او قابل ستايش است كه مىگويد: اسلام اين امتياز را دارد كه ساده و روشن است و به سرعت گسترش پيدا كرده و در گردآورى ملتها و صاحبان عقايد گوناگون زير پرچم توحيد موفق بوده است. وى مىگويد: اسلام از نظر فكرى حتى بر مخالفان غلبه مىكرده و آنها اسلام را مىپذيرفتهاند. همچنين او به همه كسانى كه درباره قرآن تحقيق مىكنند، يادآور مىشود كه متن اصلى قرآن هرگز ساخته فكر پيامبر اسلام نبوده بلكه سخن خداوند بر پيامبر بوده است و نيز يادآور مىشود مصحفى كه اكنون در اختيار ماست همان صورت اصلى قرآن است كه در اختيار پيشينيان بوده است، البته او درباره مسئله تدوين قرآن بحث نمىكند.
با اين حال، به نظر ما ترجمه جرج سيل در برخى از پاورقىها مطالبى دارد كه بسا خواننده را از دستيابى به فايده ترجمه و مقدمه آن بازمىدارد و آن را مشوش مىكند. به طور كلى اين ترجمه نمونهاى روشن از اهتمام اروپاييان در اواخر قرون وسطا به كتابهاى دينى مشرق زمين در جهت خدمت به مسيحيان كليساهاى شرقى است.
اين ترجمه براى نخستين بار در سال 1734 ميلادى و سپس در سالهاى 1764 و 1825 چاپ شد و اين چاپ كه مورد استناد ماست و بدون تاريخ است، از سوى انتشارات فردريك وارن و شريكانش در لندن و نيويورك منتشر شده است.
اين ترجمه نيز از درك روابط معنوى ميان سورهها بر حسب ترتيب كنونى آن ناتوان بوده است، هرچند مترجم در متن آيات چيزهايى را دريافته كه او را وادار كرده به شيرينى آيات قرآنى و تأثير مداوم آن اعتراف كند.
داود به ارائه متن مطابق با ترتيب خاص مورد نظر خود روى آورده و اين به جهت تلاش در ايجاد پيوندهاى منطقى بوده كه حتى براى افراد غير متخصص هم قابل درك باشد، در صورتى كه آشنايى با ترتيب تاريخى سورهها براى اين افراد غيرممكن است. داود در راستاى همين هدف برخى از آيات را در برخى سورهها از جاى خود برداشته و به آيات ديگر ملحق كرده است و از تلاش Grimme و Noldeke در سالهاى 1861 و 1937 و نيز Rodwell در سال 1937 و Bell ياد كرده و آن را به عنوان يك ترتيب مكانيكى كه مربوط به محمد (ص) نيست، توصيف نموده است.
ترجمه داود به سبب آن روح ادبى كه دارد و تا حدودى به صواب نزديك است، از ديگر ترجمهها متمايز است ولى در مقدمه آن مطالبى آمده است كه ميان خواننده و آنچه از ترجمه به دست مىآيد، حائل ايجاد مىكند.
در اين ترجمه، مترجم تلاش كرده كه خواننده از خواندن آن به عنوان يك متن فنى و ادبى كه متأثر از دو دين قديمى است لذت ببرد. او در پايان مقدمهاش آورده است كه از تمركز يافتن روى مسائل اختلافى پرهيز كرده و فقط به انجام كار همت گماشته و داورى را به خواننده واگذار كرده است.
وى مىگويد: رويكرد «حنيفيّت» در جزيرهالعرب پيش از اسلام، متأثر از يهوديت و مسيحيت بوده و محمد (ص) در چنين محيطى قرار گرفته و يقين پيدا كرده كه پيامبر است و به او وحى نازل مىشود و ادعاى معجزه نداشته است. اين سخن داود در حقيقت همان مطلبى است كه آلفرد گيوم آن را بارها اظهار كرده است.
داود ترجمه خود را كارى نزديك به تفسير معرفى مىكند و مىگويد كه او به طور مستقيم از تفاسير زمخشرى، بيضاوى و جلالين استفاده كرده است. روش او در ترجمه سورهها اين گونه است كه اول ترجمه سورههايى را كه به گمان او شاعرانهتر است آورده و در نهايت سورههاى طولانىتر را تحت سرفصلهايى كه هر كدام چندين سوره را در بر مىگيرد ذكر كرده است. او دليل اين كار را ارائه ترجمه خود به افراد غير متخصص بيان نموده كه عنوانهايى مانند «بقره» و «نساء» توجه آنان به فهم متن جلب نمىكند. با اين حال، در فهرستى كه تنظيم كرده، شماره سورههاى مصحف متداول را در كنار شمارههاى سورههايى كه خودش ترتيب داده قرار داده است. وى از درك معانى حروف مقطعه اظهار ناتوانى كرده است.
شگفتآور اينكه اساس نظريهاى كه داود ترتيب خود را بر آن استوار كرده، مشابه اساس مورد نظر در ترتيب اصلى است، به گونهاى كه سورههاى مكى، حتى سورههايى كه پس از فتح مكه نازل شده و اصطلاحاً به آنها مدنى گفته مىشود، همان حالت شعرگونه بودن را كه داود گفته است دارد و طبعاً آن را در سمت چپ مصحف، يعنى بخش پايانى آن قرار داده است؛ چنان كه سورههايى را كه شيوه بسط و تحقيق بر آنها غلبه دارد در سمت راست مصحف قرار داده و غير از عنوانهايى كه داود براى خواننده غربى در مورد سورهها درست كرده دليلى بر مخالفت او با ترتيب تاريخى وجود ندارد.
به هر حال، داود بر اساس ترتيب مورد نظر خود، اول از سوره فاتحه شروع مىكند، سپس سوره زلزله و بعد از آن سوره انشقاق و سورههاى ديگر را مىآورد، آنگاه آن را با سوره تحريم ختم مىكند و دو سوره بقره و نساء را كنار هم و فقط پيش از هفت سوره قرار مىدهد.
اين كه او هدف خود را آسانسازى ترتيب براى خواننده غير متخصص معرفى كرده در اين ترتيب حاصل نمىشود، زيرا فهم سورههاى كوتاه در ترتيب مصحف كنونى كه در سمت چپ قرار داد براى خواننده آسانتر از ترتيب اوست، مگر اينكه خواننده داراى ذوق رمانتيكى خاصى چون ذوق داود باشد كه در اين حالت مشكلى نيست كه خواننده از آنجا شروع كند كه داود پيشنهاد مىكند.
تأخير ما در كشف معانى حروف مقطعه سبب شده است كه مترجم از دستيابى به معانى درون سورهها باز ماند و به نظر نمىرسد كه او از ضبط اصطلاحات خاص مصحف استفاده كرده و يا حتى از آنها آگاهى داشته باشد. مثلاً در ترجمه «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدًى لِلْمُتَّقينَ» از دلالت موارد وقف كه بيانگر اين است كه شكى در قرآن نيست يا آنچه در قرآن است بدون شك مايه هدايت پرهيزگاران است غفلت كرده است. ناآگاهى او از دلالت «الم» كه در فصل سوم به آن اشاره كرده، او را اسير تصور خاص خود در روش تعاليم دينى ساخته و از تناسب اين دو آيه غافل نموده است، به گونهاى كه مفهوم آيه را تبديل به يك حالت امر و يا سفارش كرده است و لذا ترجمه او پس از رد شدن از «الم» با غفلت از معناى حقيقى چنين است:
نبايد كسى در اين كتاب شك كند
This book is not to be... It is a guide to the righteous why
اين كتاب رهنماى شخص نيكوكارى است كه...
به رغم خطاهايى كه در اين ترجمه وجود دارد، ترجمه از تعصبات منفى بر ضد پيامبر اسلام يا قرآن خالى است و شايد رعايت ادب از سوى مترجم از عراقى بودن او ناشى شده و يا گمان كرده كه قرآن صورت ادبى ويژه از يهوديت يا مسيحيت است و يا پيرو آنهاست.
مترجم سعى كرده است آيه يا آياتى را كه مطلب مستقلى را در يك فقره بيان مىكند شرح دهد؛ مثلاً آيه: «ص وَ الْقُرْآنِ ذِى الذِّكْرِ. بَلِ الَّذينَ كَفَرُوا فى عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ» را چنين ترجمه كرده است:
Sad. I swear by the renowned:
Koran that the unbelievers shall come to grief through their own arrogance and internal strife".
همچنين اين ترجمه نمونهاى از پيشرفت انديشه غربىها نسبت به ادب قرآنى است كه در آن اندكى محبت و خوشبينى محتاطانه ديده مىشود و اين در كنار بسيارى از لغزشها در فهم درست آيات قرآنى است. آنچه در شاهد بالا گفته شد يكى از آنهاست.
اين ترجمه براى اولين بار در سال 1956 ميلادى، سپس در سال 1961 و 1964 توسط انتشارات پنگوئن به طور گستردهاى منتشر گرديد.
داود آنچه را كه درباره تدوين قرآن در زمان پيامبر بر برگها، استخوانها و پوستها، نقل كردهاند بيان كرده ولى كاملشدن آن را در زمان عمر مىداند و اصلا از مصحف عثمان ياد نمىكند. پس از وى آربرى آمد و گفت: معلوم نيست كه همه قرآن در زمان پيامبر تدوين شده باشد و در اين باره امى بودن پيامبر را مستند قرار مىدهد و از مصحف ابوبكر ذكرى به ميان نمىآورد و فقط مىگويد: طبق روايات، چند سال پس از مرگ پيامبر، قطعههايى كه در برگها، پوستها و يا در سينههاى مردم بود جمع آورى شد... او از مصحف عثمان هم به عنوان نسخه قابل اعتماد ياد مىكند كه گروهى از كاتبان با سرپرستى زيد بن ثابت فرزندخوانده رسول خدا آن را فراهم آوردند و مىگويد: مسئوليت ترتيب متن كنونى بر عهده اين مردان است.
آربرى قاطعانه مىگويد كه قرآن يك متن ادبى خالص است، و همين امر باعث شده كه او معانى قرآنى را به صورت شاعرانه و احساسى بيان كند و لذا از فواصل و شمارههاى آيات غافل شده و از پيش خود جملات را در قالبهاى خاصى قرار مىدهد كه گاهى كوتاه و گاهى بلند است. به كارگيرى اين روش، جملات او را با موسيقى درونى و زيباييهايى همراه كرده است؛ همان چيزى كه خود قرآن در سطح بالايى از آن برخوردار است.
آربرى ترتيب اصلى آيات و سورهها را رعايت نكرده است. البته در اين ترجمه افتادگى يا تغيير عمدى صورت نگرفته است، جز در مواردى كه مترجم بر اساس روشى كه دارد تغييراتى را پديد آورده است. به نظر ما مترجم با توصيف كار خود به عنوان «قرآنِ تفسير شده» كارى دقيق كرده است ولى او در مقدمه ترجمهاش ميان خواننده اروپايى و محتواى اين ترجمه ممتاز پردهاى قرار داده است كه اى كاش اين كار را نمىكرد.
مترجم با تمام وجود با متن همراهى كرده و به گونهاى آن را توصيف مىكند كه گويا يك غزل خالص است. با اين حال اعتراف مىكند كه كار او با وجود تلاش زيادى كه در جهت زيبايى و هنرنمايى ترجمه انجام داده هرگز به زيبايى و غناى متن اصلى قرآن نمىرسد.
درباره تحليل آربرى از زيبايى قرآن، جملاتى را از او در زير نقل مىكنيم و اين به خاطر اهميت موضوع است، چون او داراى نظريههايى در اين باب است.
وى مىگويد: كوشيدهام آنچه را پيشينيان انجام دادهاند كامل كنم و يك اثر مقبول ارائه دهم؛ هرچند تأثيرى مانند كمترين تأثير متن عربى قرآن نخواهد داشت. البته در بررسى ساختارهاى داخلى و آهنگ و تنوع متن عربى رنج فراوان بردم؛ همان ساختارهايى كه با صرف نظر از اصل رسالت، به قرآن در ميان بزرگترين شاهكارهاى ادبى بشر، مرتبهاى غيرقابل رقابت مىدهد. مختصرى از اين مطلب در كتاب The Holy Koran كه در سال 1953 توسط Allen & Unwin چاپ شده، آمده است. اين امتياز منحصر به فرد يا اين سمفونى غير قابل تقليد به همان صورت است كه پيكتال در وصف كتاب مقدس گفته است كه اينها آهنگهايى است كه انسان را تا حد گريستن و مبهوت شدن تكان مىدهد. غالباً اين آهنگها مورد غفلت مترجمان قبلى قرار گرفته است و لذا تعجب آور نيست كه ترجمه آنها در مقايسه با متن فخيم و فاخر قرآن قابل توجه نبوده است... .
مارمادوك پيكتال در سال 1934 قرآن را تحت اين عنوان ترجمه كرد: The Glorious Quran-Text And Traslation و مقدمهاى بر آن نوشت كه در آن از تلاش خود در جهت امانت و دقت در كار خبر داده و به طور مشخص كسانى را كه به او كمك كردهاند نام برده است؛ از جمله آنها افرادى هستند كه عربى زبان مادرى آنها بوده و به زبان انگليسى هم آگاهى كامل داشتهاند؛ مانند محمد احمد الغمراوىبك، از دانشكده طب قاهره، و شيخ مصطفى المراغى شيخ سابق الازهر (حسب تعبير او) و فؤاد بك سالم الحجازى. و نيز از افرادى مانند لورد لويد و دكتر كرينكو تشكر كرده و نيز مختصرى از سيره پيامبر را ذكر كرده است.
روش او در ترجمه اين گونه بوده است كه نخست اطلاعات مختصرى درباره سوره به دست مىدهد و عنوان سوره و محتوا و زمينه تاريخى آن را ذكر مىكند و سپس متن اصلى را در مقابل ترجمه هر آيهاى قرار مىدهد. اين ترجمه در قطعهاى مختلفى چاپ شده و نسخهاى كه ما از آن ياد مىكنيم توسط اين انتشارات منتشر شده است:
- Bureau- Lagos- Nigeria, Taj Fomp. Ltd Islamic Publications. Karachi, Lahore, Rawalpindi.
متأسفانه اين چاپ فهرست ندارد و در دو صفحه نخست آن، كه سوره فاتحه و آيات اول سوره بقره قرار دارد اشتباهى رخ نموده است و اين در حالى است كه ترجمه مزبور با تيراژ بالايى براى كشور نيجريه چاپ شده است.
در سال 1977 برخى از مجلات رسمى مصر شروع به چاپ مسلسل ترجمه پيكتال كردند ولى دو يا سه شماره آن بيشتر ادامه نيافت، و اين به جهت انتقادهاى فراوانى بود كه در مطبوعات مصر از اين ترجمه به عمل آمد و منتقدان نمونههاى بسيارى از اشتباهات آن را متذكر شدند و جدولهايى از خطاهاى آن را ذكر كردند. البته به نظر ما بسيارى از اين لغزشها از يك مترجم خارجى خلاف انتظار نيست؛ هرچند حسن نيت هم داشته باشد. ترجمه پيكتال نمونهاى از يك طرح مشترك اسلامى است كه فاقد اتقان و استوارى است و بهتر از اين كار ترجمههايى است كه توسط هندىها و پاكستانىها صورت گرفته، بجز ترجمههايى كه توسط قاديانىها انجام يافته به خصوص پاورقىهايى كه دارد.
البته اين گونه ترجمهها كه همراه با متن عربى قرآن و توضيحاتى در پاورقىهاست اعتماد مسلمانان غيرعرب را بيشتر جلب مىكند و خود عربها هم به عنوان تفسير از آن استفاده مىكنند. ترجمههاى انگليسى خوب براى عربها اين سود را هم دارد كه يك نوع كار ادبى مقايسهاى است...
1. The Koran by George Sale, London, Frederck Ware cd ltd., p. x. x.
. در مقدمه آمده است كه ماراچى نزد پاپ انونست ششم مسئول اعتراف گرفتن بود و او كار خودش را به امپراطور مقدس روم لئوپولد اول در سال 1698 ميلادى هديه كرد. او خودش را جز اندكى در بحث از اصول عربى به زحمت نينداخته بود. با اينكه در جدول منابع او نام منابع عربى زياد بود ولى او بيشتر آنها را از منابع تركى و فارسى گرفته بود.
2. Sale/The Koran p. ix.
. همان، ص xiii.
. نقدهايى بر روش ترجمه عهد جديد، و نيز نقد تحليلى ما بر آن در پرتو متنهايى از عبرى و سريانى در رساله فوق ليسانس، ص 157-162.
1. The Koran... p. VI.