بررسى، استخراج و تحلیل شیوهها و راهکارهاى تبلیغى اسوههاى قرآن بویژه پیامبر گرامى اسلام(ص)به حقیقت مىتواند دائرة المعارف بزرگى پیرامون دعوت و تبلیغ فراهم آورد.هر چند تاکنون در این باره تلاش درخور و پژوهش بایسته صورت نگرفته است.در مقاله حاضر، با استفاده از قرآن، تفاسیر، روایات معتبر و سیره، بر آن شدیم تا ضمن بررسى مهمترین و پرکاربردترین شیوههاى تبلیغى پیامبر خاتم(ص)در سه محور شیوههاى گفتارى، عملى و مرکّب(گفتارى عملى)، بر اهمیت شیوههاى غیر مستقیم در تبلیغ پافشارى کنیم.
دعوت به مشترکات و تردیدافکنى در مخالفان، نمونههاى شیوههاى گفتارى، سازش ناپذیرى در اصول، برائت از شرک و مبارزه با عوامفریبى، از نمونههاى بارز شیوههاى مرکب، و مرحلهبندى تبلیغ، مدارا و آسانگیرى، هجرت، اعزام مبلغ به شهرها و قبایل، برپا کردن پایگاههاى تبلیغى و سادهزیستى، مصادیق برجسته شیوههاى عملى مطرح شده در این نوشتار هستند.
اسوه؛دائرة المعارف؛شیوههاى تبلیغى؛گفتارى؛عملى
با عنایت به ابعا وسیع و متنوع شخصیت و سیره تابناک پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم،تاکنون بررسى کافى پیرامون شیوههاى تبلیغى او صورت نگرفته است.پیامبرى که خاتم نبوت و رسالت است، لاجرم داراى مجموعهاى از نافذترین روشها و اسلوبهاى ارشادى است؛شیوههایى که هر مبلغ و داعى الى الله بتواند در امر هدایت و راهنمایى بشر از آنها بهره گیرد و به نتیجه مطلوب دست یابد.آنچه از مطالعه کتاب سیره و منابع تفسیر و کتب تبلیغى در این باب برمىآید، به طور عمده، نقل بدون تحلیل وقایع زندگى چهرههاى قرآنى است و کمتر از تحلیل رفتارها و برخوردها و ارزیابى تبلیغى حوادث و به تبع آن سبکشناسى رفتار و گفتار و استخراج شیوههاى تبلیغى ثابت هر یک از ایشان اثرى دیده مىشود، چنانکه به اعتقاد استاد مطهرى؛ «این کتابهایى که ما به نام سیره داریم سیر است نه سیره...رفتار پیغمبر نوشته شده است نه سبک پیغمبر در رفتار، نه اسلوب رفتار پیغمبر» (1) به همین دلیل، بسیارى از زوایاى فعالیت ارشادى و تبلیغى پیامبران و اولیاء الهى تاکنون ناشناخته مانده و استفادهاى از آن به عمل نیامده است.استخراج شیوههاى برخورد و ارتباط و روشهاى مواجهه پیامبر(ص)با مخاطبان گوناگون و نیز استنباط سبک و سیره تبلیغى دیگر چهرههاى شاخص قرآن، مىتواند بهترین و مفیدترین راهکارهاى تربیت، ارشاد و هدایتگرى را به راهنمایان دلسوز جامعه ارائه دهد و معلمان و مربیان جوامع، بویژه جامعه اسلامى را از سرگردانى در اتخاذ شیوههاى صحیح تربیتى و ارشادى برهاند.
این همه، ما را بر آن داشت تا با بررسى زندگانى و سیره درخشان انبیا و اولیاى یاد شده در قرآن، رفتارها و فعالیتهاى تبلیغى آنان را گرد آورده و به استخراج و تحلیل شیوههاى تبلیغى ایشان بپردازیم.این مقاله حاوى برجستهترین شیوههاى تبلیغى رسول اکرم(ص)به عنوان اولین مرحله این پژوهش است.
در میان اسوههاى قرآن، پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم کاملترین مبلغ و جامعترین شخصیت رسالى و الهى است.اگر هر یک از چهرههاى قرآن در زمینهاى یا زمینههایى چند الگو و نمونه باشند (مانند ابراهیم اسوه توحید، نوح اسوه استقامت در تبلیغ، یوسف اسوه عفت و امانت، سلیمان اسوه سپاسگزارى و فرمانروایى، طالوت اسوه فرماندهى و ذوالقرنین اسوه زمامدارى و...)نبى اکرم جامع همه فضایل تبلیغى و اسوه مطلق تمام بشریت است و از این حیث، دعوت وى نیز خاتم دعوات الهى است و هر آنچه از قالب و محتوى در مسیر ارشاد به کار مبلغان و مربیان مىآید، در سیره تبلیغى آن حضرت دست یافتنى است.
بدین لحاظ، قرآن براى تأسى به هر یک از پیامبران و اسوههاى مورد عنایت خود، قیود و شرطهایى را تعیین فرموده و حتى در برخى زمینهها از پیروى اسوهاى خاص نهى فرموده است (2) ، امّا در معرفى شخصیت والاى حضرت محمد بن عبد الله(ص)سخن قرآن هیچ قیدى ندارد و مطلق بودن این اسوه را براى اقتدا همه انسانها در همه زمانها و همه مکانها مىرساند؛ لقد کان فى رسول الله اسوة حسنة لمن یرجو الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیرا(احزاب، 21) براستى براى شما در رسول خدا سرمشقى نیکوست، براى کسى که به خدا و روز قیامت امید داشته و بسیار خدا را یاد کند.
گو اینکه براى مخاطبان این سخن، قیدهایى همچون امید به خدا و روز قیامت و ذکر خداوند مطرح شده است، همانسان که براى هدایتگرى قرآن شروطى براى انسانها ذکر شده و ظالمان از بهرهمندى آن محروم قلمداد شدهاند؛و لا یزید الظالمین الا خسارا(اسرا-83)و ستمکاران را جز زیانکارى نمىافزاید.
این موضوع را امیر مؤمنان به زیبایى در جملهاى آورده است:و لقد کان فى رسول الله کاف لک فى الاسوة (3) از لحاظ اسوه و الگوى عمل، رسول خدا براى تو کافى است.
این در حالى است که مقام الگویى بزرگترین چهرههاى صاحب رسالت همچون ابراهیم نیز به زمینههایى خاص محدود شده است.براى نمونه، اسوه بودن ابراهیم و پیروانش را با کلمه«اذ»و جمله پس از آن مقید ساخته است:قد کانت لکم اسوة حسنة فى ابراهیم و الذین معه اذ قالو لقومهم انا برآء منکم و مما تعبدون من دون الله کفرنا بکم و بدابیننا و بینکم العداوة و البغضاء حتى تؤ/منوا بالله وحده (ممتحنه، 4)قطعا براى شما در پیرى از ابراهیم و پیروانش سرمشقى نیکوست؛آنگاه که به قوم خود گفتند:ما از شما و آنچه به جز خدا مىپرستید، بیزاریم.به شما کفر مىورزیم و میان ما و شما دشمنى و کینه همیشگى پدیدار شده، تا وقتى که فقط که به خدا ایمان آورید.
ابراهیم و پیروان خالصش در موضوع توحید محورى و برائت از شرک و مشرکان، اسوه تمام مؤمنان و حتى پیامبر اسلام معرفى شدهاند.در مورد پیامبران دیگر نیز گاهى با عبارت«واذکر»و لفظ «اذ»پیامبر و مخاطبان قرآن به توجه کافى و رهنمودگیرى و عبرتآموزى دعوت شدهاند، امّا از هیچ یک، تأسى مطلق استنباط نمىشود، ضمن آنکه در سوره انعام پس از ذکر اسامى بیشتر انبیاى مذکور در قرآن، اقتدا به هداى ایشان را سفارش مىفرماید که به مفهوم تأیید تمام سیره ایشان نیست؛ اولئک الذین هدى الله فبهدیهم اقتده(1)(اینان کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده، پس به هدایت آنان اقتدا کن).
پیامبر بزرگوار صلى الله علیه و آله و سلم از سوى ذات اقدس الهى بارها در قرآن به مقامات و مراتب والاى تبلیغى مفتخر شده است.القاب و عبارات قرآنى نازل شده در این باره را مىتوان«مدالهاى تبلیغى»این چهره تابناک قرآن دانست، که از سویى تنوع و جامعیت شیوهه و مبانى دعوت و عظمت کارکرد تبلیغى آن حضرت نیز از آنها استفاده مىشود:
-لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنة(احزاب، 21)براى شما در وجود رسول خدا تأسى نیکویى است.
-یا ایها النبى انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا الى الله باذنه و سراجا منیرا(احزاب، 45)
اى پیامبر، ما تو را به سمت گواه و بشارتگر و هشدار دهنده فرستادیم، و دعوتگر به سوى خدا و به فرمان او و چراغى افروزنده.
-و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین(انبیا، 107)و تو را جز رحمتى براى جهانیان نفرستادیم.
-یتلوا علیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة(ال عمران، 164 و جمعه، 2) و آیات خدا را برایشان بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد.
-انما انت مذکّر(غاشیه، 21)تو تنها تذکر دهندهاى.
-لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رؤوف رحیم(توبه، 128) قطعا براى شما پیامبرى از خودتان آمد که بر او دشوار است که شما در رنج بیفتید، به هدایت شما حریص و نسبت به مؤمنان دلسوز مهربان است، و در یک کلام؛و انک لعلى خلق عظیم(قلم، 4)و براستى تو را خوى والایى است.
القاب و مدالهاى تبلیغى اسوه حسنه، شاهد، مبشر، نذیر، داعى، سراج منیر، رحمة للعالمین، مذکر (یادآور)، خواننده آیات، مزکّى و معلم، حریص بر هدایت مردم، رئوف رحیم(مهربان)در آیات فوق مورد اشاره قرار گرفته و مهمتر آنکه به خلق عظیم، پیامبر را ستوده که ناظر بر همه جنبههاى اخلاق فردى، اجتماعى و تبلیغى است.از طرفى به لحاظ مباحث خاص تبلیغ، مىتوان محورىترین مقام آن حضرت را مقام رحمة للعالمین دانست، چه این صفت در تمام اقدامات تبلیغى و زوایاى دعوت پیامبر اسلام تجلّى و تبلور ویژه دارد.ضمنا در آیات دیگر، القاب ذکر، هادى و گشاینده غل و زنجیرها نیز به آن حضرت اعطا شده است.
قرآن کتاب هدایت و مرامنامه دعوت پیامبران، بویه نبى خاتم است و به همین سبب، آیات قرآنى و بویژه آیات قصص انبیا و آیات حکایتگر داستان زندگى و اقدامات رسول اکرم، معتبرترین منبع شیوههاى دعوت آن حضرت است.ما در این تحقیق پیش از هر چیز به نصّ آیات استناد کرده و آنگاه به روایات معتبر منقول از معصومان مراجعه کردهایم تا شیوههاى با اهمیت و برجسته پیامبر را در تبلیغ آیین مسلمانى و تعالیم قرآنى، استخراج، بررسى و تحلیل کنیم.
جامعیت دعوت پیامبر و عظمت و خاتمیت رسالت آن حضرت موجب آن شده است که شیوههاى دعوتش از تنوع و تکثّر قابل توجهى در مقایسه با اسوهها دیگر قرآنى برخوردار شود.این تنوع به حدى است که بررسیها و نگارشها طولانى و وسیع را مىطلبد و تلاشهاى انجام شده در قیاس با میزان شایسته آن بس اندک است.
به هر تقدیر، در بررسى ما حدود پنجاه شیوه مستقل از دعوت اسلامى پیامبر اکرم(ص)استخراج شده است؛از راهکارهاى اساسى و استراتژیها گرفته تا شیوههاى مقطعى و جزئى، و از این میان برجستهترین این شیوهها را در مقاله حاضر در سه محور ارائه مىکنیم، ضمن آنکه براساس مطالعات انجام شده معتقدیم که با نگاه دقیقتر و بررسى وسیعتر در سیره تبلیغى آن حضرت، مىتوان دهها شیوه کارساز دیگر را استنباط کرد.در گزینش شیوهه سعى شده است زوایاى ناشناخه تبلیغ نبوى مورد عنایت بیشت رقرار گیرد.
مراد از شیوههاى تبلیغى گفتارى و قولى، روشهایى است که به نحوى با سخن و کلام قابل ارائه بوده و بدون کلام، اتخاذ آنها تقریبا ناممکن است.بىتردید، این شیوهها به تنهایى نمىتوانند فرایند تبلیغ را به نتیجه مطلوب هدایت کند، بلکه هماهنگى و ارتباط سنجیده این شیوهها با شیوههاى عملى و نیز شیوههاى مرکب مىتواند در روند دعوت، پیامدهاى نیکویى را به ارمغان آورد.در این مقاله سعى ما بر ارائه مؤثرترین و با اهمیتترین شیوههاى قولى پیامبر اسلام(ص)در تبلیغ است.
براساس بیان قرآن کریم، پیامبر در اولین مرحله دعوتش، اعتقادات خود را با صراحت به مخاطبان اعلام مىکرد و آنگاه با استدلالهاى متقن، متین و منطقى سعى در تحکیم آنها و اتقان مردم مىنمود؛قل انما امرت ان اعبد الله و لا اشرک به الیه ادعو و الیه مآب(رعد، 36)بگو جز این نیست که من مأمورم خدا را بپرستم و به او شرک نورزم، به سوى او مىخوانم و بازگشتم به سوى اوست.
چنانکه در کتب سیره آمده، آن حضرت بارها در بازارها و مجامع مختلف مکه و اطراف آن مردم را به عقاید خود که نفى عبادت بتها و پرستش خالصانه الله بود فرا مىخواند؛شعار«قولوا لا اله الا الله تفلحو»خود اعلام عقیدهاى صریح است.
نیز در مقام استدلال، با راهنمایى الهى براى اثبات توحید چنین مىفرمود:
-ان الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له(حج، 73)کسانى را که جز خدا مىخوانید، حتى مگسى نمىآفرینند، هر چند براى آن اجتماع کنند.
-اتعبدون من دون الله ما لا یملک لکم ضرّا و لا نفعا(مائده، 76)بگو:آیا غیر از خدا چیزى را کهاختیار سود و زیان شما را ندارد، مىپرستید؟ و همچنین دهها استدلال دیگر از این قبیل.
به منظور یافتن راهى نفوذ در دل و اندیشه مخاطبان، پیامبر در صدد بیان نقاط مشترک عقیدتى با آنان بود تا آن مشترکات را واسطه ارتباط عمیقتر و مناظره منطقى قرار دهد؛از این رو در مواجهه با یهود و نصارى بر عقاید صحیح و قابل قبولشان انگشت مىنهاد؛
-قل یا اهل الکتاب تعالو الى کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله(آل عمران، 64)بگو اى اهل کتاب، بیایید بر سر سخنى که میان ما و شما یکسان است بایستیم که:جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریک او نگردانیم و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد...
-و قولوا امنّا بالذى انزل الینا و انزل الیکم و الهنا و الهکم واحد و نحن له مسلمون(عنکبوت، 45)
و بگویید:به آنچه به سوى ما نازل شده و آنچه به سوى شما نازل شده ایمان آوردیم و خداى ما و شما یکى است و ما تسلیم اوییم.
یکى از نویسندگان در این ارتباط مىگوید:
«پیامبر به جاى آنکه از ابتدا نقاط اختلافى و تعصبانگیز را مطرح سازد، بر توحید که قدر مشترک ادیان است تأکید مىورزد و خدا به پیامبر فرمان داده که به این شیوه مجهّز باشد.» (4)
از آنجا که عقیده باطل چون کف روى آب، ناپایدار است و با اندک تشکیک و تردیدافکنى به لرزه مىافتد، پیامبر(ص)در مواضع متعدد با راهنمایى قرآن این شیوه را تجربه فرموده است:
-قل من یرزقکم من السموات و الارض قل الله و انا او ایاکم لعلى هدى او فى ضلال مبین(سبأ، 24)
بگو:کیست که شما را از آسمانها و زمین روزى مىدهد؟بگو:خدا، وى در حقیقت یا ما یا شما بر هدایت یا گمراهى آشکاریم.
«در این آیه، خداوند با تحدّى و تهاجم به مناظره با کفار نمىپردازد، بلکه با تلاشى براى ایجاد شک در اعماق وجود آنها سعى مىکند تا فطرت خفته و سرشت نهفته ایشان را بیدار و متوجه حقیقت کند تا به بطلان اعتقادشان واقف شوند و به نور ایمان مهتدى گردند.» (5)
گفتنى است که در اتخاذ این شیوه، نوعى تنازل مقطعى از مواضع خدشهناپذیر داعى و به بیان دیگر نوعى همراهى با مخاطب لازم است که فواید بسیارى، از جمله پیشگیرى از تعصبورزى و تندخویى مخاطب را دربر دارد.
جامعیت و کمال نظام اعتقادى اسلام و نظام تبلیغى پیامبر موجب آن نیست که بکلى از دعوتهاى پیامبران پیشین جدایى و بىاعتنایى گزیند، بلکه براساس رهنمود الهى(فبهدیهم اقتده)با جدیت تمام، نه تنها بر تعالیم حقه آنان صحّه مىگذارد، بلکه در موارد بسیار، احکام شرایع پیشین را تثبیت مىکند و با صبغه اسلام بر آنها مهر تأیید مىزند.این جلوهاى از پایبندى دعوت اسلامى به حقیقت است که در تأیید و تجلیل آیین ابراهیم و افتخار به التزام آن مىگوید:
-قل اننى هدانى ربى الى صراط مستقیم دینا قیما ملة ابراهیم حنیفا و ما کان من المشرکین(انعام، 161)
بگو:آرى، پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده است، دینى پایدار، آیین ابراهیم حقگراى، که او از مشرکان نبود.
-ثم جاءکم رسول مصدّق لما معکم لتؤمننّ به و لتنصرنّه(آل عمران، 81)سپس شما را فرستادهاى آمد که آنچه را با شماست تصدیق کرد.البته به او ایمان بیاورید و یاریش کنید.
منظور از شیوههاى مرکب، آن دسته از روشهاى تبلیغى پیامبر است که گفتار و کلام از یک سو، و رفتار و عمل از سوى دیگر در اتخاذ و عمل به آن دخالت دارد.اهمیت این محور آنگاه روشن مىشود که تأکید قرآن بر تلازم قول و عمل، بویژه در عرصههاى اخلاقى و اجتماعى را مد نظر داشته باشیم.شکى نیست که توأم شدن قول و فعل در این دسته از شیوهها ضامن أثرگذارى و کارآیى آن بوده است:
آنگاه که مخالفتها و ستیزها در برابر پیامبر متوجه اصول اعتقادى و عملى مانند توحید، معاد، عدالت و عدم تبعیض مىشد، هیچ گونه نرمش و سازشى از سوى آن حضرت مشاهده نمىشد.
«براساس روایتى، اهل مکه به پیغمبر گفتند:اى محمد، آیین قومت را ترک گفتى، در حالى که ما مىدانیم جز فقر تو را به این امر وانداشته، پس بیا تا ما از داراییهاى خود براى تو گرد آوریم و تو را از ثروتمندترین مردم گردانیم.پس این آیه نازل شد:قل اغى الله اتخذ ولیا فاطر السموات و الارض... (انعام، 14)» (6) ترجمه آیه چنین است:«بگو، آیا غیر از خدا-پدید آورنده آسمانها و زمین-سرپرستى برگزینم و اوست که خوراک مىدهد و خوراک داده نمىشود.بگو:من مأمورم نخستین کسى باشم که اسلام آورده است.»
از طرف دیگر، آن حضرت با اسلوب منطقى و روشنى که در پیش مىگرفت، در برابر مساومحه و سرباز زدن از قبول استدلالها، میدان را به مخالفان مشرک واگذار نمىکرد:«روایات متعددى مبنى بر سازش و گراییش مشرکان به اسلام، به شرط مداهنه و سازش رسول گرامى و ترک معایب بتها و پیروى از بعضى از عقاید آنها به منظور حفظ آبروى ایشان در برابر تودههاى عرب در تاریخ ذکر شده است.اما چون این درخواستها در مورد اصل دیانت و عقاید بنیادین بوده، هیچ گونه نرمشى را از سوى پیامبر(ص)در پى نداشته است (7) ».
همچنین استاد مطهرى درباره پایبندى پیامبر بر اصول و ایستادگى و عدم نرمش در برابر مشرکین مىگوید:
«پیامبر در مسائل اصولى هرگز نرمش نشان نمىداد؛در حالى که در مسائل شخص فوق العاده نرم و مهربان بود و فوق العاده عفو و گذشت داشت.اینها نباید با یکدیگر اشتباه شود (8) ».
تاریخ و سیره پر افتخار پیامبر نشان مىدهد که آن حضرت على رغم تمام شیوههاى رندانه دشمن، مانند تحبیب، تطمیع، تهدید، تهمت، شکنجه، سوء قصد و در نهایت محاصره اقتصادى و سیاسى (9) ، راه مداهنه را در هیچ مقطعى پیش نگرفت.
پس از ارائه تعالیم دعوت و به کارگیرى شیوههاى اقناعى متنوع، اگر نشانى از پذیرش در مخاطبان مشاهده نشد، نوبت به اظهار بیزارى از شرک و مشرکان مىرسد و این کار در واقع در راستاى شیوه سازشناپذیرى صورت مىگیرد.این شیوه به فراخور نوع و شدت برخورد مخاطبان، با مراتبى از شدت و ضعف اعمال شده است؛در جایى برائت خفیف ابراز شده است:-لا اعبد ما تعبدون عابدون ما اعبد(کافرون، 2 و 3)آنچه شما مىپرستید من نمىپرستم.
شما نیز نمىپرستید آنچه من مىپرستم.و در جاى دیگر با اندکى شدت؛لکم دینگم ولى دین(کافرون، 6)دین شما براى خودتان و دین من براى خودم.
و در شرایط دیگر با شدت بیشتر؛-أئنّکم لتشهدون انّ مع الله آلهة اخرى قل لا اشهد قل انّما هو اله واحد و اننى برئ ممّا تشرکون(انعام، 19)آیا شما گواهى مىدهید که در جنب خدا، خدایان دیگرى است؟بگو من گواهى نمىدهم.بگو:او تنها معبود یگانه است و بىتردید من از آنچه شریک او قرار مىدهید، بیزارم.
و گاهى در اجتماع بزرگ مردم؛-و اذان من الله و رسوله الى الناس یوم الحج الاکبر انّ الله برى من المشرکین و رسوله(توبه، 3)و(این آیات)اعلامى است از جانب خدا و رسولش به مردم در روز حج اکبر که خدا و رسولش در برابر مشرکان تعهدى ندارند و از آنان بیزارند.
و زمانى همراه با برائت از رفتار مشرکان؛-واخفض جناحک لمن اتبعک من المومنین فان عصوک فقل انّى برئ مما تعملون(شعراء، 216)و براى آن مؤمناى که تو را پیروى کردهاند، بال خود را فرو گستر.و اگر تو را نافرمانى کردند، بگو من از آنچه مىکنید بیزارم.
از جمله راهکارهاى اساسى تبلیغى پیامبر، فعالیت پیگیر در همه عرصهها و فرصتها براى گسترش دعوت و ایجاد فرایندهاى تبلیغى متنوع بود؛از طرفى با روحیه شاد و رویى گشاده در پى صید دلها و یافتند دوستان و همدردان جدید بود، جدید بود، و از سویى در میان افراد خانواده و قبایل گوناگون حضور مىیافت و هرگز به امید مراجعه دیگران در گوشهاى آرام نمىگرفت، بلکه همواره در جستجوى دل درد آشنا و گوش شنوا و کام تشنه هدایت مىگشت.على علیه السلام درباره این صفت پیامبر فرموده:
«طبیب دوار بطبه قد احکم مراهمه و احمى مواسمه یضع من ذلک حیث الحاجة الیه...متتبّع بدوائه مواضع الغفلة و مواطن الحیرة» (10) (پیامبر)طبیب سیّارى بود که به فراخور شرایط بیماران، مرهم مناسب و موسم(داغ)مؤثر مىنهاد...و با مداواى خود در جستجوى عوامل غفلت و سرگردانى مردم بود.
طبرى درباره دعوت انفرادى پیامبر مىگوید:«پیامبر از ورود هیچ تازه واردى از عرب، که داراى نام و شهرت و شرافتى بود مطلع نمىشد مگر آن که به نزد او مىرفت و دعوت خویش را به او عرضه مىکرد (11) ».درباره دعوت جمعى او نیز، نقل مؤلف«الطبقات الکبرى»چنین است:
«شیوه پیغمبر از آغاز دعوت علنى بود که هر سال در هنگام موسم حج به منزلگاههاى حجاج در عکاظ، مجنة و ذى المجاز وارد مىشد و آنان را به حمایت از خویش به منظور ابلاغ رسالت الهى مىخواند و در برابر، وعده بهشت مىداد، امّا هیچ کس به یاریش نمىشتافت، حتى از قبایل گوناگون سراغ مىگفت و خطاب به آنان ندا مىداد:اى مردم، بگویید معبودى جز الله نیست تا رستگار شوید و عرب را تحت حاکمیت خود درآورید و عجم در برابرتان تسلیم شود.اگر ایمان بیاورید، پادشاهان بهشت خواهید بود (12) ».
کتب سیره موارد بسیارى از دعوت فردى و قبیلهاى آن حضرت را به تفصیل ذکر کردهاند، مانند دعوت بزرگان قبایلى چون«سوید بن صامت، ایاس بن معاذ، طفیل بن عمرو دوسى، عدّى بن حاتم، مالک بن عوف و دیگران.
یکى از مهمترین مأموریتهاى تبلیغى پیامبر سفر به طائف به منظور ارائه اسلام بود که البته موفقیت چندانى در پى نداشت.در این راستا همچنین، هیأتهاى نمایندگى طوایف و مناطق بگرمى از سوى پیامبر (ص)مورد استقبال قرار مىگرفتند و اصول مسلمانى به ایشان آموخته مىشد؛بویژه در سال نهم(عام الوفود)پس از فتح مکه، که هیأتهاى بنى تمیم، ثقیف، بنى حارث و غیره شرفیاب شده و اغلب، پس از قبول اسلام به وطن خویش باز مىگشتند.
از جمله شیوههاى مرکب و روشهاى برجسته تبلیغ پیامبر، مقابله با سنتهاى خرافى و غلط بود.از دیدگاه این داعى اصلاحگر، یکى از بیماریهاى بزرگ بشر بویژه در عربستان، عوامفریبى و سنتهاى پوچ و عقاید بىپایه بود و بلکه بتپرستى با آن همه گستردگى و نفوذ در آن منطقه، جز نوعى عوامفریبى بزرگ نبود.لذا به مبارزه جدى با این انحراف کمر همت بست.براساس روایت ابوذر، چون سلمان با دیدن رسول خدا(ص)بر پاى مىافتد و آنها را مىبوسد، پیامبر او را چنین نهى مىکند:
یا سلمان، لا تصنع بى ما تصنع الا عاجم بملوکها انا عبد من عبید الله (13)
اى سلمان، با من آنگونه عجم با پادشاهانشان برخورد مىکنند رفتار مکن.من بندهاى از بندگان خدا هستم.
نیز هنگامى که مردم فوت پسر محبوب رسول خدا، ابراهیم را باعث گرفتگى خورشید مىشمرند، پیامبر با این خطاى فکرى و عقیدتى اینچنین به مبارزه و اصلاح مىپردازد:«ماه و خورشید دو نشانه از نشانههاى خداوند هستند و براى مرگ و زندگى کسى نمىمیرند» (14) و با این سخن، عقیده باطل و خرافهاى را که در ذهن آنها شکل گرفته بود درهم مىکوبد.
استاد مطهرى به فلسفه این برخورد اشارهاى مىکند؛«پیغمبر نمىخواهد از نقاط ضعف مردم براى هدایت آنان استفاده کند.مىخواهد از نقاط قوت مردم استفاده کند، نه از جهالت و نادانى، بلکه از آگاهى و بیدارى (15) ».
داستان برخورد اصلاحى پیامبر با برخى افکار، عادات و آداب غلط مانند نحوه نگرش به فرزند دختر و آنچه از آداب جاهلى با مناسک حج ابراهیمى ممزوج شده بود، نمونههاى دیگر جدیت پیامبر در بسط حقیقت و محو باطل و اصلاح انحرافات است.
یکى از رموز موفقیت چشمگیر پیامبر در عرصه دعوت، مهربانى، خوشرویى و برخورد مشفقانه و مهرآمیز و دوستى خالصانه با مخاطبان بود.او مشرکان را به منزله بیمارانى نیازمند مداوا و مؤمنان را برادرانى محتاج راهنمایى و هر دو گروه را لایق شفقتورزى مىدید و از این جهت برخوردى در نهایت صمیمیت، عاطفه و دلسوزى داشت، تا دلهاى آنان را براى پذیرش پیامهاى آسمانى نرم و پذیرا گرداند و از مقاومت و عنادشان بکاهد.امیر مؤمنان در این باره فرمود:
«پیامبر نرمخوترین مردم و در معاشرت بزرگوارترین مردم بود (16) ».
أنس بن مالک از صحابیان مشهور، مىگوید:«عادت پیامبر چنین بود که مریض را عیادت مىکرد و به تشییع جنازه مىرفت و دعوت عبد را(به میهمانى)اجابت مىکرد (17) ».
همچنین در روایات آمده است، «رسول خدا هر گاه کسى را افسرده مىدید با خوشرویى و مزاح، او را شادمان مىساخت و مىفرمود:خداوند کسى را که در حضور برادرانش روى ترش کند، دوست نمىدارد (18) ».
این صفات نیکو، آن هنگام که پیغمبر گرامى با تندخویى و تهمتزنى مخالفان مواجه مىشد تبلور بارزترى داشت.هر گاه شخصیت آن حضرت آماج تیرهاى تهمت و دشنام کوردلان و ناآگاهان واقع مىشد، پاسخ حضرتش پیوسته از روى کرامت نفس، سعه صدر، اغماض و گذشت بود.ابن هشام در سیرهاش مىگوید:
«علما و احبار یهود بسیار از پیامبر پرسشهاى عیبجویانه و معاندانه مىکردند و شبهاتى به منظور خلط حق و باطل مطرح مىکردند و پیامبر با رهنمود قرآن، به طور کامل پاسخ آنها را مىداد (19) ».
همچنین علامه مجلسى در بحار الانوار روایت مىکند که چون همسر ابو لهب پس از نزول سوره تبّت (مسد)در صدد انتقام از پیامبر پس از پناه بردن به خدا، بزرگوارانه فرمود:اینها مذمّم(مذمّت شده)را سرزنش مىکنند و من محمّد(ستوده شده)هستم(یعنى خطاب آنها به من نیست) (20) گاهى نیز در مقابل پرخاش و تندى شخص تازه وارد، در برخوردى عمیق و روانشناسانه، به اصحاب امر مىکرد که حاجت او را برآورده سازید.
براساس رهنمودهاى روشنگر قرآن، از جمله:انما المؤمنون اخوة(حجرات، 10)، رسول خدا(ص)از راههاى مختلف مىکوشید فرهنگ برادرى و اخوت اسلامى، در تفکر، گفتار و عمل مسلمانان تجلّى یابد.
پیامبر علاوه بر آنکه به طور پیوسته مردم را به همدردى، محبت، عطوفت، فریادرسى و مصافحه، دستور داده و از بىمهرى، کنارهگیرى، دروغ، تهمت، سخنچینى، نیرنگبازى، و فخرفروشى نسبت به یکدیگر منع مىفرمود، دو بار رسما اقدام به عقد اخوت میان مؤمنین کرد:
بار اول، پیش از هجرت میان مهاجران، که با توجه به پیش رو داشتند مأموریتى سترگ و سرنوشتساز، نیازمند یارى، همبستگى و تعاطف بودند.در این مرحله«میان مهاجران دو به دو عقد برادرى برقرار کرد؛بین ابو بکر و عمر، حمزه و زید بن حارثه، عثمان و عبد الرحمن بن عوف، زبیر و عبد الله بن مسعود و...و میان على و خودش.و به على فرمود:آیا راضى نیستى که من برادر تو باشم؟ گفت:آرى، راضىام.فرمود:تو برادر من در دنیا و آخرتى (21) ».
بار دوم، پس از ورود به مدینه بود که پیامبر براى تأسیس جامعه اسلامى، اخوت ایمانى مهاجران و انصار را به عنوان یکى از پایههاى مستحکم نظام اسلامى شکل بخشید؛فرمود:تأخور فى الله اخوین اخوین(در راه خدا، با یکدیگر دو به دو برادر شوید.)و دست على ابن ابیطالب(ع)را گرفت و فرمود:هذا اخى (22) .
از جمله خصلتهاى ویژه رسول اکرم که کاملا صبغه تبلیغى دارد سلام و احترام به کودکان است.أنس بن مالک روایت مىکند که: «رسول خدا بر کودکان مىگذشت و به آنان سلام مىکرد (23) ».
نیز فیض کاشانى در المحجة البیضاء مىنویسد:هر گاه رسول اکرم از سفرى مراجعت مىکرد، به احترام کودکان مىایستاد و امر مىفرمود آنها را مىآوردند و بعضى از آنان را در آغوش مىگرفت و برخى را بر پشت و دوش خود سوار مىکرد و اصحاب را به این کار سفارش مىکرد.کودکان از این صحنه بىاندازه خوشحال مىشدند و خاطره شیرین آن را هرگز فراموش نمىکردند (24) .
برخى شیوههاى اعمال شده در تبلیغ پیامبر اکرم تماما داراى جنبه عملى بوده و گفتار در آن دخالتى نداشته یا کمترین نقش را داشته است، که در اینجا به بررسى مهمترین آنها مىپردازیم، تا ضمن شناسایى بیشتر سیره تبلیغى حضرتش، بر اهمیت توجه به تبلیغ عملى و غیر مستقیم و آثار ماندگار آن تأکید ورزیم و آن را در معرض کاوش جدّیتر ارباب نظر قرار دهیم.
در کنار صلابت و سازشناپذیرى در مسائل اصولى و مبانى عقیدتى، در مسائلى که حق شخص پیامبر مطرح بود، آن حضرت نرمش و رفق بسیارى به خرج مىداد.استاد مطهرى مىگوید:«پیغمبر در مسائل فردى و شخصى، نرم و ملایم بود نه در مسائل اصولى (25) ».و آنگاه نمونههاى را ذکر مىکند؛از جمله داستان آن یهودى مدعى که با خشونت علیه پیامبر اقامه دعوى کرد و قاضى به نفع یهودى حکم کرد و یهودى وقتى تحمل خشونت و پذیرش این قضاء و داورى را از سوى پیامبر مشاهده کرد، به خود آمد.
در آسانگیرى او کافى است به سخن انس بن مالک توجه کنیم:«مدت نه سال در خدمت پیامبره(ص) بودم، امّا به یاد ندارم هیچ گاه گفته باشد:چرا فلان کار را به انجام نرساندى؟و هرگز در کارى از من عیب نگرفت (26) ».
چرا که خود مىفرماید:ان الله ارسلنى مبلّغا و لم یرسلنى متعنّتا (27) (خداوند مرا براى تبلیغ فرستاده نه براى سرزیش و عیبجویى)و در جاى دیگر فرمود:انما انا لکم مثل الوالد لولده (28) (همانا من براى شما همچون پدر براى فرزندان هستم.)
نویسنده کتاب«المنهج الحرکى»نیز درباره آثار این صفات نیکو مىنویسد:
«اگر این رفق و مدارا نبود، احساسات دلها پیرامون او گرد نمىآمدند و اگر این بردبارى و حلم زاید الوصف و رعایت عواطف و صمیمیت و تواضع با مردم نبود، هرگز این تأثیر در نفوس امکانپذیر نمىشد و جانهاى آدمیان با او همراه نمىشدند (29) ».
با توجه به روحیه حقپذیرى و تلاشگرى و تحرّک موجود در جوانان و نیز با عنایت به حقجویى و اخلاص وافر ضعفا، مستمندان و تهیدستان از تعلقات جدى دنیوى، در تبلیغ پیامبر، اهتمام ویژهاى به این قشرها معطوف شد.طبق روایت ابن سعد و دیگر سیرهنویسان، «ایمانآوردگان نخستین، بیشتر از ضعفا و جوانان بودند (30) ».به طورى که گاهى سران شرک نزد افرادى چون عبد المطلب و ابو طالب، این شکایت را مىبردند که محمد(ص)فرزندان، جوانان، بردگان و کنیزان ما را از راه به در مىبرد (31) .
نمونه ضعفا و جوانان مورد توجه به ویژه پیامبر که از استعداد، اخلاص و معارف والایى برخودار بودند عبارت است از، عمّار یاسر، صهیب بن سنان، بلال بن رباح، خبّاب بن الارت و عامر بن فهیرة که نقش آنها در تحولات مهم تاریخ اسلام غیر قابل انکار است.
در هر مأموریت بزرگ، زمانبندى فعالیتها و اقدامات براى استفاده بهتر از فرصتها ضرورت دارد.
برخى سیرهنویسان، مراحل دعوت نبوى را در دو و برخى سه مرحله گنجاندهاند: یک-مرحله دعوت مخفى و انفرادى؛که سه سال به طول انجامید.«به روایت طبرى، حضرت رسول، از ابتداى نبوت تا سه سال به طور نهانى دعوت مىکرد، تا مأمور به اظهار دعوت شد و آیه«فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکین(حجر، 94)و آیه«و انذر عشیرتک الاقربین(شعراء، 214)فرود آمدند (32) ».
دو-مرحله انذار عشیره با نزول آیه و انذر عشیرتک الاقربین؛در این مرحله که بین دو مرحله دعوت مخفى و آشکار واقع شده و مدتى محدود و اندک به طول انجامید، پیامبر سعى در تشکیل نخستین صف ایمانى و خط دفاعى در برابر دشمنیهاى روزافزون مشرکان داشت.آن حضرت در این مرحله، از تعلّقات قبیلهاى خویشان خود نیز بهره جست تا حمایت آنان را جلب کند.
سه-مرحله دعوت آشکار همگانى؛با نزول آیهفاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکین انا کفیناک المستهزئین(حجر، 94 و 95)فرمان دعوت علنى و آشکار به پیامبر رسید و دوران تبلیغ بىوقفه در صحنه اجتماع و درگیریها و موضعگیریهاى خصمانه آغاز شد.
«پس از آنکه پیامبر بستگان نزدیک خود را انذار کرد و پس از انتشار قضیه نبوت در مکه، که قریش جدّى بودن آن را درک کرد و حملههاى خود را علیه آن شروع نمود، خداوند به پیامبرش فرمان داد تا دعوت خویش را علنى سازد و حتى از قریش بخواهد که تسلیم پرودگار شوند و اسلام را بپذیرند؛پس آیه فاصدع بما تؤمر نازل شد (33) ».
درباره چگونگى آغاز دعوت همگانى، روایات، متفاوت است و ما به ذکر یک مورد بسنده مىکنیم:
«آن حضرت دعوت مىکنم و به شما فرمان مىدهم که بتها و شریکها را رها سازید و دعوت مرا اجابت کنید تا مالک تمام عرب شوید و عجم به دین شما درآید و در بهشت از سلاطین شوید.مردم او را مورد استهزاء قرار داده گفتند:پسر عبد الله دچار جنزدگى شده است (34) ».
هر چند هجرت را مىتوان در بحث مرحلهبندى تبلیغ جاى داد، امّا به لحاظ اهمیت و تأثیر و ویژه آن جداگانه قابل بررسى است.با توجه به اصل ابتکار عمل در دعوت نبوى، در چند مقطع، پیامبر به محض آنکه راه را براى اثرگذارى دعوت و پیشرفت آن بسته دید، با پرهیز از سکون و ثبات-که براى حرکتهاى اصلاحى و انقلابى چونان سم مهلک است-هجرت را برگزید و پس از مطالعه دقیق شرایط، براى یافتن عرصههاى جدید، به مناطق دیگر عزیمت کرد.
مهاجرت اول گروهى از مسلمانان به حبشه، سفر هجرتوار پیامبر به طائف، مهاجرت دوم به حبشه و هجرت به مدینه، مهمترین مصادیق شیوه هجرت را تشکیل مىدهند.«حضرت مىخواست پیروان او مدتى از آزار و استهزاء و تعقیب قریش در امان باشند تا شاید زمانى فرا رسد که عده مسلمانان بیشتر و براى اسلام و تبلیغ آن محیط امنترى به وجود آید (35) ».
سید قطب بر هدف دوم یعنى محیطى امن براى دعوت، بیشتر تأکید مىکند:
«اینان براى حفظ جانشان به هجرت نرفتند، بلکه براى ایجاد پایگاهى جدید و انتقال دعوت روانه شدند، چون همگى داراى قبیله و پشتوانه اجتماعى و حقوقى نیز بودند (36) ».
آخرین نکته اینکه این مهاجرتها، بویژه هجرت دوم به حبشه و هجرت پیامبر به مدینه در سال سیزدهم بعثت، پس از مطالعه جدى و بررسى کامل اوضاع مکه، حبشه و مدینه و با هدف حفظ هسته مرکزى دعوت و نیروهاى وفادار بود که با توفیق کامل به انجام رسید.
ّ پیامبر براى تمرکز بخشیدن و سازماندهى صحیح و پیوسته فعالیتهاى تبلیغى حتى در دوران دعوت نهایى، در هر مقطع، پایگاهى براى تبلیغ مشخص مىکرد.خانه«ارقم بن ابى الارقم»نخستین پایگاه بود که مسلمانان پیشتاز در آنجا آموزشهاى قرآنى را فرا گرفتند.
«پس از آنکه ارقم اسلام آورد و به گفته خودش هفتمین نفرى بود که ایمان آورده بود، خانه خود را در اختیار پیامبر و یارانش قرار داد و عده زیادى در این خانه اسلام آوردند و حتى اسلام اشخاص در آن نوعى تاریخگذارى هم شد...این خانه در دامنه کوه صفا قرار داشت و به همین جهت دار الاسلام خوانده شد (37) ».
در دوران دعوت علنى، جداى از محافل کوچک خانوادگى، مهمترین پایگاه دعوت، مسجد الحرام بود که مسلمانان در آن به نماز و طواف و دیگر عبادات ویژه خود مىپرداختند.در بدو ورود پیامبر به مدینه، مسجد قبا تأسیس و مرکز دعوت نبوى شد تا پس از چندى مسجد النبى نیز ساخته شد.
نکته مهم، کیفیت و دامنه بهرهبردارى آن حضرت از این پایگاههاى دعوت است که براى اهداف مختلف عبادى، سیاسى، ارشادى، تعلیمى و قضایى و حتى اقتصادى و نظامى استفاده مىشد.
از نشانههاى پویایى و تحرک دستگاه تبلیغى پیامبر اکرم صلى الله علیه و اله و سلم، اعزام افرادى نخبه و با فضیلت از مسلمانان به میان مجموعههاى انسانى دور و نزدیک است.این فرستادگان گاهى حامل پیام دعوت اسلام بودند و زمانى مأمور ارشاد و تعلیم ایمان آورندگان.در این راستا، معاذ بن حبل به حمیر فرستاده شد، عمرو بن حزم به سوى خاندان بنى الحارث و موارد دیگر.
از همه مؤثرتر و کارسازتر، اعزام«مصعب بن عمیر»به مدینه، پس از پیمان اول عقبه براى تعلیم سازنده و مؤثر مصعب بن عمیر، مبلغ جوان و برازنده پیامبر و فعالیت تبلیغى بیعت کنندگان عقبه اول و دوم در میان مردم مدینه و در قبایل مختلف باعث شد که روز به روز نام رسول خدا بیشتر بر سر زبانها بیفتد و افراد زیادترى شیفته و دلباخته آن حضرت شوند (38) ».
و نتیجه آن شد که این گروه آماده تعلیم دیده، پشتوانه اصلى پیامبر را در بسط نداى اسلام در مدینه تشکیل دادند و باعث گسترش روز افزون دعوت اسلامى شدند.
در سیره هیچ شخصیتى در طول تاریخ به اندازه سیره درخشان رسول مکرّم اسلام، احترام و ادب برخاسته از عمق جان در قبال انسانها به چشم نمىخورد.آن حضرت حتى در مواجهه با کافران و مشرکان، به لحاظ حرمت انسانى، جانب ادب را فروگذار نمىکرد و این از عوامل موفقیت چشمگیر دعوت او بود.منشأ این التزام به حفظ حرمت انسانها را در قرآن باید جستجو کرد؛زیرا او تجسم قرآن بود(کان خلقه القرآن).همان قرآنى که در جاى جاى خود حریم انسانیت را بس محترم مىشمارد.
-قولوا للناس حسنا(بقره، 93)با مردم به نیکى سخن گویید.-اذهبا الى فرعون فقولا له قولا لیّنا (طه، 44)به سوى فرعون روید و با او سخن نرم بگویید، در سفینةالبحار مىخوانیم:
«مردى وارد مسجد شد، در حالى که پیامبر به تنهایى نشسته بود، حضرت بلند شد و جا باز کرد، مرد(در شگفت شد و)گفت:اى رسول خدا، جاى بسیار است.فرمود:حق مسلمان بر مسلمان است که اگر دید برادرش مىنشیند(احترامش کند و)بلند شود و برایش جا باز کند (39) ».
همچنین از زبان شریف امام حسین(ع)مىشنویم:
«پیامبر در مجلس خود، بهرههر کس را عطا مىکرد، به طورى که هیچ کس گمان نمىکرد کسى از او نزد پیغمبر گرامیتر باشد.مجلس او مجلس گذشت، حیا، راستى و امانت بود (40) ».
همین ادب و احترام وافر بود که موجب مىشد در امور مختلف اجتماعى و سیاسى به مشورتبا یاران بپردازد و دیدگا هر یک را حرمت گذارد.البته مشورت را باید از شیوههاى مرکب(گفتارى- عملى)دانست، امّا به خاطر ارتباط نزدیک با این شیوه، در اینجا به مواردى از آن اشاره مىکنیم:
5-3-8-بخشش به افراد و قبایل شرح این شیوه را بىمقدمه از لسان مبارک امیر مؤمنان که ملازم همیشگى پیامبر بوده مىشنویم؛
«امیر مؤمنان چون رسول خدا را وصف مىکرد مىگفت:او سخاوتمندترین و گشادهدستترین مردمان بود (43) ».او پیش از آنکه سائل زبان به درخواست باز کند بدو مىبخشید.در مورد قبایل و گروهها نیز، بنا به نقل کتب سیره، پیامبر به وفد بنى تمیم که براى اظهار مسلمانى به حضورش رسیده بودند، جوایز نیکویى اهدا کرد.همچنین در مورد وفدهاى قبایل جرش، همدان، سلامان، و وفد طىّ که براى ملاقات و استماع دعوت حضرتش شرفیاب شده بودند (44) .
از پیامبر به عنوان انسانى که مواهب دنیوى را فقط در مسیر تعالى روحى مىبیند و از تعلق به اسباب معیشت فارغ است، جز سادهزیستى و دورى از تکلّف و تشریفات انتظار نمىرود.در سفینة البحار آمده است: «رسول خدا بر حصیر مىخوابید و غیر از آن زیراندازى نداشت (45) ».
و امام صادق(ع)فرمود:«رسول خدا هسته خرما را در دهان مىمکید و سپس آن را مىکاشت (46) ».
و اینگونه از تشریفات دورى مىجست:«ابن مسعود مىگوید:مردى به حضور پیامبر رسید و در حالى که مىلرزید سخن مىگفت.پیامبر به او فرمود:آسوده باش، من پادشاه نیستم (47) ».
نیز بنا به روایت ابن هشام، هنگامى که پیامبر(ص)در شب هجرت به مدینه و منزل ابو ایوب انصارى رسید، طبقه زیرین خانه را برگزید و على رغم اصرار ابو ایوب بر استفاده پیامبر از طبقه بالا، حضرت فرمود:اى با ایوب، این براى ما و مراجعه کنندگان بهتر است که در پایین باشیم (48) .
[1].ابن سعد، ابو عبد الله محمد؛الطبقات الکبرى؛بیروت:دار بیروت، 1405 ق.
[2].ابن هشام، ابو محمد عبد الملک؛السیرة النبویة؛بیروت:دار الفکر، 1403 ق.
[3].الحلبى، على بن برهان الدین؛انسان العیون فى سیرة الامین المأمون(السیرة الحلبیة)؛بیروت:دار احیاء التراث العربى.
[4].الحویزى، عبد على بن جمعة العروسى؛تفسیر نور الثقلین؛هاشم الرسولى المحلاتى؛قم:دار الکتب العلمیة.
[5].خفاجى، عبد المنعم؛التفسیر الاعلامى للسیرة النبویة؛بیروت:دار الجیل، [بىتا].
[6].دلشاد تهرانى، مصطفى؛سیره نبوى، دفتر دوم:سیره اجتماعى؛تهران:وزارت ارشاد اسلامى، 1370.
[7].دوانى، على؛تاریخ اسلام، از آغاز تا هجرت؛تهران:حقایق، [بىتا].
[8].راضى، عبد اللطیف؛المنهج الحرکى فى القرآن الکریم؛بیروت:دار المنتدى، 1990.
[9].سید رضى، نهج البلاغه؛دکتر صبحى صالح؛تهران:اسوه، 1415 ق.
[10].سبحانى، جعفر؛فروغ ابدیت؛تهران:دفتر تبلیغات اسلامى، 1361.
[11].طباطبایى، محمد حسین؛سنن النبى؛محمد هادى فقهى؛تهران:کتابفروشى اسلامیه، 1362 ش.
[12].الطبرسى، امین الاسلام فضل بن الحسن الطبرسى؛مجمع البیان لعلوم القرآن؛بیروت:دار الاضواء، 1405.
[13].الطبرسى، رضى الدین حسن بن فضل؛مکارم الاخلاق؛بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1329 ق.
[14].طبرى، محمد جریر؛تاریخ الرسل و الملوک(تاریخ الطبرى)؛بیروت:دار الکتب العلمیة، 1408 ق.
[15].عاملى، جعفر مرتضى؛سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام؛حسین تاج آبادى؛تهران:مؤسسه آزاد گرافیک، 1372.
[16].فضل الله، محمد حسین؛اسلوب الدعوة فى القرآن الکریم؛بیروت:دار الزهراء، 1399 ق.
[17].فیض کاشانى، محمد بن مرتضى؛المحجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء؛على اکبر غفارى؛تهران:دفتر انتشارات اسلامى[بىتا].
[18].قطب، سید؛فى ظلال القرآن؛بیروت:دار الشروق، 1408.
[19].قمى، شیخ عباس؛سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار؛[بىجا]، مؤسسه انتشارات فراهانى، [بىتا].
[20].کلینى، محمد بن یعقوب؛الکافى؛تهران:دار الکتب الاسلامیة، 1388 ق.
[21].مجلسى، محمد باقر؛بحار الانوار؛بیروت:دار احیاء التراث العربى، 1403 ق.
[22].مطهرى، مرتضى؛سیرى در سیره نبوى؛تهران:صدار، 1366 ش.
[23].نورى طبرسى، حسین؛مستدرک الوسایل و مستنبط المسائل؛بیروت:مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث.1408 ق.
[24].الهندى، علاء الدین ابن حسام؛کنز العمال فى احادیث الاقوال و الافعال؛بیروت:مؤسسه الرسالة، 1409 ق.
(1).ر.ک.[22]، ص 41.
(2).و لا تکن کصاحب الحوت...(قلم، 48)و مانند صاحب ماهى(یونس)مباش.
(3).ر.ک.[9]، خطبه 160، ص 226.
(4).ر.ک.[16]، صص 70-71.
(5).همان، ص 71.
(6).ر.ک.[12]، ج 4، ص 279.
(7).ر.ک.[18]، ج 6، ص 3659.
(8).ر.ک.[22]، ص 236.
(9).ر.ک.[6]، ص 99.
(10).ر.ک.[9]، خطبه 107، ص 231.
(11).ر.ک.[14]، ص 1204.
(12).ر.ک.[1]، ص 203.
(13).ر.ک.[21]، ج 76، ص 63.
(14).ر.ک.[10]، ج 2، ص 803؛[5]، ص 383.
(15).ر.ک.[22]، ص 136.
(16).ر.ک.[21]، ج 16، ص 231.
(17).ر.ک.[15]، ص 262.
(18).ر.ک.[11]، ص 47.
(19).ر.ک.[2]، ج 1، ص 513.
(20).ر.ک.[21]، ج 18.ص 176.
(22).ر.ک.[2]، ج 2، ص 124؛[1]، ج 1، ص 238.
(23).ر.ک[23]، ج 2، ص 48.
(24).ر.ک.[17]، ج 3، ص 366.
(25).ر.ک.[22]، ص 238.
(26).ر.ک.[11]، ص 52.
(27).ر.ک.[24]، ج 3، ص 33؛[6]، ص 21.
(28).ر.ک.[17]، ج 1، ص 119.
(29).ر.ک.[8]، ص 194.
(30).ر.ک.[1]، ج 3، قسم 3، ص 173.
(31).ر.ک.[2]، ج 4، ص 196.
(32).عباس زریاب، سیره رسول الله، ص 115.
(33).ر.ک.[15]، ص 53.
(34).همان، ص 54؛[4]، ج 3، ص 34.
(35).عباس زریاب، سیره رسول الله، ص 158.
(36).ر.ک.[18]، ج 1، ص 29.
(37).عباس زریاب، سیره رسول الله، ص 143.
(38).ر.ک.[7]، ص 290.
(39).ر.ک.[19]، ج 1، ص 416.
(40).ر.ک.[13]، ص 14.
(41).ر.ک.[2]، ج 3، ص 7؛[14]ج 2، ص 434.
(42).شیخ حرّ عاملى، وسایل الشیعه، ج 5، ص 216.
(43).ر.ک.[21]، ج 16، ص 231.
(44).ر.ک.[2]، ج 4، ص 168 به بعد.
(45).ر.ک.[19]، ج 2، ص 626.
(46).ر.ک.[20]، ج 5، ص 74.
(47).ر.ک.[21]، ج 16، ص 229.
(48).ر.ک.[2]، ج 1، ص 498.