این نشست علمی با همکاری انجمن قرآن پژوهی حوزه و مرکز تخصصی قم برگزار شد. در این جلسه برخیقتفسیر و علوم قرآن در مدرسه امام امیرالمومنین اساتید و طلاب مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآن و مرکز جهانی علوم اسلامی و دانشجویان دانشگاههای مختلف و اعضای انجمن علمی قرآن پژوهی حضور داشتند در این نشست علمی رهنمودهای حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی مطرح و میزگردی با حضور اساتید حوزه و دانشگاه برگزار شد. از جمله:
1. حجت الاسلام و المسلمين دکتر محمد حسن زماني (عضو هيأت علمي مركز جهاني علوم اسلامي)؛
2. حجت الاسلام و المسلمين دکتر محمد جواد اسكندرلو (عضو هيأت علمي مركز جهاني علوم اسلامي)؛
3. حجت الاسلام و المسلمين دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی (عضو هیأت علمی مرکز جهانی و عضو هیئت مدیره انجمن قرآنپژوهی)؛
4. استاد تقي صادقي (عضو هيأت علمي پژوهشكده سپاه)؛
اساتید در این نشست بر ضرورت پژوهش در مورد مستشرقان و تاریخچه و اهداف و روشهای آنها مطالبی مطرح کردند.
قرآن، مستشرقان، نشست علمی.
در این جلسه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی فرمودند:
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلي الله علي سيدنا محمد و علي آله الطيبين الطاهرين لاسيما بقية الله المنتظر ـ ارواحنا فداه ـ و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.
از ديدار شما عزيزان قرآنپژوه كه براي مسئلة مهمي تشكيل جلسه دادهايد، بسيار خوشبختم، و احساس من در چنين جلسهاي واقعاً احساس استفاده از فضاي بهترين محيطها است. اساساً «مجلس العلم روضة من رياض الجنه»، به ویژه اگر علم قرآني باشد كه احسن الحديث و احسن الكلام است. از بياناتي هم كه برادر عزيزمان حجة الاسلام و المسلمين جناب آقاي دكتر رضايي مطرح كردند خيلي خوشبخت شدم، جلسه بسيار پربار و پيشنهادها، پيشنهادهاي بسيار خوب و عالي بود. اگر اين پيشنهادها عملي شود، به يقين كار براي اسلام و مسلمين و عالم تشيع شده است. مطرح كردن اين پيشنهادها، نشانة آگاهي شما برادران عزيز از وضع زمان، مكان، نيازها و كاستيهاي مختلف است و نشان ميدهد ـ بحمدالله ـ حوزة علمية ما استعدادهاي بسيار خوب و عالي دارد، در هر قسمتي كه وارد شوند، به خصوص دربارة قرآن مجيد، خلاقيت خودشان را نشان ميدهند و آثار گرانباری را عرضه ميكنند.
ضمن تقدير و تشكر از برنامههاي شما، لازم ميدانم يكي دو نكته هم در كنار بحثهاي شما، مطرح كنم.
مسئلة مستشرقان از مسائل بسيار مهمي است كه همیشه در محيطهاي علمي در كنار و حاشيه بوده است و كمتر به صورت يك مسئلة متني، مثل برنامههاي شما، مطرح شده، در حاليكه هميشه مهم بوده، به ویژه در زمان ما كه دنيا همه به هم پيوسته و ارتباط تنگاتنگي با هم دارند؛ در زمان ما اهميت بيشتري دارد.
من مستشرقان را در یک مطالعة ذهنی به پنج گروه تقسيم ميكنم:
اول: مأموران معذور، عدهاي هستند به عنوان مستشرق وارد شرقشناسي و اسلامشناسي و قرآنشناسي ميشوند براي اينكه جاده را براي استعمار و حتي براي ريشهكني اسلام هموار كنند. اينها يك گروه هستند و نمونههايي هم داريم؛ مانند كسي كه مذهب باب و بهاء را راه انداخت. از تاريخچة آن استفاده ميشود كه يك مستشرق بود ـ عمدتاً ـ و شايد شيخيگري هم در محيط كشور ما به وسيلة مستشرقان به وجود آمده و همچنين مذاهب ساختگي ديگر.
بنابراين، گروه اول حالشان معلوم است و خطرشان هم بسيار جدي است. براي اينها بايد يك برنامه داشته باشيم.
دوم: مستشرقاني كه مأمور استثمار نيستند، اما افرادی متعصب و لجوج هستند. با پيشداوريهاي ذهني وارد مسئله ميشوند و سعي دارند همه جا، به گمان خودشان، كاستيها را ببينند و حتي محاسن را معايب ببينند. خاصيت تعصب و لجاجت همين است.
يكي از حجابهاي معرفت و شناخت، تعصب و لجاجت است كه مسائل را در نظر انسان وارونه نشان ميدهد.
سوم: مستشرقاني هستند كه نه مأمورند و نه متعصب لجوج، اما ناآگاه هستند و ماية علمي ندارند. اينها نمونههاي فراوانی دارند و به خاطر جهلی که دارند، بسیار تخريب ميكنند. يكي از مستشرقان نوشته بود پيغمبر اسلام با خديجه در سن پنج سالگي خديجه ازدواج كرد و در سن نه سالگي با او عروسي كرد. كجا را به كجا اشتباه ميكند و اصلش هم درست نيست.
يا پس از عثمان، حضرت علي (ع) به خلافت رسيد و پايتخت اسلام را از مدينه به شام منتقل كرد. يك همچون افراد ناآگاهي وارد ميشوند و بر اثر جهل و ناآگاهي، كارشان خرابكاري است.
چهارم: مستشرقاني كه مأمور نيستند، متعصب لجوج هم نيستند، ناآگاه هم نيستند، امّا يك سويهاند؛ يعني منابعشان همه منابع اهل سنت است. اصلاً از منابع شيعه خبري ندارند، خوب اينها ممكن است به نفع اهل سنت كار كنند، ولي باز به زيان ما تمام ميشود.
پنجم: مستشرقاني كه نه مأمورند، نه متعصب لجوج، نه ناآگاه، نه يك سويه، بلكه انسانهایی تابع واقعيتها هستند، همه منابع را ميبينند. این افراد در ميان مستشرقان بسیار کماند. خوبهاي آنها قسم چهارم هستند. علتش را در آنها جستجو نكنيد، در ما جستجو كنيد. ما منابع خودمان را در اختيار آنها نگذاشتيم، اطلاعرساني نكرديم، رقباي ما وارد ميدان شدند و افكار اينها را به سوي خودشان جلب كردند. اگر افراد آنها را به سوي خودشان جلب كنند و آنها دربارة اسلام يك قضاوت صحيح كنند، ما خوشحاليم، اما متأسفانه هميشه چنين نيست. خوب اينها گروههاي مختلفي هستند. بايد همه را شناخت و در برابر هر گروه با روشي وارد شد و برنامهها را نشان داد.
خوشبخانه امروز وسايل اطلاعرساني نسبت به گذشته خيلي بيشتر شده است. اگر ما سايتهاي قوي داشته باشيم و اطلاعرساني منطقي خوب، صحيح، دقيق، به نام شيعه انجام دهیم، بسیار مؤثر است.
من بر آن پيشنهادهايي كه برادر عزيزمان گفتند، اضافه ميكنم: استفاده كردن از سايت قوي قرآني كه بتواند واقعاً بهترين و آخرين اطلاعات را در سطح گستردهاي به همه جا برساند.
پيشنهاد ديگرم اين است كه اگر بتوانيم مجموعههاي فشرده از اطلاعات صحيح و دست اول در اختيار مستشرقان قرار دهيم، آنها را بشناسيم و اين اطلاعات را براي آنها بفرستيم. خيلي عوض ميشوند. اين آقاي (تي جان) كه اين قدر اثر گذاشت و گروههايي را دنبال خود كشاند، منابع خوبي از شيعه در اختيارش گذاشته شد و اين منابع تكانش داد. ما بايد كار كنيم، گام برداريم. ميتوانيم با كار كردن به جايي برسيم، الآن اشاره كردند که مستشرقان کم کم باور ميكنند شيعه به تحريف قائل نيست، چرا؟ ما همه جا فرياد زديم كه ما قائل به تحريف نيستيم، ما از شما شديدتريم، شما ميخواهيد ما را خراب كنيد، به ما نسبت تحريف ميدهيد، توجه نداريد كه با اين كار قرآن را خراب ميكنيد، اسلام را خراب ميكنيد. دشمني شما با ما سبب ميشود كه اسلام خراب شود. همه جا پخش ميكنند گروهي از مسلمانان قائل به تحريفاند؛ بنابراين، قرآن تحريف نايافته نيست. حركت احمقانهاي كه بعضي متعصبان دارند، خيال ميكنند كه ما را تضعيف ميكنند، همه چيز را خراب ميكنند. وقتي اطلاعرساني كرديم، ميگويند شيعه قائل به تحريف نيست؛ از این رو، مسئلة اطلاعرساني از وظايف مهم ما است و ما باید این کار را با ادبيات روز به صورت فشرده و عصاره و آميخته با مدرك انجام دهیم، در ضمن بايد مراكز آنها را هم شناسايي كرد، چون اينها دانشگاههايي به نام دانشگاههاي اسلامي ـ ديني دارند، ميخواهند اسلام را بشناسند، حالا چه قصد و غرضي دارند، كاري نداريم، ولي مراكز اسلامشناسي دارند. يك داستاني که کمتر جایی آن را نقل کردهام و براي من ماية تعجب بود، برای شما میگویم: من براي تحصيل يك سال و نيم به نجف اشرف مشرف شده بودم، تابستان هوا گرم شده بود، به سامرا که هواي بهتري داشت، آمده بودیم. يك وقت ديدم كه يك جواني خيلي خوش ظاهر و خوش قيافه به مدرسة ميرزاي شيرازي كه تنها مدرسة علمية شيعه در آنجا بود آمده است و ما ماه رمضان هم در آنجا بوديم. دیدم جوان سرگردان است، گفت: من امشب آمدهام عسكريين را زیارت کنم و به تهران بروم، گفتيم: شب مهمان ما باش، آمد و مهمان ما شد، گفتيم چه كار ميكني؟ گفت: من در پاريس درس ميخوانم. موضوع درسي او هم ظاهراً كاري با مسائل اسلامي نداشت، ولي گفت من گاهي با اساتيدي كه خارجي هستند و دربارة اسلام بحث ميكنند، تماس دارم. من يك دانشكدة اسلامشناسي در پاريس ديدم که بهترين مفسران قرآني را دارد. گفتم: چه طور بهترين مفسران قرآني را در دانشكدة اسلامشناسي پاريس ديدي؟ گفت: حروف مقطعه قرآن ـ جوان اهل مطالعهاي بود ـ براي من تفسيرش روشن نشده، جوابي كه استاد آن دانشكده داد براي من قانعكننده بود. گفتيم: پاسخ چه بود؟ گفت: پاسخ اين بود كه اين تفسيرهايي كه علماي اسلام براي حروف مقطعه كردهاند، ما نميپذيريم. ما معتقديم اينها ـ من نميخواهم بگويم اين درست است يا نه، ميخواهم عرض كنم آنها دارند چه كار ميكنند و ما بايد آگاه باشيم ـ يك كلماتي بوده كه امروزه ما ميبينيم كه معنا ندارد، ولي در آن زمان معنا داشته است، «يس» يك معنا داشته، «حم» يك معنا داشته است، گفتيم: دليلش چه بوده؟ گفت دليل آن اين است كه اگر حروف مقطعه بيمعنا بود، حتماً عرب جاهلي و مشركان اين را به پیامبر ایراد ميگرفتند (الم ـ حم ـ عسق). ما در هيچ تاريخي نديديم مشركان اين ايراد را به پیامبر گرفته باشند، و اين نشان ميدهد كه براي آنها يك معنا و مفهومي داشته است و ما داريم در منابع قديمي ادبيات عرب جستجو ميكنيم كه معاني اين كلمات متروك را پيدا كنيم. من كار ندارم كه اين نظريه درست است يا نه، بسيار هم بعيد است، ولي ميخواهم بگويم آنها هم يك مراكزي دارند كه مشغولاند و بررسي ميكنند. ما بايد با آن مراكز تماس داشته باشيم تا بتوانيم باخبر شویم. دست کم اطلاعرساني كنيم. آخرين اطلاعات را دربارة حروف مقطعه، دربارة ديگر مسائل قرآني، پيدا كنند. آخرين سخني كه خدمت شما عرض كنم اين است كه برادران عزيز، خدا توفيق بزرگي به شما داده است و اين پژوهشهاي قرآني و كار قرآني تاج افتخاری است و بدانيد قرآن تمام شدني نيست.
خوب ما مطابق وظيفهاي كه داريم هر روز يك مقدار بايد قرآن بخوانيم و من يا پیش از نماز صبح يا پس از نماز صبح، و همه روزه تقريباً يك چيز تازهاي از آن آياتي كه ميخوانم، ميفهمم كه تا به حال متوجه نشده بودم و اين براي من خيلي جالب است، سعي كنيد هميشه يك چيز تازهاي از قرآن متوجه شويد.
حالا يك دوره تفسير نمونه نوشتهام، خيلي خوب ولي باز هم «لا تحصي عجائبه و لا غرائبه». با اين هوش و استعداد خدادادي كه داريد، شما هم بیندیشید و انديشيدههايتان را مورد دقت قرار دهيد. گاهي ميشود يك جملهاي در اين قرآن هست كه يك مشكل مهم فقهي را حل ميكند. ما در اين چند روز در درس فقه به همين مسئله نياز پيدا كرديم. بحثي در باب مهر است كه اگر در موقع عقد، مهر را تعيين نكنند آیا بعداً زوج و زوجه ميتوانند بنشينند و توافق بر چيزي كنند؟ آيا اين توافق بعدي كار ذكر حين العقد را ميكند يا نه؟ فقها ميگويند: كار حين العقد را ميكند، منتها دنبال دليلش بودهاند، ما از گوشه يك مطلبي پيدا كرديم كه در هيچ كتابي نديديم، نه تفاسير نه غير تفاسير. قرآن مجيد در آيه 236 سوره بقره میفرماید:
«لاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً» اين آيه ميفرمايد: «ما لم تمسوهن» يعني مادامی كه دخول انجام نشده است، ما «مادام» استمرار را ميرساند، يعني پس از عقد مادامي كه دخول حاصل نشده تعيين مهر هم نشده و شما وظيفهاي در مقابل زوجه نداري. «اوتفرضوا» به «ما لم تمسوا» عطف است، يعني (ما لم) بر سر «تفرضوا» هم ميآيد، يعني «ما لم تفرضوا». اين امر مستمري است، يعني بعد، خيليها اين را به حين العقد زدهاند، در حالي كه «ما لم تمسوا» ماي آن مادام است.«اوتفرضوا» عطف بر آن است، يعني «ما لم يفرضوا»، يعني امر مستمري است، به این معنا که پس از عقد هم ميتوانيد بنشينيد و توافق كنيد و «تفرضوا لمن فريضه» شويد.
نگاه ميكنيد يك باریک بيني در يك آیه، يك مسئلة مهم فقهي را براي ما حل ميكند «لا تحصي عجائبه و غرائبه».
من از همة آنها كه زحمت كشيدند و از برادر محترم و عزيزمان و برادراني كه برنامههای پژوهش و بخش تفسیری قرآن را سرپرستي ميكنند، تشکر و قدردانی میکنم. خداوند به همه شما توفيق بدهد و مشمول عنايات خاص امام زمان ـ ارواحنا له الفداء ـ باشيد.»
سپس دكتر رضايي گفتند:
افتخار ماست كه بزرگان ما اينگونه نوانديش هستند و از حركتهاي خوب قرآني حمايت ميكنند. ما از وجود مبارك ايشان و همچنين حضور دانشپژوهان محترم رشتة تخصصي تفسير و مركز جهاني علوم اسلامي، دانشكدة علوم قرآني و ديگر دانشگاهها و مراكز علمي كه در اين جمع حضور دارند، تشكر کرده و بدون مقدمه وارد بحث ميشويم:
مستحضر هستيد واژه «استشراق» از لغت «شرق» گرفته شده و گفتهاند: نخستین بار كه اين واژه وارد فرهنگ انگليسي شد، در سال 1779 بود و در سال 1838 در فرهنگ آپاداني فرانسه به ثبت رسيد.
امروزه بسياري از مستشرقان از اين واژه پرهيز دارند و آن را به كار نميبرند و ترجيح ميدهند واژههاي ديگر به كار ببرند، ولي در تعريف اين واژه گفته شده: «العالم باللغات و الآداب و العلوم الشرقيه»؛ البته بحث استشراق اعم از مباحث قرآن و غير قرآني است، منتها اين نشست ما بيشتر در حوزه و قلمرو مطالب قرآني است و اطلاعرساني در اين زمينه در جنبههاي مثبت و منفي و آگاهي بخشي به مستشرقان در زمينههايي كه بعضاً لغزشهايي داشتند و احياناً به حقايق دست پيدا نكردند، فقط برای اهميت بحث اين جمله را خدمتتان عرض میکنم و از محضر اساتيد استفاده خواهیم کرد. بين سال 2000 تا 2004 اين چهار سالي كه ما هستيم چيزي در حدود 354 مقالة قرآني در مجلات تخصصي به زبانهاي مختلف اروپايي و امريكايي منتشر شده و دايرةالمعارف «لايدن» در حال نگارش است كه سه جلد آن چاپ شده كه انشاءالله در اثنای بحث توضيحاتي را در اين باره خدمتتان عرض خواهم كرد.
همينطور كه مسئول محترم رشتة تخصصي تفسير كه ما، هم از حضورشان و هم از مهمان نوازي ايشان و زحماتشان تشکر میکنیم، فرمودند اين بحث، بحث بسيار مهمي است و جا دارد كه شاخهها و درسهايي در اين زمینه در حوزه شكل بگيرد كه انشاءالله در پيشنهادهای آخر جلسه عرض خواهم كرد. طلاب محترم و اساتيد و دانشجويان عزيزي كه در جلسه حضور دارند، اگر سؤالی داشته باشند میتوانند از اساتيد حاضر در نشست بپرسند و اساتيد هم پاسخگو خواهند بود.
استاد صادقي: چون وقت جلسه خيلي کم است و فرصت دوستان هم گرانبها، من پيرو فرمايش جناب آقاي دكتر رضايي فقط توضيحي را دربارة تعريف استشراق و نقدي كه بر آن وارد شده ـ چون محل نزاع بسيار گستردهاي است ـ و مستحضريد كه كسي مثل آقاي ادوارد سعيد فلسطيني اصل و مقيم امريكا كه كتاب بسيار ارزشمند خاورشناسي و اوريتاليسم را نوشت و به زبانهاي مختلفي هم ترجمه شد، ايشان بحث گستردهاي را مطرح كردند، لازم است با تبيين خود استشراق و تعريف آن وارد تاريخچه آن شويم و از محضر استاد زماني هم استفاده خواهيم كرد؛ از اين جهت خاورشناسي را همين طوري كه فرمودند، گفته شده كه مجموعة مطالعاتي است كه غربيها درباره شرق انجام ميدهند؛ تعريف به ظاهر سادهاي است، اما سه ابهام عمده وجود دارد كه چالشهاي بسيار گستردهاي را در ميان موافقان و مخالفان پديد آورده است. يكي از آنها ابهام در قلمرو تاريخي اين اصطلاح است. اساساً خاورشناسي چه زمانی به وجود آمده است، اگر به منابع مراجعه کنید، خواهيد ديد كه از قرن اول هجري تا قرن گذشته، يعني دوازده قرن اختلاف را در مبدأ زماني آن مشاهد خواهيد كرد. در قلمرو جغرافيايي هم ابهام بسيار جدي وجود دارد. مفهوم غرب و شرق در اينجا چيست كه جناب آقاي فاكر اشاره كردند. غرب طبيعتاً اروپا و آمريكاست؛ آن گونه كه ما ميشناسيم اروپاي سه گانه آمريكا با همه تقسيمبنديهايش؛ اما شرق اگر بپرسيم خواهند گفت مقصود ما همان شرق جغرافيايي است. شرق جغرافيايي به آسیا تعريف شده است؛ آسيا با اقسام سه گانهاش، يعني خاور دور، نزديك و ميانه؛ اما در يك مطالعه توصيفي مشاهده خواهيد كرد كه تنها آسيا مورد مطالعه نيست، بلكه افريقا هم در كنار آسيا و پا به پاي آسيا مطالعه ميشود. در انگلستان مدرسة بسيار مهمي وجود دارد که به آن مدرسه مطالعات شرقي و افريقايي میگویند؛ بولتني هم دارد و بسيار هم معروف است. وقتي از خاورشناسان پرسيدند كه چرا شما اين دو را با هم مطالعه ميكنيد و چرا اسم هر دو را شرق گذاشتيد؟ در پاسخ گفتند: به دليل تناسبي كه ميان اين دو ديديم، هر دو را در يك مجموعه مطالعه كرديم. ادوارد سعيد، خيلي زود اشكال را متوجه شد و براساس کتابش آن را بسط داد. ايشان پرسيد: چه تناسبي ميان افريقا و آسيا وجود داشت كه شما هر دو را شرق ناميديد و عنوان «اوريتالسيم» را بر هر دو تطبيق داديد؟ گفتند: وجود يك تناسب فرهنگي. آقاي ادوارد سعيد نتيجه ميگيرد كه اساساً ميان افريقا و آسيا به لحاظ فرهنگي هیچ تناسبی وجود ندارد كه بتواند آن را موضوع يك مطالعه قرار دهد، حتي در خود آسيا چنين تناسب فرهنگي وجود ندارد. شما اگر مؤلفههاي فرهنگيای كه ميتواند پيوند ايجاد كند، مانند: زبان، دين، تاريخ و موارد ديگر را در خود آسيا مطالعه بفرمایيد، خواهيد ديد كه اصلاً امكان ندارد. زبانهايي در شرق وجود دارد كه با زبانهاي شرق آسيا و جنوب شرق آسيا و آسياي مركزي و غربي هيچ نسبتي ندارند و از خانواده زباني ديگر هستند. شما چطور میتوانید به لحاظ ديني، خرافه پرستي شنتوئيسم، سنديت زردتشتي، تقديس مسيحيت و توحيد اسلامي را با یکديگر جمع كنيد؟! تازه اينها آغاز يك نزاع و اختلافاند.
آقاي ادوارد سعيد ميگويد: شرقي كه در اوريتاليسم بحث ميشود، شرق جغرافيايي نيست. شرقي كه در اينجا وجود دارد، يك شرق خاص است، شرق ذهني، تصوري و توهمي است كه غربيها دربارة يك منطقة خاصي دارند. غربيها براي نخستین بار وقتي با شرق آشنا شدند، از طريق خاطرات و سفرنامههايي بود كه سياحان جهانگرد نوشتند و به غربيها معرفي كردند. هزار و يك شب و داستانهایی ديگر كه برايشان مطرح شد، يك شرق توهمي است. آقاي ادوارد سعيد جملاتي را از گذشتگان غرب نقل ميكند كه نشان ميدهد شرقي كه در ذهن غربيها نقش بسته، شرقی نیست كه من و شماي شرقي و آسيايي ميشناسيم. من جملاتي از آن را خدمتتان ميخوانم تا بدانید كه نوع شرق در نگاه يك انسان غربي، به ویژه كساني كه درباره خاورشناسي مينويسند، غير از چيزي است كه من و شما در ذهنمان است. ببينيد شرقي كه غربيها ميشناختند، البته شايد به همين دليل باشد كه امروز ديگر اوريتاليسم نميگويند اسلاميك استاتيز (مطالعات اسلامي، مطالعات ايراني و...) عنوان مطالعات را به كار ميبرند و كمتر عنوان خاورشناسي را به كار ميبرند، اما ما تأملي داريم و همچنان عنوان خاورشناسي را به كار ميبريم، چون يك بار معنايي خاص دارد. من جملاتي را از غربيهايي كه ذهنيتشان را از شرق بيان ميكردند، ميخوانم:
«انسان شرقي نميتواند نمايندة خويش باشد، بايد كسي نمايندة آنها شود. دقت عمل در ذهن انسان شرقي امري منزجر كننده و شنيع است، انسان شرقي بر خلاف انسان غربي فردي بيمنطق است. دروغگويي و عدم صحت عمل، نشانه يك ذهن شرقي است.
ذهن يك انسان شرقي مثل خيابانهاي بديع سرزمينش، فاقد تقارن و تناسب است. سرزمين بدوی، سرزمين افراطگريهاست. در اينجا همه چيز جوانه ميزند و هر فرد ساده لوحي خود ميتواند يك پيامبر باشد.»
تصوري كه انسان غربي داشت و مصداقش را در عالم خارج پيدا كرد، همين افريقا و آسيا بود؛ بنابراين، شرقي كه در خاورشناسي و شرقشناسی بحث ميشود، شرقی نیست كه من و شما ميشناسيم، بلکه يك مفهوم غربي است؛ البته تركيبي از همان مفهوم تخيلي و توهمي خودشان است، به علاوه يك شرق جغرافيايي كه اغلب هم آسياست. و نقد سوم هم ابهام در ماهيتش است که اساساَ «خاورشناسي» چيست؟ علم است؟ يك رشته علمي یا يك مكتب است؟ چه چيزي است؟ این مسئله بايد روشن شود؛ برای مثال، اگر شما فقه ميخوانيد، در تعریف آن ميگوييد: «هو العلم في الاحكام الشرعية الفرعيه» درايه ميخوانيد، به آن ميگوييد: «هوالعلم...».
خاورشناسي را به گونهاي شروع كردند كه معلوم نيست، چيست؟ گفتهاند مطالعاتي دربارة شرق است، اين مطالعات چگونه مطالعاتي است در اینجا دو اختلاف عمده وجود دارد؛ خاورشناسان اصرار دارند كه بگويند يك رشته علمي است، اما منتقدانشان معتقدند كه يك مكتب است، در حالي كه مهمترين دليلشان خود اسم و عنوان میباشد، ميگويند: استشراق نمايندة يك مكتب است، يك گرايش خاص است. تفاوت «رشته» و «مكتب» را هم شما مستحضريد كه يك رشته علمي، موضوع محور است، اما مكتب نتيجه محور.
جامعهشناسي يك علم است، علم مطالعه جامعه، قوانين حاكم بر آن و مجموعه مباحثي كه دربارة جامعه است، اما نتيجهاش آزاد است و شما ميتوانيد به اصالت فرد و يا اصالت جامعه معتقد شويد؛ اما در مكتب نتيجه محوريد. كسي را «سوسياليست» مينامند كه نتايج مطالعاتش حتماً به اصالت جمع بینجامد، وگرنه سوسياليسم نخواهد بود. ميگويند اين «ايسم» كه در آخر اوريتاليسم آمده، نشان ميدهد كه يك مكتب است، اگر رشتة علمي بود بايد پسوند «لوجي» را به کار برند. اين يكي از دلايلشان است و ديگر ميگويند كه غالباً شما به نتايج واحدي رسيديد. نتايجی كه شرقيها قبول نميکنند؛ البته مخالفينشان رد ميكنند و من فكر ميكنم كه هنوز هم به نتيجه قطعي و نهايي اين جدال نرسيده، اما هر چه باشد، خاورشناسي تحقّق خارجي رسمياش در همان زمانها و نزديك به زماني پيدا شد كه اين واژه و اصطلاح پيدا شده است، وگرنه ما قبل از اين خاورشناسي را چه ميناميديم؟ خاورشناسي در پايان قرن هجدهم تقريباً به وجود آمده است و جناب آقاي سيلوستر دوسالكي كه پدر خاورشناسي جديد مينامندش، (البته دو دورة قبلي را بعداً اگر وقت شد مطرح خواهيم كرد،) منتها اين دورة رسمي كه پيش آمد، آقاي سيلوستر دوسالكي خاورشناسي را در فرانسه پي نهادند و خاورشناسان بزرگي همچون آقاي فلوگل و آقاي ژول لاگون. و آقاي فلوگل كسي است كه كتاب نجوم الفرقان را نوشت و در واقع اولين معجم الفاظ قرآن كريم است و ژول لاگون هم شاگرد ديگر ايشان است كه معجم موضوعي قرآن تفسير الآيات القرآن را نوشت و به فارسي هم ترجمه شده است.
آقاي دکتر رضايي: از سخنان جناب استاد صادقی تشکر میکنم، من میخواستم نکتهای را عرض کنم و آن اينکه چون فرمودند: شرق¬شناسی را از قرن هجدهم به بعد می¬توانيم پی¬گيری کنيم و در حقيقت بهتر است بگویيم از قرن هجدهم به بعد شکل گرفته و شروع شده است.
برخی محققان مباحث شرق¬شناسی بر اين عقيده¬اند که اين مباحث تاريخ ديرينه¬تری دارد؛ يعنی از سال 711 تا 714 ميلادی که طارق ابن زياد وارد آندلس شد؛ در حقيقت از آن زمان مسئلة شرق¬شناسی در آندلس شكل گرفت و مسيحيان تحريك شدند كه اين دين جديد كه پا به عرصه جهان گذاشته و وارد اروپا هم شده، چیست؟ و کم¬کم مسئله مطالعات در مورد دين اسلام و شرق شکل گرفت. جنگ¬های صليبی در مدينه مطلب ديگری بود که باعث اوج گرفتن جريان شرق¬شناسی شد و رفته رفته به تأسيس دانشکده¬هايی برای شناخت لغت عرب و مسائل اسلامی انجامید و بعدها اين حرکت وقتی که با استعمار در قرن نوزدهم و بيستم و حرکت تبشیری (تبيشری از ريشه بشارت يعنی مژده دادن)؛ (تبشیری، حرکتی است که مسيحيان برای مسيحی کردن جهان اسلام و ديگران به کار میبرند) همراه شد، چهره ديگری به خود گرفت؛ بنابراين، می¬توانيم چند مرحله را در سير تاريخی استشراق به تصوير بکشيم.
استاد زمانی: من فکر می¬کنم پیش از اينکه وارد بحث تاريخ شوم، تعريفی را که اساتيد بزرگوار درباره استشراق کردند، برای اينکه يک مقدار ساده¬تر بشود، در دو جمله عرض کنم.
در مجموعه تعریفهای متعددی که برای مستشرق ارائه کردهاند، بهتر است دو معنا را در نظر بگیریم: 1.تعريف عام؛ 2. تعريف خاص.
هر دانشمند غربی که به شرق¬شناسی پرداخته، به او «مستشرق» گفته می¬شود. اين، معنای عام و معنای اوليه آن است. ما چندان به اين معنا کاری نداريم، آن چيزی که هم اکنون میان حوزه¬های علميه و دانشگاه¬های علوم اسلامی و مجامع دينی مصطلح است، يک معنای دومی برای مستشرق بیان شده است.
هر شخص غیرمسلمان، چه غربی، چه شرقی که راجع به اسلام پژوهشی دارد و کتابی نوشته، حال چه نظر
مثبت داشته باشد یا منفی، به او در اصطلاح خاص امروز حوزویها مستشرق گفته می¬شود.
فکر می¬کنم با اين دو تعريفی که از عصارة تعريف¬های متعدد به دست آمده، بهتر بتوانیم به بحث استشراق توجه داشته باشيم و اگر احياناً در حوزه¬های علميه بحث استشراق شروع شده، معنای دوم مورد نظر است.
اگر اجازه بفرمایید میخواستم راجع به پیدایش و تاریخچة استشراق، طبق هر دو تعریف مطالبی عرض کنم.
طبق تعريف اول، يعنی شرق¬شناسی توسط غربيان، از کي شروع شد؟ خوب، اساتيد بزرگوار مقطعی را مشخص کردند. حدود ده تا دوازده نظريه وجود دارد. اينکه غربیان از چه زمانی به شرق¬شناسی پرداختند، عده¬ای معتقدند قرن هيجده ميلادی بوده و دليلشان اين است که مؤسسه رسمی وجود داشته؛ عدهاي به قرن شانزده ميلادی معتقدند، به این دلیل که مراکز زبان شناسی شرقی در کشورهای غربی از آن زمان شروع شده است. برخی معتقدند شرقشناسی از قرن چهارده ميلادی شروع شده است، به دليل اينکه کتاب¬های مسلمانان و تمدن اسلامی در قرن سيزده و چهارده از آندلس و بقيه کشورهای اسلامی به غرب منتقل و ترجمه شد. عده¬ای دیگر معتقدند آغاز شرقشناسی غربيان قرن دوازده میلادی بوده، به این دلیل که جنگ¬های صليبی در آن دوره، دویست سال به طول انجاميد و غربيان، صليبيان و مسيحيان توانستند با انديشه¬های دينی آشنا شوند. عده¬ای معتقدند اول قرن یازده ميلادی شرق¬شناسی آغاز شده، به دليل اينکه نخستین باری که قرآن کريم ترجمه شد، به زبان لاتين و به زبان¬های اروپايي در قرن یازده ميلادی بود. بعضی دیگر معتقدند از قرن دهم بوده است، به این دلیل که نخستين مراکز آموزش زبان عربی، در آن دوره بوده است.
برخي نیز معتقدند از قرن هفتم ميلادي آغاز شده؛ زیرا اولين غربياني كه دربارة مشرق و به ويژه شرق اسلامي کتاب نوشتند، مانند يوهناي دمشقي، در قرن هفتم ميلادي فعاليت خود را آغاز كردهاند و برخي نیز معتقدند خوب است آغاز شرقشناسی را زمان ظهور اسلام ـ قرن اول هجري يا قرن ششم و هفتم ميلادي ـ بدانیم؛ زیرا غربیان با ظهور اسلام به اسلامشناسی پرداختند و برخي نیز معتقدند که این کار پیش از اسلام شروع شده است. شايد نظریة اخیر که شرقشناسی به معنای عام در قرن ششم پیش از میلاد آغاز شده، درست باشد. نخستین مقطع تاریخی که غربیان شروع کردند به شناخت شرق و كشورهاي شرقي، قرن ششم پیش از ميلاد بوده، يعني حدود 2600 سال پیش از زماني كه دو امپراطوري بزرگ ايران و روم در رقابت با هم قرار گرفتند و امپراطوري روم تصميم گرفت مناطق شرق را بشناسد و با آنها تعامل تجاري داشته باشد. برای این کار، عدهای از پژوهشگران را به اين كشورها فرستاد تا اطلاعاتي را به دست آورند و در نهایت بزرگترين مستشرقي كه در قرن پنجم پیش از ميلاد به نام هيرودوتس قدم به عرصه وجود گذاشت، بزرگترين كتاب را دربارة شناخت شرق نوشت و به عنوان پدر تاريخ در قرن معرفي شد.
از آن زمان به بعد مستشرقان بعدي شروع ميكنند كه در واقع طلايهداران ارتش غرب شوند. اسكندر مقدوني در قرن چهارم پیش از ميلاد حملة عظیم غرب به شرق را آغاز ميكند و پس از تصرف مصر، ايران، افغانستان و هند تا كنار ديوارهاي چين پیش میرود. مستشرقان طلايهداران ارتش بزرگ اسكندر مقدوني بودند كه شايد نخستین حملة بزرگ غرب بر ضدّ شرق را آن دوره بدانيم و اسكندر به دنبال اين بود كه بتواند در تعامل میان شرق و غرب، دهكدة واحد جهاني را، به اصطلاح، تأسيس كند و حاكميت غرب بر شرق را براي هميشه داشته باشد.
به هر حال اين ديدگاههاي متعدد مطرح است. آنچه نظر خودم هست اين است كه ما اصل شرقشناسي به معناي عام را باید از همان قرن ششم پیش از ميلاد حساب كنيم و بقيه مقاطعي را كه دانشمندان و صاحبنظران مطرح كردند، هر كدام يك دوره و يك جلوة خاص شرقشناسي مورد نظرشان بوده و در واقع، يك تعريف خاص از شرقشناسي مورد نظرشان بوده که آن جلوه در آن مقطع شروع شده و بقیه مقاطع تاریخی را كه شمردند، میتوانیم در واقع دورههاي شرقشناسي بناميم. اگر شرقشناسي به معناي عام باشد، آغازش از قرن ششم پیش از ميلاد است و اگر شرقشناسي را به معناي خاصش، يعني اسلامشناسي توسط غير مسلمانان بدانيم، من فكر ميكنم همزمان با ظهور اسلام است كه پيامبر بزرگوار اسلام نامههایی به کشورهای مختلف نوشتند و گروههاي نصاراي نجران و ديگران و يهوديان آمدند و به اسلامشناسي پرداختند. آغاز اسلامشناسي و شرقشناسي خاص همزمان با ظهور اسلام بوده است؛ البته در هر دورهاي ساختار اسلامشناسي خودشان را تحمیل کردند تا به وضعيت فعلي رسيده است.
دكتر رضايي: از جناب استاد زماني و توضيحات كافي و وافي ايشان در مورد نقطة آغاز و مراحل استشراق تشکر میکنم. اگر اجازه دهيد، پرسش بعدي را از جناب دكتر اسكندرلو داشته باشيم؛ يكي از عرصههايي كه مستشرقان در آن وارد شدند، تاريخگذاري قرآن است و پاياننامه دكتري ايشان هم در همين زمينه است؛ ببينيم مقصود از تاريخگذاري قرآن چيست؟ و سابقه پژوهش مسلمانان و خاورشناسان در اين باره تا چه اندازه است؟
دكتر اسكندرلو: به اولين سؤال مطرح شده در اين زمينه پاسخ ميدهم. مراد از تاريخگذاري قرآن كه در متون تخصصي انگليسي از آن با عنوان (Orientalists And Chronolojy Of The Quran) ياد ميشود، تعيين تاريخ نزول وحيهاي آسماني است؛ يعني در دانش تاريخگذاري قرآن، از وحيهاي نازل شدة بر حضرت رسول اكرم بحث ميشود و اين كار فقط در خصوص قرآن كريم امكانپذير است؛ چرا كه دیگر كتب آسماني، تورات و انجيل صرفاً نزول دفعي داشتند، در حالي كه قرآن بر اساس مقتضيات و نيازهايي نازل ميشد كه در دوران رسالت حضرت رسول و محل زندگي آن بزرگوار پديد ميآمد. اگر بخواهیم يك تعريف جامعتر و دقيقتر و روشنتر از تاريخگذاري قرآن ارائه دهيم، اگر چنانچه يك پژوهشگر قرآني يا به اصطلاح يك قرآن پژوه بيايد بر اساس روايات مختلف ترتيب نزول، اسباب نزول، مكي و مدني، ناسخ و منسوخ، سيرة رسول اكرم و همچنين دقت و تأمل در مضامين آيات قرآني به خصوص آن آياتي كه زندگي رسول بزرگوار را ترسيم ميكنند، مثل آياتي كه ميشود از آنها آغاز بعثت را، دعوت علني حضرت را، جنگهايي كه در زمان حضرت رخ داد مانند جنگ بدر و احد و امثال آنها را به دست آورد، اگر اين پژوهشگر قراني بر اساس اين منابع مختلف، تاريخ نزول آيات و سور قرآن را بفهمد، ما اصطلاحاً اينچنين فعاليت پژوهشي را تاريخگذاري قرآن يا تقويم نزول قرآن ميناميم.
اما سابقة پژوهش مسلمانان در اين زمينه با نگاهي به منابع روايي صدر اسلام و آثار علوم قرآني، ميتوانيم ريشة اصلي مبحث مهم تاريخگذاري قرآن را در روايات مكي و مدني، ناسخ و منسوخ، اسباب نزول، ترتيب نزول و مانند آنها جستجو كنيم؛ اما تا قرن چهاردهم هيچ تحقيق جامع وومصحف امام علي مدوني از سوي هيچ يك از علماي مسلمان در اين زمينه صورت نگرفته بود تا آنكه در اواسط قرن چهاردهم بود كه عدهاي مصمم شدند اين منابع پراكنده را بر اساس سير تاريخي مرتب كنند و بر اساس چاپ مصحفي در مصر در سال 1337 كار خودشان را آغاز كردند كه اين مصحف هم بر اساس ترتيب نزول روايت عطاي خراساني که از ابنعباس تنظيم شده بود. نخستين تفسيري كه بر اساس ترتيب نزول نوشته شد، با عنوان بيان المعاني علي حسب ترتيب نزول بود كه به وسیلة عبدالقادر ملا غويش در سال 1355 نگاشته شد. این کتاب مشتمل بر شش جلد است. سه جلد آن مخصوص سور مكي و سه جلد هم مخصوص سور مدني است؛ اما ايشان به ارائه همة دلایل و شواهد و مداركي كه بر ترتيب نزول دلالت میکند، نپرداخته است. دو سال بعد، يعني در سال 1357، تفسير بهتر و تحقيق دقيقتري در اين باره به وسیلة شخص ديگري به نام محمد عزت دروزه تحت عنوان تفسير الحديث علي حسب ترتيب نزولها نوشته شد كه اين مشتمل بر ده جلد است و به رغم امتيازي كه نسبت به تفسير پيشين دارد، يعني در مقدمه برخي سورهها آمده است، طبق قرايني اين نكته مهم را اشاره فرموده كه اسلوب، سبك، وحدت و انسجام آيات اين سوره از آن حکایت دارد که همة آیات این سوره يكجا نازل شده است، نه اينكه در محلها و زمانهاي مختلف. نكتهاي كه ايشان فرموده ميتواند موضع پاسخگوي خوبي براي ديدگاههاي خاورشناساني باشد كه خيلي تأكيد و اصرار دارند كه در بسياري از سورهها بگويند خيلي آيات جايش اينجا نبوده است و به وسیلة جمع کنندگان قرآن در اینجا گنجانده شده، ولي اين تفسير هم نتوانست به صورت جامع، مباحث ترتيب نزول را به صورت استدلالي جا بيندازد. آقاي دروزه كتاب ديگري با عنوان سيرة الرسول و بر اساس آياتي از قرآن موضوعات زندگي پيامبر را گردآوري كرد، ولي اين هم به ترتيب نزول سورهها ربطی ندارد تا اينكه در سال 1355 آقاي مهدي بازرگان كتابي به نام سير تحول قرآن نوشت. ابتدا از روايات اسباب نزول و كتاب تاريخ قرآن ابوعبدالله زنجاني و فهرست نديم استفاده كرد، ولي رفته رفته همة اين مباني را كنار گذاشت و بر اساس يك مبناي ذوقي، اختلاف طول متوسط آيات را در نظر آورد و نتيجه گرفت كه هر چه زمان نزول پيشرفت ميكند، طول و اندازه آيات سور بيشتر ميشود و خواست اين را به همه آيات و سور تعمیم بدهد و نتيجهاش اين شد كه بسياري از آيات و سور مكي را مدني و بالعكس مدنيها را مكي معرفي كرد و بالاخره در سال 1361 آقاي جلالالدين فارسي سيرة پيامبر اكرم را تحت عناوين: پيامبري و انقلاب، پيامبري و جهاد و پيامبري و نبوت مطرح كرد. ايشان هم بر وارد شد، ولي در بسیاری جاها هيچ دلیلیواساس ترتيب نزول مصحف منسوب به امام صادق براي اينكار خودش ارائه نداد و نتيجة كار ايشان هم ذوقي شد. اين پيشينه و تاريخچة خاورشناسي در زمينه تاريخگذاري قرآن از طرف مسلمانان است.
بخش بعدي سخن كه هدف اصلي بنده است، در نوبت بعدي خدمتتان عرض ميكنم.
دكتر رضايي: از جناب استاد اسكندرلو تشکر میکنیم. يكي از كارهايي كه مستشرقان كردند، استفاده از ابزارها و روشهاي خاص در مطالعات قرآني است. از جناب استاد صادقي ميخواهيم كه برای ما در اين باره توضيح بيشتري بفرمايند.
دكتر صادقي:
البته برداشت بنده از ابزار و روش احتمالاً همين است كه آقاي دكتر در ذهن مباركشان هست. ابزار در واقع علوم مستقلي هستند كه ماهيت مشخص خودشان را دارند. فرض بفرماييد، فلسفه، كلام جديد، باستانشناسي و زبانشناسي علوم مستقل هستند، که در مطالعات قرآني به عنوان ابزار مورد استفاده قرار ميگيرند و بعد نتايج خاص را هم به بار ميآورند؛ البته اين نكته را هم بايد بدانيم كه اين ابزارها را ابتدا غربيها در مطالعات متون مقدس خودشان، عهدين و كتابهاي 27 گانه مقدس خودشان به كار برده بودند. روشها هم روشهاي كلي علوم است كه در قرنهاي اخير به وجود آمده که به بعضي از آنها اشاره ميكنم. اگر اجازه بدهيد تا جايي كه وقت باشد، يك مورد از ابزارهايي را كه به كار بردند و خاص غربيها نیز بود و ما در اين باره مطالعه چنداني نداشتيم ـ تا اين اواخر كه جناب آقاي بيآزار شيرازي كتاب باستانشناسي و جغرافياي داستانهاي قرآن را نوشتند ـ این ابزار، باستانشناسي است. مستحضريد كه باستانشناسي به كار حفاري و جستجو در اعماق زمين در آثار باقيمانده از گذشتگان ميپردازد تا هم وثاقت اطلاعات تاريخي متون را تأييد كند و هم كشفيات جديدي را بر آن بیفزاید. برای مثال: خوارزمي براي اصحاب كهف سفري كرد و رفت غار را از نزديك ببيند، متوجه شد كه اينها دارند تقلب ميكنند و ميخواهند از اين كار پول در بياورند و صحنهسازي كردند، ولي يك مطالعه منسجم و منظم نداشتيم، تا اينكه خاورشناسان پیش از جنگ جهاني دوم مطالعة باستانشناسي دربارة اطلاعات تاريخي قرآن را شروع کردند که به خاطر جنگ تعطيل شد.
خاورشناسان این مطالعات را پس از جنگ ادامه دادند. دولت عربستان اجازه حفاري و كار باستانشناسي را نميداد؛ از این رو، خاورشناسان در مناطق ديگري مانند يمن و عراق به جستجو پرداختند و در مواردي اطلاعات قرآني را تأييد کرده، آنها را بيان كردند، و نیز در مواردي را هم گفتند كه جا دارد حوزههاي علميه و مراكز علمي به تحقيق جدي بپردازند و یک پاسخ هم افق با اين پرسشها بيابند؛ برای مثال، كسي به اسم جوزف اسميت ادعا كرد كه ما در مساجد اوليه يعني مساجدي كه در نيمة دوم قرن اول هجري به بعد ساخته شده بودند، كنكاش كرديم و آنهايي كه تخريب شده و از بين رفته بودند، هيچ اثري از تغيير قبله نديديم. تمام ساختار اين مساجد ـ نيمه اول قرن اول به بعد، و نيمه دوم قرن اول به اين طرف تا اواخر قرن دوم ـ همه به سمت بيتالمقدس است. محرابها، ساختمان مساجد و همه نشانههايي كه ميتواند دلالت كند بر قبله، همه به سمت بيتالمقدس است؛ بنابراين، يك شبهه جديد در مقابل ما قرار ميگيرد كه با دلایل عدم تحريف، دلایل عقلي و نقلي كلامي و روايي كه تا به الان داشتهايم، كاملاً متفاوت و جديد است؛ بنابراين، تصور ميكنم امروز ميتوانيم از شواهدي براي ردّ چنين ادعاهايي استفاده كنيم، اما هنوز دلیل نداريم، چون بايد باستان شناسي كنيم. دقيقاً مکانی (مسجدی در عراق) را كه گفته بودند، من رفتم و جستجو كردم و اثري از
تغيير قبله نديدم؛ میخواهند نتیجه بگیرند كه آيات تغيير قبله را مسلمانان ساختهاند و به قرآن اضافه نموده و قرآن را تحریف کردهاند.
من فقط براي اينكه شاهدي عرض كنم، ميخواهم بگويم كه اينگونه مطالعات در حال انجام است. در همين دايرة المعارف قرآن الهي كه جناب آقاي اسكندرلو بخشهايي از اينها را ترجمه میکنند و دوستان ديگر؛ آنجا مقالة آلپائولوژي و باستان شناسي را هم دارند؛ بنابراين، بحث جدي است كه غربيها به آن ميپردازند، براي اينكه در این جلسه شبهه ايجاد نكرده باشم، عرض ميكنم: بنده خيلي دليل در درست ندارم؛ چون باستانشناسي نكردهام و نديدهام و اگر شما دلیلی داشتيد، بفرماييد، ولي ميتوانيم شاهد بياوريم كه اولاً: خود شخصيت آقاي جوزف اسميت آدم مغرضي است، مقالات و نوشتههاي ضدّ قرآني زیاد دارد كه ميتوانيم حدس بزنيم ايشان حرف بيربطي زده است.
ديگر اينكه اثر علمي بسيار قابل اعتماد و معتبرتر مانند همين دايرة المعارف قرآن اشاره به اين قضيه نكرده است که ما ميتوانيم حدس بزنيم و مدعي شويم كه ايشان نسبت ناروايي داده، ولي هنوز دليلي براي آن به اين معنا نداريم؛ از این رو، من بعضي ابزارهايي را مطرح ميكنم كه كمتر به كار گرفتهایم.
يكي ديگر از ابزارها، ابزار نسخهشناسي و خطشناسي است. كساني هستند که نسخهشناس و خطشناسند؛ هنرشان اين است. از كتيبهها، آثار قديمي را مطالعه ميكنند؛ خطهاي گذشته را ميشناسند و به اصلاح و بازنويسي آثار به جامانده از گذشتگان ميپردازند؛ برای مثال، آثار زردشتي و متون مقدس زردشتي تا پیش از اينكه خاورشناسان روی آنها مطالعه دقيق انجام دهند و الفبايش را كشف كنند، براي زردشتيان معناي خاصي نداشت، كلمات را ميخواندند، ولی معنايي از آن استنباط نميكردند و فقط به عنوان عبادت سرودهايي ميخواندند. خدمتي كه خاورشناسان در اين جهت به زردشتيان كردند، اين بود كه زبان آن متون مقدس را كشف كردند و به كار گرفتند و درباره قرآن هم اينها معتقدند كه چون خط عربي خط ابتدايي بوده است، حتي اصلاً ممكن است قرآن به خط كوفي نوشته نشده باشد، بلکه خط نوتي يا حمیری باشد. آقاي جيمز بلامي ـ امريكايي ـ ميگويد: اگر از اين ابزار استفاده كنيم و يكبار قرآن را بازنگري و بازنگاري كنيم، ممكن است بعضي اشكالهای تفسيري بر طرف شود؛ مثلاً ايشان مدعي است كه نظم منطقي روايتگري در داستان رعايت نشده است، زیرا قبلش ميگويد كه پیش از حركت شبانه حضرت موسي، به وی گفته شده است كه شبانه حركت بكنيد، تعقيبتان اتفاق بیفتد، رسيدن بهاميكنند. آن ماجراي عمده و مهمي كه ممكن است براي حضرت موسي نيل و درياست، مشكلش اين است كه از دريا بگذرد و نه اينكه دريا را رها كند؛ چون كسي كه از دريا گذشت، براي رها كردنش مشكلي ندارد.
یکی از مفسران خودمان هم از گذشتة آن قدما مباحثي را در اين باره دارد، ايشان از ابزار خط شناسي استفاده ميكند و ميگويد: كاف عربي ـ الآن هم سركش نميگذارند ـ مثل فارسي، مثل لام، شما ميتوانيد بخوانيد در شكل ابتدايي آن اين بوده که اين مستنسخين بعداً آمدند و نوشتند اين دو تا نقطة تا را به هم چسباندند يا بعضيها نتوانستند بفهمند.
چون آن نقطه و اعراب در قرآن نداشته است و لذا شده است و انزل را خواندند و اترك چون به هم چسباندند؛ بنابراين، بخوانيد «و انزل البحر هِواء» مشكل تفسيري و اين بحثها هم ديگر پيش نميآيد.
گروهي هم با همين شگردها و ابزارهاي خط شناسي قرآن را بازنویسی میکنند كه ميگويند خط عربي را بشناسيد و ويژگيهايش را و بعد به اين نتايج دست پيدا كنيد.
اينها ابزارهايي است كه استفاده ميكنند. ابزارها و روشهاي ديگري هم میباشد كه در فرصت بعدي خدمتتان عرض ميكنم.
دكتر رضايي: بحث است كه كدام يك از اين مستشرقان در اين كارهايشان انگيزه خوب داشتند يا نداشتند. به بحث بعدي ميرسيم، يا مثلاً نشر و تأليف دايرة المعارف را از جمله دايرة المعارف اخير «لايدن» يا « ليدن» كه در هلند مشغول به آن هستند و جلد سوم آن امسال به بازار آمد كه انشاء الله راجع به اين موضوع هم در ادامه صحبت ميكنم، اینجا دوستان قرآن پژوه ما بايد اينها را پاسخ بدهند. اين آقايان از سال 1993 اين دايرةالمعارف را با ویرایش خانم مک اولیف از آمریکا، استاد دانشگاه بورج تاون و با همكاري چند نفر از مستشرقان معروف غربي شروع كردند. اين دايرةالمعارف در مجموع پنج جلد خواهد بود و حدود هزار مدخل دارد. جلد اول آن در سال 2001 منتشر شد كه به همت خوب جناب استاد اسكندرلو، حدود هفتاد مقالة آن تاکنون تلخيص و ترجمه يا ترجمه شده و برخي از مترجمان ديگر كه همكاري ميكنند و در حال نقد و بررسي است، نقد آن در سالهاي آينده از طرف دوستان منتشر ميشود و جالب اين است كه شمارة 190 مجلة گلستان قرآن، همة مدخلهاي سه جلد دايرةالمعارف ليدن را ترجمه و منتشر كرده است؛ يعني عناوين مدخلها كه اخيراً منتشر شده. اين مدخلهايي كه تا اينجا بوده منتشر شده بوده معرفي كرده و سر ويراستار آن هم همان طور كه عرض كردم، يك امريكايي است، (آبان 83) ولي در ليدن هلند مستقرند و با فعاليت خوبي كه دارند، از سراسر دنيا نويسندگاني را جذب کردهاند. افرادي را از فرانسه، ويليام گراهام را از امريكا، برخي را از كانادا و برخي مسلمانان را مثل آقاي نصر حامد ابوزيد و نويسندگان مصري و متفكران الازهر را كه مشكلاتي را هم در میان مسلمانان داشتهاند، جذب كردهاند. محمد ارکون را از سربن فرانسه جذب كردهاند و اينها در اين مجموعه حتي توانستند يكي دو نفر از ايراني ها را جذب خودشان كنند. دو مقاله دارد كه من اسم نميبرم. در اهداف خودشان مينويسند: نگاه به آينده و گذشته با هم، بهترين پژوهش قرآني قرن، خلق اثر بنيادي كه مشابه كمتري دارد، در دسترس قرار دادن پژوهشهاي قرآني براي دانشمندان و تحصيل كردگان. ما در نامهاي از مؤسسه فرهنگي پژوهشي انديشه براي خانم مك اوليف فرستاديم كه برخي مطالب شما مشكل دارد استقبال كرد و گفت: خوب، حالا اين سه جلد منتشر شده و اشكالات و لغزشهايش قابل جبران نيست، ولي در جلدهاي بعدي جبران ميكنيم و ما هم در فواصل بعدي برنامه، برخي لغزشهايش را خدمتتان عرض خواهیم كرد، ولي خوب است كه چند نكته مثبت را هم بگويم.
برای نخستین بار دربارة تحریف در غرب یک دایرة المعارف نوشته شد و مقالات مربوط به شيعه ـ كه بحث تحريف را نسبت به شيعه نميپذيرد و اين نيست مگر با تلاش خوب قرآني و كتابهاي خوبي كه ضدّ تحريف در شيعه در سالهاي اخير نوشته شد ـ زمينه بحث تحريف را از ذهنهای بعضيها پاك كرد، به طوري كه مي گويد: بله، برخي گفتند كه شيعيان قائل به تحريفاند، اما قرآنهايي كه در كشور ايران يا مساجد شيعي وجود دارد، با قرآن هاي ديگر تفاوتي ندارد، و اين تهمت را نمي پذيرد. در مدخل عايشه وقتي كه سخن از حضرت زهرا(س) به ميان ميآيد، به راحتي برتري حضرت زهرا (س) را بر زنان جهان اثبات ميكند و ميپذيرد و در رعايت روش دايرة المعارف نويسي خيلي قوي و خوب هستند كه ما معمولاً در این باره نقطه ضعف داريم. بايد اين روش و اين زبان و قلم را بشناسیم. در بحث فمنيسم و قرآن اين جمله را در دايرةالمعارف لايدن دارد كه قرآن بزرگترين دفاع را از حقوق زن كرده است.
اينها نقاط مثبتش بود. انشاء الله در نوبت بعدي نقاط منفي اين اثر را خدمت شما عرض خواهم كرد.
ما باید با فعاليتها و آثارهاي قرآني مستشرقان آشنا بشویم و به سير تاريخي اين آثار از زبان دانشمند فرزانه جناب استاد زماني نگاهی داشته باشیم.
دكتر زماني: فكر مي كنم آنچه فضلا و محققان كه عمدتاً با گرايش قرآني شركت كردند، دوست دارند كه بدانند غربیان نسبت به قرآن ما در چه عرصههايي فعاليت كردهاند. من هفت عرصه از عرصههاي كاري كه غربیان و مستشرقان وارد علوم قرآني ما شدند، فهرستوار خدمتتان عرض ميكنم.
عرصه اول: عرصة ترجمه قرآن كريم به زبانهاي اروپايي و ديگر زبانهاي دنياست. نخستین ترجمه در سال 1143 ميلادي حدود نهصد سال پیش به وسیلة يك كشيش به نام پيتر ونريبل انجام گرفت. اين كشيش اسپانيايي نخستین مترجم قرآن است كه به زبان لاتيني قرآن را در قرن دوازده ميلادي ترجمه كرد و چهارصد سال از نشر اين ترجمه پيشگيري كردند و در مخزن كتابخانة كليسای ويژة مبلغان و روحانيون مسيحي قرار دادند كه بيايند اين ترجمه را از نزدیک بخوانند و نقدهايش را ببينند و به تبليغ عليه قرآن در سطح دنيا بپردازند. پس از ايشان، ديگران وارد كار شدند كه من به بعضي از آنها اشاره ميكنم.
قرآن کریم به زبان انگليسي تاكنون 295 بار ترجمه شده كه بسياري از اينها به وسیلة مستشرقان یا كشيشان يا يهوديان و يا مسيحيان و البته جمعي از اين ترجمهها از سوی مسلمانان انجام گرفته است. نمونه يكي از اين ترجمهها كه بيشترين برد را داشته، ترجمه انگلیسی آقاي جرج سيل است كه در سال 1736 ميلادي قرن هجدهم، حدود 270 سال قبل، انجام گرفت و 105 بار در دنیا تجديد چاپ شده. در اوايل قرن هفدهم، ترجمه قرآن به زبان آلماني به وسیلة سالمون شرايدر آغاز شد و تاكنون دهها ترجمه آلماني در دنيا ارائه شده است. از قرن 16 ميلادي ترجمه قرآن به زبان فرانسه آغاز شد و بعضي ترجمههاي قرآن به زبان فرانسه تاکنون، 28 بار در دنیا تجديد چاپ شده است. به زبان ايتاليايي، نخستین قرآني كه در قرن شانزدهم سال 1543 ميلادي ترجمه شد، نام آن را قرآن تركان نهادند تا آن را به تركيه عثماني منسوب کنند، تا از دين بودن و خدايي بودن بیندازند و تاكنون هیجده بار به زبان ايتاليايي ترجمه شده آن است. قرآن كريم تاکنون به بیش از صد زبان به وسیلة مستشرقان ترجمه شده است؛ البته سهم ترجمه مسلمانان را نيز نبايد در اين زمينه ناديده گرفت. آنها هم نقشي در اين ترجمه داشتهاند كه آمار مفصّل را دوستاني كه علاقه داشته باشند، مركز ترجمههاي قرآن كريم به زبانهاي خارجي كه در قم ـ خيابان صفائيه ـ مستقر هست، دارد (مركز بسيار ارجمندي است مجله ترجمان وحي كه مجله رسمي اين مركز است و اطلاعات فرواني را نسبت به ترجمههاي قرآن كريم به كل زبانهاي دنيا در اختيار قرار داده است.)
اين عرصة اولي كه مستشرقان وارد كار قرآني ما شدند.
عرصة دوم: چاپ قرآن كريم است. قرآن كريم نخستین بار به وسیلة كليسا چاپ شد. در سال 1499 ميلادي يعني حدود پانصد سال پیش در ايتاليا، نخستین بار قرآن به وسیلة كليسا چاپ گردید و بسياري از چاپهاي بعدي قرآن و ترجمههاي آن نیز به وسیلة كليسا بوده، که با نقدهايي كه در حاشية صفحات يا به عنوان مقدمهاي بر قرآن يا به عنوان مؤخرهای بر قرآن نوشتند، چاپ گردید.
متأسفانه اين چاپهاي قرآن در كشورهاي اروپايي به وسیلة مستشرقان غيرمسلمان ادامه پيدا كرد و ما مسلمانان پس از سیصد سال بعد موفق شديم در كشورهاي اسلامي به چاپ قرآن اقدام كنيم. نخستین بار كه مسلمانان در دنيا به چاپ قرآن كريم اقدام كردند، سال 1831 بود كه تقریبا حدود 170 سال پیش ميشود؛ بعد از آن در كلكته و بمبئي و در سال 1869 در قاهره و بعد هم در استانبول چاپ شد و حدود صد سال است در ايران چاپ قرآن كريم آغاز شده و اين نشانة همت زياد مستشرقان نسبت به شئون قرآني و متأسفانه همت كم ما مسلمانان در اين باره است.
عرصة سوم: فعاليتهاي قرآني مستشرقان بحث معجم نگاري است كه اساتيد بزرگوار اشارهاي به آن داشتند و فقط من يك توضيح كوتاهي را در اين زمينه عرض كنم. جناب استاد صادقي و استاد رضايي در اين زمينه توضيحهای لازم را دادند، ولي جالب است كه نياز حوزه هاي علميه و قرآن پژوهان به معجم قرآن براي يافتن آياتي كه در يك لفظ و يا يك معنا مشاركت دارند، از نيازهاي جدي فضلا و قرآن پژوهان مسلمان و حوزهها بوده است و اين كار نخستین بار رسماً به وسیلة آقاي فلوگل آلماني انجام گرفت؛ يعني يك مسيحي وارد اين كار شد و كتاب معجم قرآن ما را در سال 1842 يعني حدود 160 سال پیش به زبان آلماني چاپ كرد. پس از حدود پنجاه سال يا هفتاد سال، آقاي محمد فؤاد عبد الباقي از علماي الازهر مصر به تشويق برخي اساتيدش موفق ميشود معجم را به عربی ترجمه كند و نامش را المعجم الفهرس الفاظ قرآن كريم بگذارد و ما امروز باید نيازمند باشيم كه از كتاب يك مستشرق غير مسلمان در امر قرآنپژوهي خود استفاده كنيم؛ البته براي يافتن مشتركات لفظي براي مشتركات معنوي اين كفايت نميكرد و يك قرآن پژوه و يك عالم قرآن شناس وقتي ميخواهد آيات مربوط به يك موضوع را در قرآن پيدا كند، اشتراكات لفظي كفايت نميكند. بايد مجموعة آياتي كه ممكن است لفظهاي گوناگون داشته باشند، اما مربوط به يك موضوعاند، پيدا كند؛ از این رو، به معجم موضوعي قرآن احتیاج بود؛ بنابراین، در اين عرصه نیز مستشرقان وارد عمل شدند و آقاي ژول لاگون فرانسوي در حدود 150 سال قبل اقدام کرد و كتاب معجم موضوعي قرآن را نوشت و باز آقاي فؤاد عبدالباقي اين را به عربي ترجمه كرد و در اختيار جامعه اسلامي قرار داد و اين خيلي فاجعه است و نگران كننده كه حتي در علوم قرآني ما بايد ميهمان سر سفرة مستشرقان باشیم؛
عرصة چهارم: بحث دايرةالمعارف نويسي است. يك نوع دايرة المعارف قرآني را جناب دكتر رضايي مطرح كردند و توضيحات بيشتري خواهند داد و دو استاد بزرگوار ديگر هم آقاي
دكتر اسكندرلو در اين زمينه كار تخصصي انجام ميدهند و گزارش ويژه را خدمتتان ارائه خواهند داد، ولي آنچه كه من فكر ميكنم دوستان به آن نخواهند پرداخت، دايرة المعارف اسلامي ليدن است.
«ليدن» شهري در هلند است؛ يك شهر فرهنگي است. كشور هلند به رغم اینکه کشوری کوچک در میان كشورهاي اروپايي دنيا است، ولي صد سال پیش به اين نتيجه رسيد كه دنيا علاقهمند است كه دين اسلام را به عنوان يك دين مشهور و دومين دين بزرگ دنيا بشناسد، ولي خود مسلمانان هیچ منبع اسلامشناسی به زبانهاي بزرگ دنيا ننوشتند و عرضه نکردند؛ اما به جاي ما مسلمانان و حوزههاي علميه و دانشگاههاي اسلامي، گروهي از دانشمندان مسيحي و يهودي هلند از سال 1913 مشغول نوشتن اين دايرة المعارف شدند و مجموعة آن را تمام كردند و در عمدة موضوعات اسلامي و قرآني ما مقاله نوشتند و از صدها نويسنده كمك خواستند و هم زمان با سه زبان بزرگ دنيا یعنی انگليسي، فرانسه و آلماني در سطح دنيا منتشر كردند و به عنوان نخستین مأخذ اسلام شناسي در جهان عرضه نمودند و ما بيخبر بوديم و پس از سی تا پنجاه سال، الازهر تازه خبردار شد که اين كار بزرگ انجام گرفته است؛ چه خوب است این کار به عربي ترجمه شود تا علماي اسلامي بدانند اسلام چگونه در دنيا معرفي ميشود.
الازهر وارد كار شد و ترجمه به عربي را شروع كرد؛ اما از سال 1950 تا اکنون بيش از پنجاه سال ميگذرد و ما شاهدیم كه آن ترجمه هنوز تمام نشده و تاكنون پانزده جلد عربي، آن هم تا حرف «عين» ترجمه شده كه هم کانون به عنوان دايرة المعارف اسلامي ليدن معروف و ميتواند مورد استفاده قرار بگيرد. وقتي ليدن احساس كرد كه نقدي آرام به زبان عربی بر آن دايرة المعارف اسلامي شان نوشته ميشود، به اين نتيجه رسيدند كه بايد بازنگري كنند و با قوت بيشتر بنويسند كه قابليت نقد نداشته باشد يا كمتر داشته باشد.
آنها وارد بازنويسی شدند و مطالب را افزودند و با دو زبان در سطح دنيا منتشر کردند. اين ماية تأسف است كه امروز شايد با جرأت بگويم نخستین و معروفترين مأخذ اسلامشناسي در كل دنيا دايرةالمعارف اسلامي لايدن است. اين قدر تأخير و عقبماندگي ما در بخش پژوهشهايمان است كه اقتضا ميكند محققان و اسلامشناسان و پژوهشگران، دانشگاههاي اسلامي، حوزههاي علميه حداقل به ترجمه و نقد اين دايرة المعارف اقدام کنند و بعد از اين، يك دايرة المعارف ديگري به زبانهاي بزرگ دنيا در سطح جهان به عنوان مأخذ اسلامشناسي عرضه نمایند.
دكتر رضايي: دائرة المعارف قرآن نوشته میشود آن هم اكثراً بدست غير مسلمانان؛ وقتي برخي بخشهاي اين دايرةالمعارف را ترجمه كرديم، به اين مسئله رسيديم كه بايد آن را به طور جدی نقد کنیم؛ از این رو، دو دايرة المعارف در قم شروع شد؛ دايرةالعارف قرآني و فرهنگ قرآن که در دفتر تبليغات در حال نگارش است و دايرة المعارف دوم كه در پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي در حال تدوین است که دايرة المعارف خاص قرآن میباشد و با نگاه همين دايرة المعارف لايدن و در حقيقت پاسخي به شبهات آن است. براي اينكه مقداری بيشتر آشنا شويم (جلسة ما جلسة عمومي قرآن و مستشرقان است، و جلسات بعدي سعي ميكنيم تخصصيتر، هر كدام از اين موضوعات را عميقاً بررسي كنيم) فقط يك جمله را عرض كنم و يكي دو مورد را مثال بزنم كه اينها چه كردند؛ برای مثال، در مقالة تفسير آندروبين كه از معروفترين قرآنپژوهان غرب است، وقتي به مباحث قرآني شيعي میرسد ميگويد: «سيد مرتضي، شيخ طوسي و طبرسي از مفسران معتزلیاند» اين سه نفر را به عنوان مفسران معتزلي معرفي ميكند و تفسير، اباالفتوح رازی را ـ كه تقريباً ترجمه گونهاي از تبيان شيخ طوسي است و يك تفسير اجتهادي شيعه است، و به زبان فارسي با تصرفاتي كه خود نويسنده دارد، با اضافات تفسير ابوالفتح رازي ـ به عنوان بزرگترين تفسير روايي شيعه معرفي ميكند. همچنين يك نمونة ديگر عرض بکنم که تفسير تعقلي يا عقلاني را منحصر به تفسير اجتهادي مثل تفسير سيد احمد خان هندي و محمد عبده ميداند و تفسير علمي قرآن را به استخراج علوم از قرآن منحصر میکند؛ مثل تفسير طنطاوی و در مرحلة پیش نقاط قوت اين دايرةالعارف را عرض کردیم، ولی دانستن نقاط ضعف آن براي ما هم بيدار كننده است و هم لازم. ايشان وقتي به مقالة حديث و قرآن نوشتة جاين گل جلد دوم صفحة 376 ـ 396 در مبحث تحريف قرآن ميرسد، ميگويد: شيعه قابل تحريف نيست، ولي وقتي به مبحث حديث و قرآن ميرسد، ميگويد: آية رزم را سيوطي نقل كرده كه بر محمد وحي شده، ولي در قرآن نيامده است. شیعه هر چه در قرآن کلمة ائمه بوده به امت تبدیل کرده است يا ميگويد: «شيعه ميگويد كه سورة احزاب در اصل از سورة بقره بزرگتر بوده، ولي در معرض تغيير قرار گرفته است.» اينها برخي دلالت بر بياطلاعي آقايان از مسائل قرآني دارد و وظيفه ما را سنگينتر ميكند، بايد در اين حوزهها اطلاعرسانی کنیم و بدانيم كه جهان به شهر و كشور ما منحصر نيست. خيلي از جاهاي ديگر بايد معارف قرآني را داشته باشند و يك بخش هم دلالت بر اغراض ميكند كه در ادامه بحث روشن ميكنيم. يك نكتة ديگر عرض كنم، خانم مک اولیف در مقالة حضرت زهرا(س) میگوید: دو آيه در قرآن، يعني آيه 61 سورة آلعمران (آيه مباهله) و آيه 33 سورة احزاب، در مورد حضرت زهرا است و آية احزاب را هم با آن روايت (اكرمه) كه البته پاسخ دارد، زیر سؤال میبرد. و از حدود 66 آيهاي كه در مورد حضرت زهرا نقل شده يا رواياتي ذيل آن داريم، هيچ مطلبی بیان نمیکند؛ به هر حال اينها وظايف ما را سنگينتر ميكند.
از محضر استاد اسكندرلو استفاده ميكنيم كه راجع به تاريخگذاري قرآن مبحثي را شروع كردند كه ببينيم نقاط ضعف و قوت خاورشناسان در مورد تاريخگذاري قرآن چيست؟ و چه فعاليتهايي در اين باره انجام دادهاند و براي بررسي اين موضوع بايد از كدام ناحيه وارد بشويم.
دكتر اسكندرلو: مقدمه، دربارة طرح نقاط قوت و ضعف و ذکر پيشينة تاريخنگاري قرآن توسط خاورشناسان است. درست يك قرن پیش از آنكه دانشمندان اسلامي وارد اين مبحث مهم شوند، يعني در نيمة قرن سيزدهم هجري يا نيمه دوم قرن نوزدهم ميلادي بود كه خاورشناسان در قالب كتابهایي با عنوانهای زندگاني محمد ، تاريخ قرآن، و ترجمة قرآن وارد اين عرصه شدند. اينكه انگيزة آنها چه بود؟ آيا ميخواستند پيامبر و قرآن را به نحو بهتر و دقیقتر به جهان غرب معرفي كنند؛
ـ هم چنانکه عدهاي معتقد شدند ـ يا اينكه هدف سست كردن اعتقادها و پايههاي ديني و قرآني مسلمانان و القای شبهات بود. اين بحث جاي خود را ميطلبد، ولي به طور خلاصه ميشود گفت كه همة آنها در يك سطح نبودند؛ يعني بعضيها به قول خودشان «objectivelg» بيطرفانه وارد اين مباحث شدند، اما عدة قابل توجهي همچون ريچارد بل، هرض فل و گريم، كاملاً و به روشنی از نوشتههايشان پيداست كه حتي رسالت پيامبر اسلام و وحيانيت قرآن كريم را زير سؤال بردند و حضرت را به عنوان يك اصلاحگر جامعه، نه به عنوان پيامبري كه به دنبال تعقيب اهداف ديني بود، معرفي كردند.
نمونههايي از اين گونه اتهامات را ميتوانيد در كتاب آقاي تقي صادقي كه در خدمتشان هستيم، با عنوان رويكرد خاورشناسان به قرآن بيابيد و به برخي نمونههايش هم در كتاب درآمدي بر تاريخ قرآن نوشتة ريچارد بل كه از طرف مركز ترجمة قرآن به زبانهاي خارجي به وسیلة آقاي بهاءالدين خرمشاهي ترجمه شده، آگاهی یابید و اين ترجمه در واقع ترجمة آن
كتاب است كه ما نمونههايش را اینجا عرض ميكنيم.
محور اصلي كار خاورشناسان در زمينه تاريخگذاري قرآن، به نظامهاي طبقهبنديهاي سور قرآن كريم مربوط میشود؛ عدهاي مانند گوستاو وايل، نولدكه و فلاشر نظام چهار طبقهاي را ارائه دادند؛ يعني معتقد شدند كل قرآن كريم از سه دسته سور مكي و يك طبقه سور مدني تشکیل شده است. گريم آمد و نظام سه طبقهاي را ارائه داد و گفت: سورههای قرآن كريم دو دسته ميشود: دو طبقه مكي و يك طبقه مدني. افرادي مثل موير و هرشفل، نظام شش طبقهاي را ارائه دادند؛ پنج طبقه سور مكي و يك طبقه سور مدني.
شخصي مثل ريچارد بل، هيچ نوع نظام ترتيب طبقهبندي سور را اراده نداده و با بررسي تك تك آيات، گفته است: كل قرآن كريم به سه مرحله تقسيم ميشود: مرحلة آيات، مرحلة قرآن و مرحلة كتاب. مراد از مرحلة آيات، آياتي است كه نشانههاي تكوين الهي در طبيعت در آن مطرح شده است. مرحلة قرآن، مرحلهاي است كه در آن مجموعة تعاليم عبادي مطرح میشود، و مرحلة کتاب مرحلهاي میباشد كه پيامبر تكوين و كتابت قرآن را آغاز کرده است. به هيچ وجه ايشان در تفكيك اين مراحل به خصوص مرحلة قرآن از مرحلة كتاب موفق نبوده، به دليل اينكه در بسياري از آيات قرآن دیده میشود که واژة قرآن با واژة كتاب به صورت مترادف آمده و افراد مختلفي كه در اين حوزه كار كردند، فراوان هستند. من فقط نام كتابهايشان را بر حسب سير تاريخي برايتان عرض ميكنم كه ببينید چقدر گسترده وارد این کار شدهاند.
نخستین كسي كه وارد اين حوزه شد، گوستاو وايل بود که، از سال 1844 تا 1872 يعني نزدیک به سی سال در این باره تلاش كرد و کتابی با عنوان مقدمه تاريخي انتقالي بر قرآن به زبان آلماني ارائه داد.
پس از او تئودور نولدكه ـ خاورشناس ديگر آلماني ـ آمد و مباني و معيارهاي او را با اندک تصرفاتی پذيرفت و كتابي با عنوان تاريخ قرآن كه معادل «History of quran» انگليسي است، ارائه کرد. كه تاکنون به هيچ زباني ترجمه نشده و متن آلماني آن در كتابخانه فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبليغات موجود است. دو جلد مشتمل بر 600 صفحه که 180 صفحة آن در باره تاريخگذاري قرآن است. اخيراً متوجه شديم كه جلد اول آن به وسیله مرحوم شهيد دكتر بهشتي و بعد فرزند ايشان به فارسي ترجمه شده و هم اکنون دست يكي از محققان در حال ویرایش است كه به زودي به مراكز پژوهشي ارائه خواهد شد.
پس از تئودور نولدكه، كتابي با عنوان قرآن نوشت. ویلیام مویر در سال 1875 كتاب قرآن و تركيب آموزههايش را نوشت. گریم در سال 1892 كتابي به نام محمد نگاشت. هرشفل در سال 1902 كتاب تركيب و تفسير قرآن را نگاشت. درومبرگ در سال 1877 علوم مذهبي و اسلام را به نگارش درآورد. شوالی در سال 1909 تاريخ قرآن را نوشت. اينكه همة اينها را تا 10، 15 مورد شمردیم، هدف و انگيزهاي داريم كه بعداً روشن ميشود.
راسل و اتوپريتزل در سال 1938 تاريخ قرآن را نوشتند. در سال 1939 ترجمهاي از قرآن به وسیلة ريچارد بل چاپ شد. رژی بلاشر در سال 1947 آستانة قرآن را نوشت كه اين،
ترجمة فارسي هم دارد که آقایان
دكتر محمود راميار و دكتر اسدالله مبشري آن را تهیه کردند.
همچنین در سال 1953 محمد در مكه را نوشت.
بلاشر ترجمهاي از قرآن سال 1954، باز هم محمد در مدينه سال 1996، استرت گارت محمد و قرآن سال 1957، كتاب قرآن، سال 1960، مقدمه بر ترجمة قرآن 1970، كتاب قرآن سال 1971، مطالعات قرآني سال 1977، و بالاخره باز هم ريچارد بل در سال 1991 كتابي با عنوان تفسيري بر قرآن نوشت. اينها اهم اين موارد بود و دهها مقاله ديگر هم هست كه البته نقاط ضعف و اشتباهاتشان را بعداً عرض ميكنم.
دكتر رضايي: از جناب استاد اسكندرلو تشکر میکنیم. اين مطالب را تقريباً ايشان به ما الهام كردند كه در سالهاي آينده لازم است همايشي در مورد تاريخگذاري قرآن از ديدگاه خاورشناسان و مسلمانان گذاشته شود؛ همانگونه كه در مورد دانشنامة لايدن و موارد ديگر همين احساس را داريم.
در خدمت جناب استاد صادقي اين سؤال را مطرح ميكنيم كه انگيزة اصلي مستشرقان در مورد طرح اين مباحث، آيا حقيقتجويي و كنجكاوي علمي بوده يا عناد و دشمني؟ يعني آيا بايد با نگاه خيانت به اين مسائل نگاه كنيم يا
با نگاه خدمت؟ و آيا اساساً ميشود نقدي به آثار مستشرقان از نگاه خودشان داشته باشیم؟
استاد صادقي: من از جناب دكتر اجازه ميخواهم كه پیش از اين بحث، پرسش قبلي را كامل كنم. من به دو تا از ابزارها اشاره كردم، ولي حيفم ميآيد كه بعضي روشهايشان را اشاره نكنم.
روشهايي كه خاورشناسان در مطالعات قرآني در پيش ميگيرند، با روشهايي كه ما در مطالعات قرآني پيش گرفتيم، طبيعتاً نميتواند همیشه منطبق باشد؛ به دلايل مختلف، از جمله فضاي فرهنگي كه ما در آن زندگي ميكنيم. ما كه قرآن را وحي مسلم ميدانيم، ترديدي در آن نداريم و همة زندگي خود را ميخواهيم بر آن پايه پيريزي كنيم. نوع مباحث و نوع ورود و خروج آن مباحث متفاوت است؛ اما يك غربي نگاه ديندارانه و مؤمنانهاي مثل ما نميتواند داشته باشد؛ از این رو روشهاي متفاوتي را اينها در مطالعات خود پيش ميگيرند كه من اگر بشود، به يكي دو تا از روشهايشان اشاره ميكنم.
بحثي كه در جهان اسلام نیز مطرح شد، از جمله مثلاً آقاي محمد احمد خلفالله ابوزيد، همينطور شاطي، و ديگران در جهان اسلام پي گرفتند و هنوز هم زنده است، بحث رويكرد ادبي است.
به نظر ميآيد اين رويکرد در غرب به وسیله كراچ كوفسكي ـ از مترجمان روسي قرآن ـ مطرح شد.
من ابتدا عرض كنم ِ«رويكرد ادبي» در مقابل «Trodifional» به چه معناست و راه حلها و مباحث بعدي كه در اين باره پيش آمد و مجلات و مناظرههایی را كه بعداً با مسلمان به وجود آورد، خدمتتان عرض ميكنم.
براي اينكه رويكرد ادبي را معنا كنيم، تعريف به ذهن ميكنيم. ابتدا ترديشن را بايد بدانيم. اينجا منظور از رویكرد ادبي به آن معناي تفسير و فهم بلاغي و فصاحي و اديبانه قرآن نيست. سنت يا ترديشن در نظر آنها يعني مجموعة پيوندها و لينكهاي چسبيده به يك متن و يك مفهوم. من این مطلب را با یک مثال توضیح میدهم.
ما كلمة «شيطان بزرگ» را امروز به كار ميبريم. شيطان بزرگ به لحاظ لغوي و تحت الفظي يعني وسوسهگر بزرگ، اغواگر بزرگ، اما از نظر سنتي وقتي شما ملاحظه ميفرماييد، ميبينيد كه شيطان بزرگ در ذهن من و شما كه امروز اين كلمه را به كار ميبريم، يعني آمريكا، و يك عالم معاني ديگر با خود دارد: ايران، امام خميني، ظلم، استكبار، جهاد مسلمان و منافق مجموعة اين معاني هستند كه با این کلمه همراهاند؛ اما در فرهنگ لغت و ديكشنريها كه کلمه را معنا ميكنند، دیگر آن معانی و كلمات وجود ندارند. شما اگر در فرهنگ لغت نگاه كنيد، شيطان و بزرگ را يا تركيبشان را، ممكن است معنايي بدهد كه با معناي موجود در ذهن متفاوت است. طرفداران رويكرد ادبي ميگويند: براي فهم دقيق و صادقانه و امانتدارانه ارائة يك متن بايد خود متن را بخوانيم نه پيوندهاي آن را؛ يعني اگر سراغ قرآن ميرويد، خود قرآن باشد، و هيچ چيز ديگر غير از خود قرآن مطرح نيست. رودي فارد همينطور ترجمه كرد و جز تفسير به هيچ چيز ديگر مراجعه نكرد؛ دربارة خود قران ميگويد: اگر عربي بلد باشم ميتوانم متن را هم ترجمه كرد. كراچكونسكي هم همينكار را كرد. بعد هر كدام از اين دو ديدگاه دلایلی دارند و در مقابل همديگر صفكشيهايي كردند. فرض بفرماييد در آيه 53 سورة يوسف «وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ» اگر شما آن را با رويكرد ادبي بخوانيد و خالي از ذهن، و اين پيش فرض اصلاً نداشته باشد، روند روايتگري داستان قرآن خواهد گفت كه ضمير در آیة «وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي» (یوسف / 53) همان زن عزيز است اما ما كه با سنت آشنایيم، ميگویيم ]و ما ابرئ و نفسی[ يعني «قال يوسف»، خود يوسف چنين گفته است. ميگويد: اگر شما با رويكرد ادبي بخوانيد دچار اين همه تشويش نميشويد و قرآن را راحت خواهيد فهميد. در مقابل سنتيها بحثهايي است كه در ميان غربيها مطرح است، كتابي اخيراً چاپ شد به نام ساختارهاي ادبي مفهوم ديني در قرآن، (كتاب قطوري است، مجموعه مقالاتي را بر اساس همين سبك سال 2001 چاپ شده، اين كتاب آنجا آمدهاند رويكرد ادبي فقط بعضي از مفاهيم ديني را در قرآن مطالعه ميكنند) سنتيها در مقابلشان معتقدند كه اگر شما سنت را حذف كنيد، خلاف مراد متكلم را خواهيد فهميد. در موارد فراوانی
كه اسباب نزول نقش دارد، اگر اسباب نزول را در نظر نگيريد، خلاف معنا ارائه خواهيد كرد که شما موارد و مثالهايش را ميدانيد.
لذا يك جدال اينگونه پيش آمد تا آقاي ايزوتسو بر اساس نظريه زباني دو كتاب نوشت: مفاهيم ديني اخلاقي در قرآن و خدا و انسان در قرآن. در مقدمه کتاب، ايشان هم به این مطلب اشارهای دارد. ميگويد با اين روش ميتوان جدال ميان اين دو را حل و يك وجه جمعي میان اينها پيدا كرد.
وی ميگويد: بايد اول ديد زبان چيست. اجازه بدهيد اين را هم خدمتتان بگويم كه دو نظريه عمدة كار كرد گرايانه دربارة زبان وجود دارد: اول: زبانشناسي كاركرد گرايانه که معتقدند ساختار زبان، يعني كلمه، معنا و ساختار نحوي بلاغي يك متن؛ يعني اگر شما كلمه و معناي آن و ساختار بلاغي و نحوي آن را بلد بوديد، ميتوانيد متن را معنا كنيد، دوم: زبانشناسي تاريخي است که ميگويد نه اين همة ماهيت زبان نيست.
وايس گرمز در این باره ميگويد: براي اينكه متن را دقيق بفهميد، بايد كلمه، معنا، ساختار نحوي و بلاغي و همة سنتهاي چسبيده به كلمه در زمان كاربرد متن و تأسيس متن را بفهمید، نه پيوندهايي كه بعداً ايجاد شده است؛ به همين دليل معتقد است اگر رويكرد ادبي به قرآن داشته باشيد و حذف همه سنتهايي را كه بعداً به متن چسبيدهاند، رعايت كنيد، يك روش فهم دقيقي از متن خواهيد داشت كه هم سنت را حذف نكردهايد و هم از فهمهاي متفاوت و مختلفي كه درباره آن متن وجود دارد جلوگیری میکنید؛ چنانكه علماي ما مثل جناب آقاي معرفت ميفرمايند: متشابهات دو دستهاند: متشابهات بديهي بالذات و متشابهات بالعرض. بسياري از متشابهات ثانويه هستند؛ يعني بعداً متشابه شدند.
ديدگاه اين دو تقريباً ناظر به اين روش است كه معتقدند براي اينكه شما متن را بفهميد بايد به روزگار پيدايش اين متن و همة معاني كه همراه اين متن بوده است، برگردید.
بعد مثالهاي زيادي ميزنند كه من به دليل کمی وقت به همين كتاب ارجاع میدهم و ميخواستم به اين رويكرد اشاره کنم و اگر فرصتي باشد به انگيزهها اشاره داشته باشم.
دربارة انگيزهها پاسخ از قبل روشن است كه ما دربارة هيچ گروهي نميتوانيم حكم كلي بدهيم و خیال همه را با يك حكم راحت كنيم.
فرمودند كه خاورشناسان چندين هزار انسان هستند و انسانها مستقلاند و ميتوانند خودشان بينديشند و انگيزههاي مختلفي داشته باشند؛ اما معمولاً چهار پنج انگيزه دربارة خاورشناسان ميشمارند. يكي از آنها استعمار است. هيچ ترديدي نداريم كه بخش عمدهاي از مطالعاتي كه حداقل در دورة استعمار صريح و آشكار صورت ميگرفته، به انگيزههاي استعماري بوده است که بسیاری از آنها راهگشاي استعمارگران در كشورهاي اسلامي بودند. (07/24) استعمارگران برای تسلط بر جوامع به این اطلاعات نیاز داشتند و خاورشناسان اين مطالعه را در اختيارشان قرار ميدادند و راه را به آنها مينمودند. و برای این هدف از خاورشناسان به خوبي استفاده ميكردند؛ البته انگيزههاي تبشيري را اشاره كردند. جایگاه کلیسا و مسيحيان با اينكه به دليل وجود جوّ سكولاريستي در غرب تضعيف شده بود، ولی به دلیل سود متقابلي كه هم مبلغان و هم استعمارگران ميتوانستند از هم بگيرند، در اين جهت به توافق رسيده بودند و اقدامات مشتركي انجام ميدادند. يك بخش آنها انصافاً حقيقتجو بودند كه نميتوانيم انكار كنيم. خاورشناسان زيادي داريم که مسلمان شدند، كتاب نوشته شده و معرفيشان كردند. افراد زيادي هستند كه مسلمان شدند، به دفاع از اسلام کتاب نوشتند و كتابهايشان ترجمه شده است. اما يك عده مسلمان نشدند، ولی حقايق را بيان كردند. جان در كتابش میگوید: در دورههاي گذشته در قرن پانزده ميلادي كسي پيدا شد و به دفاع از اسلام پرداخت. كساني در دورههاي مختلف بودند كه اين انگيزهها را داشتند. يك گروه هم انگیزه منفعت طلبي داشتند که این منفعتطلبي و فرهنگي (utility) غربي را ما نميتوانيم ناديده بگيريم.
در چرخش فرهنگي جهاني كه سودطلبي و منفعتطلبي جاي خودش را به عنوان موضوع اولية فعاليتها مطرح كرد، هيچ خاورشناسي نميتواند بدون سودجويي به اين فعاليتها بپردازد، بايد سودي هم برايش احتمالاً داشته باشد كه من اشاره ميكنم. يكي از سودهاي علمي كه اينها استفاده كردند، و در مطالعه متون مقدسشان به كار گرفتند، شيوههاي نقد روايات اسلامي بود كه اخيراً در مجلة انديشة صادق مقالهاي را ترجمه كردند که اشارهاي به همين موضوع داشت؛ یعنی غربيها براي مطالعة انتقادي متون مقدسشان، نقد متن و سند را از روايات اسلامي گرفتند و بعد در مطالعة متون مقدسشان به كار بردند؛ از این رو به طور طبیعی از علوم اسلامي، از فقه، اصول حديث و علوم تفسيري ما در حلّ مشكلات علمي خودشان بهره گرفتند كه جاي توجه بيشتري دارد.
دكتر رضايي: از سخنان جناب استاد صادقي تشکر میکنیم. كاش وقت بيشتري بود و از سخنان عالمانه و شيرين ايشان استفاده ميكرديم امسال در «جامعة اسلامي مدينه» بوديم و كتابي را برای ما آوردند که 38 پایاننامه كارشناسي ارشد در جامعة ابن سعود مدينه در رابطه با قرآن و مستشرقان بحث كرده و دفاع شده، ولي متأسفانه در كشور ما در اين زمينه كم كار شده است. ما بايد به آينده نظر کنیم و پاياننامههاي متعددي در اين باره داشته باشيم. پاياننامهاي كه من در قم سراغ دارم که دفاع شده باشد، دو تا در مركز جهاني بوده که يكي بحث گلدزيهر، نقد آرای گلدزيهر در مذاهب التفسیر اسلامي و يكي هم در مورد اهلبيت در نظر مستشرقان، میباشد و يكي هم در دانشگاه قم، پاياننامه جناب استاد صادقي در مورد مستشرقان است و دو پاياننامه درتربيت مدرس در حال انجام است كه يكي پاياننامه استاد زماني است كه بحث قرآن و مستشرقان میباشد كه انشاءالله بزودی به صورت كتاب درسي منتشر ميشود و يكي هم پاياننامه جناب استاد اسكندرلو است. (البته اخیراً پایاننامههای دیگری نیز دفاع شده است)
يادم هست كه سال 1377 نخستین بار در قم بحث قرآن و مستشرقان را در مرکز تربیت محقق دفتر تبليغات مطرح كردم. آن موقع بسیاری ترديد داشتند كه اصلاً ميشود در اين زمينه حرفي زد يا نه، الحمدلله امروز پاياننامههاي متعددي در اين رابطه در حال تدوین است و اميدواريم كه اين نشست علمي جرقهاي براي پاياننامههاي بعدي باشد و همچنین ايجاد رشته و شاخة تخصصي در رشتة تفسير و علوم قرآن براي قرآن و مستشرقان، همانطور که درس قرآن و مستشرقان جاي خودش را در درسهاي تخصصي علوم قرآن باز كرده است، اميدواريم روزي در حوزة علميه قم هم جزء درسهاي جنبي حوزه جای خود را باز کند.
از محضر استاد زماني تقاضا داريم كه اگر نکته دیگری در مورد انگيزة مستشرقان و اهداف آنها دارند، بفرمايند و تعدادي از بهترين كتابها را برای ما در اين زمينه معرفي كنند.
استاد زماني: جناب آقاي استاد صادقي توضيحات خوبي پيرامون انگيزههاي اسلامشناسي و قرآنپژوهي مستشرقان دادند، من این مطالب را با جمعبندي ديگري كه دارم، تکمیل میکنم. به نظر من در اين جمعبندي شايد مجموعه مكتبهاي شرقشناسي و اسلامشناسي غربيان را به سه مكتب، قابل تقسيم بدانيم. مكتب استشراق تبشيري، صليبي و مسيحي، مكتب استشراق استعماري و سياسي، و مكتب استشراق علمي. میتوان مجموع مستشرقان را در طول تاريخ كه به اسلامشناسي و شرقشناسي پرداختند، در اين سه گروه دستهبندي كنيم در گروه مستشرقان علمي كه منصفانه و بيطرفانه وارد اسلامشناسي يا شرقشناسي شدند، صدها بلكه بيش از هزار نفر مستشرق به نام داريم كه تا حدودي بيطرفانه به اسلامشناسي و شرقشناسي پرداختند. اخيراً آقاي حسين عبداللهي غروش اصفهاني، كتابي نوشته و سعی کرده نام دو هزار نفر از اسامي مستشرقان منصف و بيطرف را كه در نهايت تحقيق یا مسلمان شدند و يا به تجليل از اسلام پرداختهاند، گرد آورد.
پیش از اينهم چهرههاي برجستهاي را داشتهایم. آقاي يوهان رايسكه
ـ اسلامشناس آلماني ـ ضمن اينكه مسيحي بود، وقتي متوجه شد كه ديگر همكارانش اسلامشناسان غربي، به نحو منافقانه اسلام را به دنیا معرفي كردند، فرياد بر آورد، بر ضدّ مستشرقان نقد زد و گفت: چرا اسلام را به دروغ و غلط معرفي کردهاید؟! چرا آنچه حقيقت اسلام بود، ارائه نكردهايد؟! بر ضدّ همكاران مستشرقي هم نسبت به اسلامشناسي و هم نسبت به شيعهشناسي افشاگری کرد و را گزارش داد. هر چقدررمطالبی دربارة خلافت مطرح كرد؛ جريان علي بن ابيطالب اساتيد او و مسئولان اسلامشناسي در آلمان منعش كردند كه نباید فرياد بزني، او گفت: وظيفه وجداني من است و بايد فرياد بزنم، در نهایت از دانشگاه اخراجش كردند و حقوقش را قطع نمودند و مشكلات فراوانی را برايش پيش آوردند و آن چنان اذيت شد تا اين كه در شدت مريضي و فقر جان داد. در واقع شهيد دفاع از اسلام و تشيع در جهان غربي شد. امثال اينگونه افراد را ما داريم، همين آقاي پرفسور ادوارد سعيد را كه جناب آقاي صادقي اشاره فرمودند، كتاب شرقشناسي را نوشت. اوريلتاليسم را که در سطح دنيا شايد تاکنون به بيش از ده زبان ترجمه شده، نوشته است. او يك دانشمند مسيحي در امريكا است. که در دانشگاه كلمبياي امريكا بیش از سی سال است که تدریس میکند.
با اين که در مركز شرقشناسي و اسلامشناسي مركز استشراق حضور دارد، اما كتابهاي متعددي را شجاعانه در دفاع از اسلام و شرق نوشت؛ به ویژه اين كتاب شرقشناسي كه به زبان فارسي ترجمه و دوباره تجديد چاپ شد و بسيار كتاب ارجمندي است. او يك دانشمند مسيحي است؛ اما آن چنان در این کتاب از هويت اسلام دفاع کرده كه به حق ميشود گفت که دفاعش از دهها عالم و دانشمند مسلمان در سطح دنيا مؤثرتر و جانانهتر بوده و بارها به مرگ تهدید شده است. اما گفت: چون حقيقت را ديدم بايد از اسلام، مظلوميت اسلام و مظلوميت شرق دفاع بشود.
آقاي يوهان فوك آلماني كتابي به نام تاريخ حركة الاستشراق نوشته و تا آنجا كه من اطلاع دارم، به فارسی ترجمه نشده، اما به عربي ترجمه شده و كتاب بسيار ارزشمندی است كه ميتواند از عربي به فارسي ترجمه شود. در این کتاب به تمام خيانتهايي كه در طول تاريخ مستشرقان عليه اسلام و شرق شده، اشاره کرده است. آقاي ايزدسو كه نامش را قبلاً بردم، كتابهاي بسيار ارزشمندي را در قرآنشناسي نوشته و مانند يك مفسر وارد كار شده و آقاي هاني كروند همين طور، جرح نوشته الامام علي صوتنجرجدان ـ دانشمند مسيحي ـ كتابي كه در مورد علي بن ابي طالب عدالت الانسانيه به حق از بهترين كتابهايي است كه در تاريخ در تبيين و تعريف شخصيت نوشته شده است، از اينگونه چهرهها در ميان مستشرقان داریم، اماناميرالمؤمنين علي در اقليت هستند.
گروه دومي كه بیان كردم، گروه مستشرقان استعماري هستند. هزاران مستشرق استعماري در اين دنيا داشتيم و الان داريم. تمام سفارتخانههاي آمريكا و كشورهاي اروپايي در كشورهاي اسلامي، پر است از مستشرقان استعماري و سياسي که همه شرقشناس هستند، همه اسلامشناسي ميكنند، همه خائنانه و استعمارگرانه دارند كار ميكنند. شايد يكي از برجستهترين اينها، آقاي يورانس ـ پادشاه بيتاج عرب، اين مأمور جاسوس انگليسي ـ است كه طراح تجزيه امپراطوري بزرگ عثماني بود و اين مشكل تجزيه را ایجاد کرد، كه به عنوان يك عرب و با لباس عربي به عنوان يك مسلمان اسلامشناس در دنيا وارد كار شد و موفق شد امپراطوري عثماني را تجزيه و تفكيك كند.
گروه سومي كه داريم، مستشرقاني ـ اسلامشناسانی ـ بودند كه تبشيري و كليسايياند و عمدة اينها كشيش بودند كه مغرضانه و معاندانه به اسلامشناسي پرداختند. در ميان اينها پیتر نخستین مترجم قرآن، است که به ترجمه قرآن اقدام كرد و بعد يوهناي دمشقي و رايمون دوسلولوس که از چهرههاي اسلامشناس مسيحي هستند. يك كشيش بزرگ در حدود هشت نه قرن قبل به اين نتيجه رسيد كه راهي براي مبارزه با انديشه اسلامي در جهان نيست، جز اينكه به جمعي از مبشران و مبلغان حوزه كليسا زبان عربي بیاموزند؛ مكالمه عربي، خواندن عربي، قرآن، تفسير قرآن، حديث، سنت و تمام معارف اسلامي را برای آنها تدريس كنند؛ دورة آموزش زبان و دوره آموزش قرآن و حديث براي آنها گذاشتند و دوره تربيت مبلغ ويژه برگزار كردند. هزينه را در
هشتصد سال پیش تأمين كردند و از آن زمان اين گروه تربيت مبلغ ويژه را راهاندازي نمودند، براي اينكه به اسلامشناسي بپردازند.
شخص ديگري را كه به عنوان آخرين نفر لازم است نام ببرم آقاي دانك است که كتاب معروف عربی سه جلدی كمدي الهي را نوشته است که یکی از شاهکارهای تاريخ ادبيات دنيا شده است. يك جلد به نام دوزخ، يك جلد به نام بهشت، يك جلد به نام برزخ. اين سه جلد خودش را كه منظومه هست، به زبان ايتاليايي، به شعر درآورد آنها را در دنیا چاپ كرد. او يك كشيش متعصب و اديب بزرگی است كه در گرماگرم جنگهاي صليبي به دنيا آمده و پدرش جزء جنگآوران جنگهاي صليبي بوده است و به خاطر كينهاي كه از اسلام داشته، به اسلامشناسي پرداخته و اين كتاب كمدي الهي خودش را به صورت منظوم تأليف كرده و به دنيا ارائه داده است. كتاب كمدي الهي دانك تاكنون به بيش از صد زبان ترجمه شده است. هفتصد سال قبل اين كتاب را آقاي دانك نوشت و تاكنون بيش از هزار بار در دنيا چاپ شده؛ كتابي است كه تنه به تنه انجيل در عالم ميزند. در اين كتاب نگاه ميكنيم كه اين كشيش متعصب به اسلامشناسي پرداخته و علیه پیامبر ما ، عكسهايي از دوزخ گرفته و به دنیا ارائه داده است و هشتصد سال است كه دارد منتشر ميشود كه پيامبر اسلام را نعوذ بالله در عمق دوزخ يافته، واز ايشان عکس ميگيرد و به دنیا عرضه کرده و هنوز هم به طور جدي كار ميشود. ما از اينگونه اسلامشناسان پركينة صليبي در سطح دنيا فراوان داریم كه هنوز هم كار ميكنند، و با كمال تأسف به رغم اينكه آقاي پرفسر ادوارد سعيد به عنوان يك مسيحي به مسلمانان هشدار میدهد که بدانيد تعداد كتابهايي كه شرقشناسان عليه شما نوشتهاند تا پیش از سال 1950 طبق آمارگيري ايشان حدود شصت هزار كتاب بوده است، يعني پنجاه سال پیش. به رغم اين حجم انبوه كتاب و مجلات و فعاليتهاي فرهنگي بر ضدّ اسلام، و ديانت ما، با كمال تأسف كمترين گام در نقد اين كتابها و شناسايي و ترجمه و پاسخگويي به اين كارها بر نداشتهایم. كه به اعتقاد من، واقعاً بايد يك نهضت عظيم فرهنگي در حوزههاي علميه، در دانشگاههاي اسلامي، با همت اساتيد، دانشجويان و طلاب، براي شناخت، ترجمه، نقد و بررسي و پاسخدادن به اين تهاجم بزرگ و شبيهخون عظيم فرهنگي براه بیفتد.
استاد رضايي: وقتتنگ و سخن بسيار است؛ میخواهیم مطالب را جمعبندی کنیم.
يكي از افرادی كه خوب در دفاع از قرآن كار كرده عبدالرحمن بدوي در كتاب الدفاع عن القرآن ضد منتقديه است اين كتاب بعضي اشكالهای مستشرقان را آورده است. اسلام و شبهات مستشرق براي آقاي شيخ کاظم فؤاد مقدادي كه ايشان چند وقتي است به عراق مسافرت کرد. كتاب الثقلين را چاپ كرده، سلسله مقالات «رسالة الثقلين» بوده از كتابهاي خوب است و از كتابهاي ديگر در اين زمينه، كتاب دكتر دسوقي است. اگر میخواهید با سير تاريخي و ارزيابي انديشه شرقشناسي خوب آشنا شويد، اين كتاب را بخوانيد، نام كتاب سير تاريخي و ارزيابي انديشه شرقشناسي است و به فارسي هم ترجمه شده است. كتاب ديگر فرهنگ كامل خاورشناسان از آقاي عبدالرحمن بدوي است كه اين كتاب هم به فارسي ترجمه شده و دفتر تبليغات قم اين كتاب را چاپ كرده است. از محضر استاد اسکندرلو استفاده میکنیم. سؤالي را بعضي دوستان مطرح كردند كه علم تاريخگذاري قرآن تا چه اندازه مورد نياز است و تا چه اندازه در فهم و تفسير قرآن تأثير دارد و تا چه اندازه حجيت دارد؟
استاد اسكندرلو: سؤالي را كه قبلاً آقاي دكتر رضايي مطرح نمودند، چون فرصت نيست فقط كتابي دربارة آن معرفي ميكنيم. براي آشنايي با شبهات خاورشناسان در زمينه تاريخگذاري آيات و صدور قرآن كه مباحث و شبهات ديگر در مورد آن مطرح شده، دو كتاب معرفي ميكنيم.
1. آراء المستشرقين حول القرآن الكريم و تفسيره که از عمر بن ابراهيم رضوان است.
2. شبهات حولالقرآن الكريم و تقنيدها از قاضي عنايت.
در نظر داشتيم نقاط قوت و ضعف «دوستاي وات» «نولديكه» «اشر» را بگوييم كه این کار را به نشست ديگري موكول ميكنيم، اما سؤالي كه مطرح شده اين است كه پرداختن به تعيين تاريخ نزول آيات و سور قرآن چه فايدهاي دارد، چه نقشي در تفسير قرآن دارد، فوايد آن چيست؟ در واقع همانطور كه مرحوم استاد شهيد مطهري فرموده بودند، در آغاز هر بحثي خوب است انسان با ثمره و محل نزاع آشنا شود. قطعاً در ذهن بسياري از دوستان اين شبهه آمده كه هدف اين تحقيق شايد اين باشد كه ما بياييم ترتيب فعلي و سوره را به هم بزنيم و قرآني چاپ كنيم كه ترتيب آيات و سور آن با حالت كنوني تفاوت داشته باشد، هرگز هدف این نيست. ما آيات و سور قرآن را توقيفي ميدانيم، حتي در مقام قرائت اگر كسي برعكس قرآن را از انتها به ابتدا بخواند، شايد هيچ ثوابي براي ختم قرآن براي او ننويسند. مسئله اين است كه به عنوان يك حركت و فعاليت تفسير موضوعي، صرفاً در مقام تفسير آيات و سور قرآن كه بهتر بفهميم مراد الهي از آيات چيست، در اينجا بياييم يك كار ترتيبي انجام بدهيم؛ يعني تفسير ترتيبي نظير آن دو تفسيری كه نام بردم. حالا فواید اين امر چه چيز است: به طور خلاصه ميتوانيم بگوييم:
1. روش تفسير تاريخي ذهن ما را، ذهن مفسر و قرآنپژوه را با فضاي نزول آيات و سور قرآن بهتر آشنا ميكند.
2. ما را نسبت به سيره صحيح پيامبر اكرم آشنا ميكند؛ همانطور که مرحوم علامه طباطبايي فرمودند: آشنايي با ترتيب نزول سور قرآن و آگاهي از مكي و مدني بودن آيات و سور نسبت به سيره پيامبر و تحليل سيره آن حضرت بسيار مؤثر است؛ پس اين چنين نيست كه بنيانگذار ضرورت اين امر، ما يا خاورشناسان باشيم. مرحوم علامه طباطبايي در «تفسير الميزان» (جلد 13 صفحة 235) ضرورت اين مطلب را بيان فرمودند.
3. اين مسئله و اين تحقيق در تصحيح روايات مختلف، به خصوص روايات اسباب نزول نقش به سزايي دارد و ما را به اين مطلب ميرساند كه بسياري يا بعضي داستانهايي كه به عنوان قصص نزول مطرح كردند، وقتي ترتيب حقيقي را به دست بياوريم، ميفهميم كه آنها حقيقت نداشته است، اکنون سخن بنده اين است كه آن پنج تحقيقي كه در اين باره عرض كرديم يا صرفاً سليقه و ذوقي عمل كردهاند، روايات را كنار گذاشتهاند، و يا جامعيت ندارند. حال يك موضوع تحقيقي كه اصالتاً و اولاً بذات مربوط به قرآن، كتاب آسماني ما مسلمانان ميشود، چرا ما بايد به خودمان اجازه بدهيم و تحمل كنيم كه دهها تحقيق از خاورشناسان يهودي و مسيحي دنيا دربارة قرآن ما انجام بگيرد و شايد سی تا چهل سال روي آن
كار كنند، ولی ما فقط پنج تحقيق
داشته باشيم، آن هم با كاستيها و اشكالاتي كه دارد؛ بنابراين، آرزوي جدي ما اين است كه فضلاي حوزه به ویژه فارغ التحصيلان مركز تخصصي تفسير و علوم قرآن حوزه، اين خلأ تحقيقاتي كه انصافاً جزء بايستههاي تحقيقاتي حوزه تلقي ميشود را پُر
کنند و دست به قلم ببرند و تحقيقاتي را به صورت جامع و دقيق در اين زمينه ارائه بدهند.
آقاي دكتر رضائي: اجازه بدهيد
چند سؤال را مطرح بكنيم که دوستان
حاضر نوشتهاند:
1. مقالات متعددي جمع شده تا دايرة المعارف ليدن به وجود آمده است، آیا طلاب متعهد و اساتيد بزرگوار ميتوانند مقالات را با تقسيم كار جرح و تعديل كنند؟ آيا كاري صورت گرفته است؟
عرض كردم، كاري كه انجام شده
ـ در دست انجام ـ پژوهشگاه فرهنگ و انديشه است كه در حال نوشتن دانشنامه قرآنشناسي با رويكرد همين دايرة المعارف ليدن است و ما معمولا به محققان مقالاتی سفارش ميدهيم يا خودمان مينويسيم، آن مقالهاي كه در اين باره در ليدن نوشته شده در اختيار آنها قرار ميدهيم كه پاسخ آن داده شود، بعد هم در ترجمه اين اثر انگليسي برنامهريزي شده، ولي در عين حال اين كار كافي نيست و اين را هم عرض كنيم كه اين كار، كار رشته تخصصي تفسير است كه در پيشنهادها عرض خواهم كرد.
2. چرا در دروس حوزه علميه مباحث قرآن و مستشرقان مطرح نميشود؟ كه اين را هم در پيشنهادهاي جلسه مطرح ميكنيم.
3. چرا تا به حال اينگونه فعاليتهاي مستشرقان را براي دوستان مطرح نكردهايد، در حاليكه دشمنان ما حتي در مورد قرآن كريم اينگونه دهن كجي نمودهاند؟
انشاءا.. از اين به بعد تلاش خود را انجام دهيد.
4. آيا بهتر نيست به جاي تأسف از گذشته، به فكر آينده باشيم و كاري بكنيم كه آيندگان ما را مقصر ندانند؛ همان طور كه ما گذشتگان را مقصر ميدانيم، و واقعاً در تمام ابعاد قرآن، پژوهش كامل انجام شود و مؤسسهاي مخصوص اين كار تأسيس گردد؟
اين پيشنهادها خيلي خوب است و من يكي دو پيشنهاد به آن اضافه ميكنم:
1. شناخت دقيق فعاليتهاي مستشرقان، به ويژه پيوستگي آن با استعمار و حركتهاي تبشيري براي ما لازم است؛ از این رو، لازم است كه چنين درسي در برنامههاي ما قرار گيرد.
2. يك رشته تخصصي در زمينه قرآن و مستشرقان پيشبيني شود كه جناب آقاي استاد فاكر فرمودند كه در شاخههاي دكتري تخصصي، تفسير پيشبيني شده كه انشاء الله در شوراي عالي تصويب و اجرا شود كه بتوانيم شبهات را بشناسيم و به آنها پاسخ دهيم و اخیراً هم در مرکز جهانی علوم اسلامی شاخه دکتری قرآن و مستشرقان طراحی و در وزارت علوم تصویب شد و به زودی اجرا میشود.
3. برنامهريزي براي پاسخگويي به شبهات متشرقان و تشكيل گروهها است. مرحوم بلاغي در عراق وقتي كتاب آلاء الرحمن را مينوشت و كتابهاي ديگر را در ضدّ شبهات يهوديت و مسيحيت، خودش رفت عبري را ياد گرفت و پاسخ داد. حتي يكي از اساتيد از حضرت آيت الله معرفت نقل ميكرد، ايشان گاهي اوقات از غذاي روزانه صرفنظر ميكرد به خاطر مخارج ياد گرفتن زبان عبري و بعد كتابهاي متعددي در اين باره نوشت؛ بنابر اين، ما هم ميتوانيم چنين كارهايي را به صورت فردي و جمعي انجام دهيم؛ البته كمي زحمت دارد و بايد حمايت شود. انشاءا.. مراكز مربوط حمايت ميكنند. راهاندازي مجلات و نوشتن پاياننامههاي متعدد در مورد مباحث قرآن و مستشرقان لازم است.
در گلستان شماره 190 حدود پانصد مدخل در مورد قرآن در دانشنامه ليدن معرفي شده است. شما ميتوانيد اينها را ببينيد و موضوعات جديدي در مورد پاياننامههاي خود، انتخاب كنيد و مورد نقد و بررسي قرار دهيد. 350 مقاله قرآني كه در چهار سال گذشته در غرب منتشر شده، اينها را ببينيم و بررسي و نقد كنيم و از پاياننامههاي تكراري فاصله بگيريم.
4. تشكيل جلسههای تخصصيتر؛ هم اکنون در خدمت دكتر مؤدب هستيم كه مسئول بخش پژوهش انجمن هستند و در حقيقت اين جلسه، حاصل تلاش ايشان و زحمتها و برنامهريزي ايشان است. از محضر ايشان خواهش ميكنيم كه برای سالهای آینده جلسات تخصصيتري در اين زمينه برنامهريزي كنند؛ مثلاً يك جلسه در مورد دانشنامه ليدن بحث كنيم كه ابعاد مسئله خوب روشن شود، يك جلسه در مورد دانشنامه دايرة المعارف اسلام يا تاريخگذاري و شخصيتهاي مستشرقان بحث شود.
5. اگر بتوانيم درسي در سطح عمومی حوزه علميه در مورد اسلام و مستشرقان داشته باشيم؛ چون بحث قرآن و مستشرقان، بخشي از فعاليتهاي مستشرقان است. اينان به سنت هم تاختهاند. آقاي زماني شاهدند، موضوع اين پاياننامه وقتي ميخواست تصويب شود ما ترديد داشتيم كه صد صفحه مطلب در اين مورد جمعآوري شود، ولي يكي از دوستان اهل كشور پاكستان وقتي اين كار را انجام داد، حدود هفتصد صفحه شد كه يك خط آن را اينجا بيان نكرديم؛ يعني خود اين موضوع ميتواند، موضوع يك نشست علمي باشد. ما ادعاي دفاع از اهل بيت را داريم، ولي در صحنههايي كه بايد حضور داشته باشيم و در برابر تهاجم فرهنگي مستشرقان بايستيم، متأسفانه حضورمان كم است. در پايان از اساتيد محترم، طلاب عزيز، طلاب مركز جهاني، رشته تخصصي تفسير خواهران و برادراني كه از دانشگاههاي متعدد تشريف آوردند، همچنين از راديوهاي متعدد، سيماي قرآن و نیز مجلات و روزنامههايي كه اين نشست را منعكس ميكنند، تشکر میکنیم.
از پيشنهادهاي استاد زماني استفاده ميكنيم (ايشان در پيشنهاد دادن پيشتازند و سخنان راهگشايي را ارائه ميدهند و در اين جلسه هم ميخواهيم از اين پيشنهادها به صورت خاص استفاده كنيم).
استاد زماني: البته استاد رضايي بسياري از پيشنهادها را مطرح نمودهاند و پيشنهادهاي خوبي بود. من بعضي را تكميل و تعدادي را اضافه ميكنم:
1. مواد آموزشي: من نظر جناب آقاي رضايي را تعميم بدهم. پيشنهادم اين است كه تمام حوزههاي علميه و تمام دانشگاههايي كه دانشكده علوم انساني يا رشتههاي اسلامي دارند، بايد در همة رشتههاي علوم اسلامي، واحدي را به نام درس استشراق داشته باشند؛ نه استشراق به معناي عام، آن گونه كه آقاي دكتر رضايي فرمودند، مقصود من اين است كه هم چنانكه الآن دو واحد به نام قرآن و مستشرقان است، حداقل در بخشهاي مختلف حوزه علميه قم و در دانشگاه تهران كه دو سه سال است شروع شده، و اين درس تازه در ايران شروع شده ما باید درسي را هم به نام «حديث و مستشرقان» براي رشتههاي حديثي
داشته باشیم؛ چون انبوه كتابها و تحقيقات غربيها دربارة حديث و سنت پيامبر و ائمه نقل شده و در این باره کتابها نوشتهاند.
دربارة تاريخ اسلام، صدها كتاب در نقد آن نوشته شده، و شايد دهها كتاب به نام تاريخ اسلام نوشتهاند. بخش عقايد ما، عقايد و مستشرقان، فلسفه اسلامي و مستشرقان، عرفان و مستشرقان، شيعه و مستشرقان، هر يك از مواد درسي كه در حوزههاي علميه و دانشگاههاي رشتههاي علوم انساني مطرح است، مستشرقان دربارة هر كدام صدها مقاله و كتاب نوشته و نقد زده و حمله كردهاند و هر كدام از اينها جا دارد دست کم دو واحد درسی را به خود اختصاص دهد.
2. نهضت ترجمه: پيشنهادم اين است كه اين نهضت بايد آغاز شود. مجموعه مهمترين كتابها و تأليفاتي كه غربيان و غير مسلمانان علیه دين، قرآن، عقايد و فقه ما نوشتهاند، مجموع اينها بايد ترجمه شود. ما يك نهضت ترجمه در حوزه و دانشگاه لازم داريم. مهمترين اينها ترجمه شود و به شكل موسوعه و سلسله منشورات آشنايي با انديشههاي مستشرقان دربيايد و همه اينها به نقد كشيده شود. شايد اين نهضت ده تا بیست سال طول بكشد، ولي مانعي ندارد، از الان بايد آغاز شود و حداقل هفت یا هشت قرن است كه دير وارد كار شدهايم.
3. مراكز پژوهشي حوزه و دانشگاه و مراكز انتشاراتي، به تناسب موضوع كاري كه دارند، مناسب است كه ديدگاههاي غربيان را در مورد موضوع خودشان مورد نقد قرار دهند.
4. آشنایی با زبان: متأسفانه آشنايي حوزهها و دانشگاههاي ما با زبانهاي بزرگ دنيا، اندك است. تا وقتي كه ما زبان عربي، انگليسي، يا زبانهاي بزرگ دنيا را فرا نگيريم، همچنان عقب خواهيم بود و نميدانيم دنيا چه كار ميكند، پيشنهاد من اين است كه حوزهها، به ويژه دانشگاهها، در تقويت زبان، چه زبان مكالمه عربي و چه زبان انگليسي يا زبانهاي ديگر بزرگ دنيا، مانند فرانسوي و روسي و آلماني كه در رأس زبانهاي بزرگ دنيا هستند، تلاش کنند. خود فضلا و محققان دردمند ميتوانند بر فرض كه رسماً حوزهها و دانشگاهها اين برنامه را شروع نكند، آموزش زبان را آغاز كنند و رسماً وارد كارهاي پژوهشي شوند.
5. سفرهاي خارجي: فرهيختگان حوزه، دانشگاه و محققان بزرگ، مسئولان مراكز پژوهشي و آموزشي حوزه و دانشگاه، بايد به نقاط مختلف دنیا بروند و ببینند كه در دنيا چه ميگذرد و واقعاً چقدر مراكز اسلامشناسي در دنيا كار ميكنند و حال آن که ما از آنها غافليم، چون نميدانيم در دنيا چه خبر است، قاعدتاً برنامههاي آموزشي كه داريم، در حدود نيازهاي داخل كشور خودمان است. جناب آقاي محمدي به برخي سفرهاي تبليغي كه من در بعضي كشورها داشتم، اشاره کردند، سفر فيليپين و چند كشوري كه من رفتم، هر كجا رفتم احساس كردم خلأ بسيار زياد و حضور ما بسيار ضعيف است. فيليپين كشوري است كه داراي 80 ميليون جمعيت است، و عطش اسلام شناسي در آنها وجود دارد، با كمال تأسف در طول يك سال كه ميگذرد، يك مبلغ، اعزام ميشود، آن هم پس از يك ماه برميگردد، اين يك نفر چگونه ميتواند به اين 80 ميليون نفر برسد. آيا حوزه علميه و دانشگاههاي ديني ما، با اين كار كم و اندك ميتواند در عرضه اسلام و فرهنگ مكتب اهل بيت در دنيا موفقيتي داشته باشند؟!
در سخنرانیای که دربارة مقايسهاي میان فعاليتهاي تبليغي كه كليسا در سطح دنيا دارد و فعاليتهایي كه حوزههاي علميه دارند، شده بود، واقعاً قابل مقايسه نيست. کلیسا در كشور فيليپين وارد عمل شده و روحانيت مسيحي هفتاد درصد كل مدارس آموزش و پرورش كشور را مديريت فرهنگي ميكند و كليسا براي همه مدارس برنامهريزي ميكند، يك اين چنين اقتداري را به هم زدهاند و در دنيا كار ميكنند. ما انتظار داريم با اين فعاليت اندك تبليغي خودمان در عرضه اسلام و مكتب اهل بيت موفق باشيم، از این رو، آماده شدن طلاب و فضلا و محققان و مسئولان مراكز آموزشي و پژوهشي حوزه لازم است، براي اينكه بتوانند در كشورهاي دنيا حضور داشته باشند و پس از آشنا شدن با نيازهاي واقعي جهان، منطبق با آن نيازها، برنامهريزيهاي واقعبينانه و جهاني داشته باشند.
استاد صادقي: براي تكميل پيشنهادها، ابتدا پيشنهادها گفته شد، منتها اينكه چقدر اختيار هست و ميشود عمل كرد، به هر اندازة آن كه دست پيدا كنيم، خوب است.
توضيح جناب استاد را یادآوری میکنم، كتابي را دو سه سال پیش خريدم به نام اسب كربلا، خدمت يكي از مراجع بردم ـ يك استادي از دانشگاه آمريكا، هفت بار به شبه جزیره هند سفر کرده و این سفر ده سال طول کشیده و چند زبان شرقي ياد گرفته است، فقط براي اينكه مراسم شيعيان را در شبه جزيره هند در محرم بشناسد و بعد ريز شده آمده سراغ ذو الجناح و اسم كتابش را اسب كربلا گذاشته است. او وقتي به آمریکا بر میگردد، نتیجة تحقیقاتش سیصد تا چهارصد صفحه و چقدر تقدير و تشويق میشود، و هيچ كس او را توبيخ نمیکند كه در ده سال و هفت سفر خارجي و این همه هزینه، براي يك كتاب سیصد صفحهاي زیاد است، فقط براي اينكه شيعيان را بشناسند. ميدانيد تنها مركزي كه دكتراي شيعهشناسي دارد ـ تا آنجا كه من ميدانم ـ در بيت المقدس است. اسرائيل فقط دكتراي شيعهشناسي دارد و كار ميكنند، بيكار نيستند، حجم مقالهها بالا است. من در پایان چند پیشنهاد دارم:
1. تأسيس يك كتابخانه تخصصي ـ كه ما نداريم ـ شما اگر تمام ايران را بگرديد؛ من يك وقت از تبريز تا مشهد سفر کردم براي كتابشناسي، تعداد بسيار كمي كتابشناسايي كردم، كتاب بسيار كم است.
2. شناسايي طلاب مستعد؛ طلابي هستند كه آمادگي دارند، استعداد دارند، مراحل آموزشي مختلفي را بايد طي بكنند تا بتوانند انشاءالله تحقيقات را ادامه دهند.
3. دعوت از برخي خاورشناسان
به ایران.
(سپس حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در پایان جلسه مطالبی فرمودند که در آغاز این نوشتار آمد.)
1. پیشنهادهایی که در پایان نشست علمی مطرح شد، خواهد آمد.
2. در مورد آیهی 24 سورهی دخان. «وَاتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُندٌ مُغْرَقُونَ»